تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای ب فدای چشم تو این چ نگاه کردن است
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگویدتا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای ب فدای چشم تو این چ نگاه کردن است
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی..تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید
حال ما خواهی اگر از گفته ما جستجو كن
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی..
سنگدل این زودتر میخواستی.. حالا چرا؟
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست
تنت بناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی
دیدی ای دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
یک امروزست ما را نقد ایام
مرا کی صبر فردای تو باشد
[FONT="]دور خود چرخید، در راه تو هر کس پا گذاشت[/FONT]دیدی ای دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه كرد
شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم زخود کامی به بد نامی کشید اخر
نهان کی ماند ان رازی کزو سازند محفلها
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا واهملها
مشاهده پیوست 243393
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشهء چشی به ما کنند؟
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی، باشد که از خزانهء غیبم دوا کنند
ما را غم و پرواي جهان خوردن نيستدیگر نه راه پیش و نه پس مانده بر دلم
پلها دوسو خراب....مهم نیست...بگذریم
تا بهار دلنشين ، آمده سوي چمنما را غم و پرواي جهان خوردن نيست
بر نيک و بد خلق گمان بردن نيست
عمري است و جاني, به غنيمت دادند
خوش باش که عاقبت به جز مردن نيست
![]()
دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافتنگار من ک ب مکتب نرفت و خط ننوشت
ب غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
تا بوده چشم عاشق در راه يار بودهدیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گمگشتهای که باده نابش به کام رفت
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکردتا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادنددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
یار آن بود که صبر کند بر جفای یاردانی که چرا راز نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگریار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودرفته ای و مهرت از دلم نمیرود.. راستی چ شد دلت مرا نخواست؟
ای ستاره ها.. ستاره ها.. ستاره ها.. پس دیار عاشقان راستین کجاست؟
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
دانی که چرا راز نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |