مشاعرۀ سنّتی

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما ز میخانه عشقیم گدایانی چند

باده نوشان و خموشان و خروشانی چند


ای که در حضرت او یافتهٔ بار ببر

عرضهٔ بندگی بیسر و سامانی چند
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما گذشتیم و گذشت انچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

نگارخانه چینی که وصف می‌گویند
نه ممکنست که مثل نگار ما باشد

چنین غزال که وصفش همی‌رود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد
 

pari.arch

عضو جدید
نگارخانه چینی که وصف می‌گویند
نه ممکنست که مثل نگار ما باشد

چنین غزال که وصفش همی‌رود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد

دلم تا عشق باز امد در او جز غم نمیبینم
دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تا عشق باز امد در او جز غم نمیبینم
دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم

مراد خاطر ما مشکلست و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد

به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد

 

pari.arch

عضو جدید
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن


یا رب مباد تا به قیامت زوال تو

ویرانه نه انست که جمشید بنا کرد
ویرانه نه انست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هرنگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

تشکر از همراهیتون...
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ویرانه نه انست که جمشید بنا کرد
ویرانه نه انست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با هرنگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

تشکر از همراهیتون...

تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه‌ای ز ابروی همچون هلال تو

تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژده‌ای ز مقدم عید وصال تو


 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه که گر من باز بینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بار افتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را
 

vahid_007_006

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وه که گر من باز بینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بار افتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را

ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا
 

lailiya

کاربر فعال
ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا

آمدم تا به ابد پا به رکابش باشم
دیدم ای وای که آن یکه سوارم رفته

سفره پهن است شب و روز برایم اما
بعد از او حوصله ی شام و نهارم رفته

قبل از آنی که بخواهد برود بو بردم
پیش او خاصیت مهره ی مارم رفته

خواستم خاطره ها را بگذارم بروم
ساعتم گفت که دیر است، قطارم رفته!

هرکه عاشق شده این حرف مرا می فهمد
رفت و با رفتن او دار و ندارم رفته
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر كه دل آرام ديد از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر كه در اين راه رفت
گر به همه عمر خويش با تو بر آرم دمي است
حاصل عمرم غم است باقي ايام رفت
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر كه دل آرام ديد از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر كه در اين راه رفت
گر به همه عمر خويش با تو بر آرم دمي است
حاصل عمرم غم است باقي ايام رفت

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت بِه از ما کم نباشد..
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب

[FONT=&quot]با من همه غمگینند تا طالع من این است[/FONT]
[FONT=&quot]کُشتی و گذر کردی،دستانِ دعا پشتت[/FONT]
[FONT=&quot]بر گودِ گلویم ماند جا پای هر انگشتت[/FONT]
[FONT=&quot]از قافله جا ماندم تا هم‌قدمت باشم[/FONT]
[FONT=&quot]بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی[/FONT]
[FONT=&quot]باید من و شعرم را در آب بیاندازم[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا