مشاعرۀ سنّتی

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ادب و شرم تو را خسرو مه رويان کرد
آفرين بر تو که شايسته صد چنديني

عجب از لطف تو اي گل که نشستي با خار
ظاهرا مصلحت وقت در آن مي بيني

صبر بر جور رقيبت چه کنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره بجز مسکيني
 

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارب به کمند عشق پا بستم کن

از دامن غیر خودتهی دستم کن

یکباره زاندیشه عقلم برهان

وزباده صاف عشق سر مستم کن

نشانه ای از تو در بیابان به من دادند
عزم سفر کردم حتی اگر که آن نشانه سراب باشد
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد...
:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی
به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی...:gol:
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودم
که به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائی
نه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتی
به همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــی...:gol:
یارمرا،غار مرا، عشق جگر خوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی، بر در اسرار مرا
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست

می‌شد گذشت... وسوسه اما نمی‌گذاشت

این قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم

شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترا دیوانه کردست او، قرار جانت بر دست او
غم جان تو خوردست او، چرا در جانش ننشانی...
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست....
:gol:
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه، چون سیل روانه...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر که گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هر که بر لب آمدش مینای صبر
کی نجات از بند هجرانش دهند
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد...:gol:
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساز شکسته و تن بیمار و دل ؛؛؛ خراب
مضراب درد و زخمه ی زخم و نت عذاب

آواز صبر و گوشه بیداد اشتیاق
شعری به وزن حسرت و اندوه و اضطراب

هر
شب نوای اشک برآید؛ز ساز من

آری به چشم عاشق تو؛نیست جای خواب

من و خیال تو؛که همیشه کنار من
هستی به شیوه ی رندانه ی سراب

بعد از تو رفت از رخ من جلوه ی شباب
بی من چه کرد؛جلوه ی تو با رخ شباب؟

عمرم به سر رسید و تو در پرده ای هنوز

ای ماهرو ؛ برای خدا لحضه ای بتاب

کردم
دعا دوباره که شاید؛ ببینمت

شاید؛ دعای خسته دلان گشت مستجاب



 

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساز شکسته و تن بیمار و دل ؛؛؛ خراب
مضراب درد و زخمه ی زخم و نت عذاب

آواز صبر و گوشه بیداد اشتیاق
شعری به وزن حسرت و اندوه و اضطراب

هر
شب نوای اشک برآید؛ز ساز من

آری به چشم عاشق تو؛نیست جای خواب

من و خیال تو؛که همیشه کنار من
هستی به شیوه ی رندانه ی سراب

بعد از تو رفت از رخ من جلوه ی شباب
بی من چه کرد؛جلوه ی تو با رخ شباب؟

عمرم به سر رسید و تو در پرده ای هنوز

ای ماهرو ؛ برای خدا لحضه ای بتاب

کردم
دعا دوباره که شاید؛ ببینمت

شاید؛ دعای خسته دلان گشت مستجاب



باد زد و شال سرت را کنار انداخته
زلفان سیاهت پیچ وتاب انداخته

باز دوباره ببینم تو را
خدا خدایی به دلم انداخته
 

Queen King Jack

عضو جدید
باد زد و شال سرت را کنار انداخته
زلفان سیاهت پیچ وتاب انداخته

باز دوباره ببینم تو را
خدا خدایی به دلم انداخته

هر چه کند به شاهدی *** کس نکند ملامتش

باغ تفرج است و بس *** میوه ندهد به کس

شعر از: سعدی

صفحه پولیفون آلمانی به شماره 12029-4 ، دستگاه شهناز، آواز آقا غفار، کمانچه باقر خان

حسن حاجی غفار: متولد 1258، کاشان، در گذشت 2 مهر 1312، تهران.

از خوانندگان به نام دوره قاجار و اوایل پهلوی​
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چه کند به شاهدی *** کس نکند ملامتش

باغ تفرج است و بس *** میوه ندهد به کس

شعر از: سعدی

صفحه پولیفون آلمانی به شماره 12029-4 ، دستگاه شهناز، آواز آقا غفار، کمانچه باقر خان

حسن حاجی غفار: متولد 1258، کاشان، در گذشت 2 مهر 1312، تهران.

از خوانندگان به نام دوره قاجار و اوایل پهلوی​

سنــگــ در بـرکــــه می‌انــدازم و می‌‌پـنـــــدارم
بـا همین سنــگ زدن، مــــــاه بـه هـم می‌ریزد...
:gol:
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل سپردن از تو باشد، عهد و پیمانش ز من
قبله ام سوی تو باشد، دین و ایمانش ز من

هدیه ای قابل تر از جانم ندیدم پیش تو
یک اشاره از تو باشد، دادن جانش ز من...!


 

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل سپردن از تو باشد، عهد و پیمانش ز من
قبله ام سوی تو باشد، دین و ایمانش ز من

هدیه ای قابل تر از جانم ندیدم پیش تو
یک اشاره از تو باشد، دادن جانش ز من...!


نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
...
:w05:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
...
:w05:
یادباد آن که چو آغاز سخن می‌کردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا...:gol:
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد

وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف


ابروی دوست کی شود دستکش خیال من

کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف


چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل

یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا