با من همه غمگینند تا طالع من این است
کُشتی و گذر کردی،دستانِ دعا پشتت
بر گودِ گلویم ماند جا پای هر انگشتت
از قافله جا ماندم تا همقدمت باشم
بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی
باید من و شعرم را در آب بیاندازم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم