یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
یکباره زاندیشه عقلم برهان
وزباده صاف عشق سر مستم کن
یارمرا،غار مرا، عشق جگر خوار مرانه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی
به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی...
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشنددستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق...
باد زد و شال سرت را کنار انداختهساز شکسته و تن بیمار و دل ؛؛؛ خراب
مضراب درد و زخمه ی زخم و نت عذاب
آواز صبر و گوشه بیداد اشتیاق
شعری به وزن حسرت و اندوه و اضطراب
هر شب نوای اشک برآید؛ز ساز من
آری به چشم عاشق تو؛نیست جای خواب
من و خیال تو؛که همیشه کنار من
هستی به شیوه ی رندانه ی سراب
بعد از تو رفت از رخ من جلوه ی شباب
بی من چه کرد؛جلوه ی تو با رخ شباب؟
عمرم به سر رسید و تو در پرده ای هنوز
ای ماهرو ؛ برای خدا لحضه ای بتاب
کردم دعا دوباره که شاید؛ ببینمت
شاید؛ دعای خسته دلان گشت مستجاب
باد زد و شال سرت را کنار انداخته
زلفان سیاهت پیچ وتاب انداخته
باز دوباره ببینم تو را
خدا خدایی به دلم انداخته
هر چه کند به شاهدی *** کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس *** میوه ندهد به کس
شعر از: سعدی
صفحه پولیفون آلمانی به شماره 12029-4 ، دستگاه شهناز، آواز آقا غفار، کمانچه باقر خان
حسن حاجی غفار: متولد 1258، کاشان، در گذشت 2 مهر 1312، تهران.
از خوانندگان به نام دوره قاجار و اوایل پهلوی
نابرده رنج گنج میسر نمیشوددل سپردن از تو باشد، عهد و پیمانش ز من
قبله ام سوی تو باشد، دین و ایمانش ز من
هدیه ای قابل تر از جانم ندیدم پیش تو
یک اشاره از تو باشد، دادن جانش ز من...!
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردیدوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |