یکی درد و یکی درمان پسنددمي شود قصه ي شهرم تکرار
پر از خستگي و بي ثمري
اين شده مشق شب هر شب ما
صفحه ها سادگي و بي خبري
![]()
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
یکی درد و یکی درمان پسنددمي شود قصه ي شهرم تکرار
پر از خستگي و بي ثمري
اين شده مشق شب هر شب ما
صفحه ها سادگي و بي خبري
![]()
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
ترسم که اشک در غم ما پرده در شوددي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
دوش می آمد و رخساره برافروخته بودترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دل در پی عشق دلبران است هنوز........................وز عمر گذشته در گمان است هنوزدوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شددل در پی عشق دلبران است هنوز........................وز عمر گذشته در گمان است هنوز
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیستزاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
تا کی به تمنای وصال تو یگانهدلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دل تنگی من نیست
هر که در این بزم مقرب تر استتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
دارد به جانم لرز می افتد رفیق، انگار پاییزمهر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
مرسی از همراهیت مهدی عزیز
دارد به جانم لرز می افتد رفیق، انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم
خواهش میکنم، ممنون از شما![]()
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمماييم و نواي بي نوايي
بسم الله اگر حريف مايي
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که درین حلقه نیست فارغ ازین ماجراست
یا خاطر خویشتن به ما دهتو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنیا خاطر خویشتن به ما ده
یا خاطر ما ز دست بگذار
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
نی اهل دلی که بشنوم زو رازی
نی هم نفسی که باشدم دمسازی
کی باشد و کی که با پر و بال فنا
در عالم لامکان کنم پروازی
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كردیاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد .
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
در فصل تگرگ عاشقت میمانمتا با سر زلف تو مرا کار افتاد
بیچاه دلم در غم بسیار افتاد
می تواند که تو را سخت زمینگیر کنددر فصل تگرگ عاشقت میمانم
با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی
تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .
دان اولدوزو ایستر چیخی گوز یالواری چیخما
او چیخماسادا اولدوزومون یوخدی چیخاری
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
مردان نه بهشت و رنگ و بو میخواهند
یا موی خوش و روی نکو میخواهند
یاری دارند مثل و مانندش نیست
در دنیی و آخرت هم او میخواهند
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یار ترین
چه دل ازار ترین شد چه دل ازار ترین...............
منم ک شهره شهرم به عشق ورزیدننه فرشته ام ، نه شیطان!کی ام و چی ام همینم...
نه زِ بادم و نه زِ آتش،که نواده ی زمینم....
منم ک شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم ک دیده نیالوده ام به بد دیدن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |