لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازانی چنین مستحق هجرانند
[FONT="]دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو[/FONT]
[FONT="]شمع سحر به خیرگی لاف ز عارض تو زد[/FONT]
[FONT="]خصم ،زبان دراز شد ،خنجر آبدار کو[/FONT]
[FONT="]گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو ؟[/FONT]