رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییمیکروز آرزو و هوس بیشمار بود...............دردا، مرا زمانه نیاورد در شمار
با آنکه هیچ کار نمیآیدم ز دست.........بس روزها، که با منت افتاده است کار
تو که باشی بهارم تمام نمیشود.رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
تو که باشی بهارم تمام نمیشود.
غمگین آمدن زمستان نمیشوم.
ما عاشق و رند و مست عالم سوزیم
با ما منشین اگر نه بد نام شوی...
یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
یکباره زاندیشه عقلم برهان
وزباده صاف عشق سر مستم کن
یارمرا،غار مرا، عشق جگر خوار مرانه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی
به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی...![]()
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشنددستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق...![]()
باد زد و شال سرت را کنار انداختهساز شکسته و تن بیمار و دل ؛؛؛ خراب
مضراب درد و زخمه ی زخم و نت عذاب
آواز صبر و گوشه بیداد اشتیاق
شعری به وزن حسرت و اندوه و اضطراب
هر شب نوای اشک برآید؛ز ساز من
آری به چشم عاشق تو؛نیست جای خواب
من و خیال تو؛که همیشه کنار من
هستی به شیوه ی رندانه ی سراب
بعد از تو رفت از رخ من جلوه ی شباب
بی من چه کرد؛جلوه ی تو با رخ شباب؟
عمرم به سر رسید و تو در پرده ای هنوز
ای ماهرو ؛ برای خدا لحضه ای بتاب
کردم دعا دوباره که شاید؛ ببینمت
شاید؛ دعای خسته دلان گشت مستجاب
![]()
باد زد و شال سرت را کنار انداخته
زلفان سیاهت پیچ وتاب انداخته
باز دوباره ببینم تو را
خدا خدایی به دلم انداخته
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |