یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبکز هر زبان که می شنویم نا مکرر است
از لحظه هاي قلب تو پرواز ميكنم
اين عقده هاي كهنه ي خود، باز ميكنم
از عشق ساده ي خود هم گذشته ام
داري خيال مي كني ام ، ناز مي كنم
دلتنگي و شاعري و عشق بي دليل
هر روز به شعر تو آغاز ميكنم
گاهي صداي شعر مرا گوش مي كني
دارم صداي عشق تو را ساز مي كنم
......خوبم ، ! دگر تفــال حافــظ نمي زنم
دائـــم كتاب چشم تورا ، باز مي كنم
![]()
تو سبک باری و من اسیر بشکسته پرم تو پر از شوری و من زعالمی خسته ترم
تو بخوان تو بخوان به گوش اهل جهان که خبر شود از شتاب این کاروان
زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکـوت
که عهد، عهد غم است و زمان، زمان سکـوت
![]()
ندیدم که رزمی بود زین نشان / نه هرگز شنیدم ز گردنکشان
که از کشته گیتی برین سان بود / یکی خوار و دیگر تن آسان بود
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور!من از بــی خـــبری ز نـــاز و دل ستــــــانی تـــو........... شـدم فــــتنه بر آن مـحبت زبـــــانی تـــو
غـم خـود به فــسون در دل مـن چـون بنشاندی........... زدی بر دل مــن آتش و در خون بنشـاندی
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور!
رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي.........جامهاي بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود ميدانست..............و آتش چهره بدين کار برافروخته بود
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من...............داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم باشد ز تنهایی خموش...................نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم
وقتی به مزارم برسی دیر شده دلبر زیبا
امروز بیا بوسه بده هی نگو فردا
هم جام می و شمع و دف و نای مهیاست
هم شوق من خسته دل عاشق و شیدا
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |