راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر
رفته ای و مهرت از دلم نمیروود
راستی چ شد دلت مرا نخواست؟
ای ستاره ها.. ستاره ها.. ستاره ها..
پس دیار عاشقانه راستین کجاست؟..
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدسرفته ای و مهرت از دلم نمیروود
راستی چ شد دلت مرا نخواست؟
ای ستاره ها.. ستاره ها.. ستاره ها..
پس دیار عاشقانه راستین کجاست؟..
[FONT="]تا دیده ام تو را[/FONT][FONT="]رفته ای و مهرت از دلم نمیروود
راستی چ شد دلت مرا نخواست؟
ای ستاره ها.. ستاره ها.. ستاره ها..
پس دیار عاشقانه راستین کجاست؟..
[FONT="]کنار حسرتی دیرینه ماندم[/FONT][FONT="]تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
ممنون ار همراهیت![]()
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
ممنون ار همراهیت![]()
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدیکفر است در طریقت ما کینه داشتن
آیین ماست سینه چون آیینه داشتن
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی.. حالا چرا؟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمی خواهیم
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که دست از دهن بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
ما ز دوست غیر از دوست ، مقصدی نمی خواهیم
حور و جنت ای زاهد ، بر تو باد ارزانی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست
تا به فراق خو کنم صبر من و فراق کو؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی
ای طفل بی گناه که راحت نبوده اییادگار از تو همین سوخته جانیست مرا
شعله از توست اگر گرم زبانیست مرا
ای طفل بی گناه که راحت نبوده ای
بیست و چهار ساعت ازین بیست و چار سال
گیرم که پیر گردی و در تنگنای دهر
با مردم زمانه بسازی هزار سال
ایا میان این همه اندوه و درد و رنج
هرگز تفاوتی کند امسال و پارسال
تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
تـــا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ......خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ......خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را ..... می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
آن پیک نامور که رسید از دیار دوستمی خواهمت چنان که شب خسته خواب را ..... می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
اگز اهل دلی دیدی سلام من رسان بر وی
که کمتر یافتم هرجا فزونتر جستجو کردم
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
ما زخـــود سوی تو گردانیم ســــر
چون تـــویی از ما به ما نزدیکتــــر
روم به جای دگر دل دهم به یار دگر ... هوای یار دگر دارم و دیار دگر
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مردان عشق را به هیاهو چه حاجت است ... رندان روزگار خموشی گزیده اند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |