مشاعرۀ سنّتی

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت


اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت


تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم

مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده ست
جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم !
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم


مهم نیست که آدم ها چگونه اند
مهم نیست جواب سلامت را میدهند یا نه
تو سلام کن
سر به سر دلشان بگذار
شیطـنت کن
بـخند
همین خوبـیست ...
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز

مهم نیست که آدم ها چگونه اند
مهم نیست جواب سلامت را میدهند یا نه
تو سلام کن
سر به سر دلشان بگذار
شیطـنت کن
بـخند
همین خوبـیست ...

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟! ها؟؟:D
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگر سوز
کاغوش که شد منزل آسایس و خوابت
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگر سوز
کاغوش که شد منزل آسایس و خوابت

تاکنون هیچ نسیمی نوزیده ست به لطف
بعد از این هم نوزد باد موافق با من !
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دو زن در خانه آوردن خلاف است
زنان را از خود آزردن خلاف است

[FONT=&quot]تاریکم و از طلوع ترسی دارم[/FONT]
[FONT=&quot]مغرورم و از خضوع ترسی دارم[/FONT]
[FONT=&quot]دلگیر غروب جمعه ای هستم که[/FONT]
[FONT=&quot]از شنبه و از شروع ترسی دارم[/FONT]
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
تاریکم و از طلوع ترسی دارم
مغرورم و از خضوع ترسی دارم
دلگیر غروب جمعه ای هستم که
از شنبه و از شروع ترسی دارم

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای

که چون زندگی به سر می برد؟
بدین دست و پای از کجا می خورد؟
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای

که چون زندگی به سر می برد؟
بدین دست و پای از کجا می خورد؟



 
دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی:
 
"کای دل ربوده از بر من، حکم از آن توست!
گر نیز گویی‌ام به مثل، ترک جان، بگوی!"
 
 
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
 
دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود حدیث منش در نهان بگوی:
 
"کای دل ربوده از بر من، حکم از آن توست!
گر نیز گویی‌ام به مثل، ترک جان، بگوی!"
 
 

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا