مشاعرۀ سنّتی

surrender

عضو جدید
تشنه ی آب های مشبک هستم
دگمه های لباسم
رنگ اوراد اعصار جادوست
در علف زار بیش از شیوع تکلم
آخرین جشن جسمانی ما به پا بود
من در این جشن, موسیقی اختران را
از درون سفالینه ها می شنیدم
و نگاهم پر از کوچ جادوگران بود
...

سهراب سپهری
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
در به روی دوست بستن شرط نیست
ور ببندی سر به در بر می‌زند

سعدیا دیگر قلم پولاد دار
کاین سخن آتش به نی در می‌زند
 

surrender

عضو جدید
و آن پرستو که چنان گمشده ای داشت, هنوز
همچنان در طلبش غمزده بود
ماه او را در آن پنجره آورد و به وی
با سرانگشت مرا داد نشان
کاین همان است , همان گمشده ی بی سامان
که در این دخمه ی غمگین سیاه
کاهدش جان و تن و همت و هوش
می شود سرد و خموش

اخوان ثالث
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای باد صبا بهر خدا بوی که داری؟
این بویِ خوش از سلسله ی موی که داری؟
خرم شده زتو بستان ای باد بهاری !
این خرمی از روی که و بوی که داری ؟
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارّب دردی که ناله آغاز کنم
شوری که سرود شوق را ساز کنم
چشمی که به سوی خویش چون باز کنم
آن گمشده را ز دور آواز
کنم

 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مثل باران بهاری ک نمیگوید کی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
 

surrender

عضو جدید
سخنی باید گفت
در سحرگاهان, در لحظه ی لرزانی
که فضا همچون احساس بلوغ
ناگهان با چیزی مبهم می آمیزد
من دلم می خواهد
که به طغیانی تسلیم شوم
من دلم می خواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم می خواهد
که بگویم نه!

..

فروغ فرخزاد
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیر شد باید بخوانی نازنینم شب بخیر
با وفای ساده ی خلوت گزینم شب بخیر
غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور
ای غریب افتاده ی تنها نشینم شب بخیر
 

mohsen.sme

عضو جدید
دیر شد باید بخوانی نازنینم شب بخیر
با وفای ساده ی خلوت گزینم شب بخیر
غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور
ای غریب افتاده ی تنها نشینم شب بخیر
راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی...
آنجا که روی از خود ، آنجا که به خود آیی...
هر جا که سری بردم در پرده تو را دیدم...
تو پرده نشینی و من گمشده هر جایی..
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
 

mohsen.sme

عضو جدید
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه به جمگي ترا تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
الا یا ایهاالساقی ادرکاساو ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سر من مایه ی سودا همه تو
هر چند به روزگار درمینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آه از این بغض و از این درد
که نمانده جانی بر تنم
تا کنم چشمه ی اشکی تازه
یا که بر کنم شعری از غم...

مرا اینگونه باور کن
کمی تنها
کمی خسته
کمی از یاد ها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته!!
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مزن برسر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور

روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت
روز سوم آخ خالی هم کنار لب گذاشت
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا