تنت ب ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
در کوچه باغ هاي تنم پا گرفته اي
مثل نسيم، دور و برم را گرفته اي
اصلاً به فکر هيچ کسي قد نمي دهد
اين قدرها که در دل من جا گرفته اي

تنت ب ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
ترسم از اینست که آن یوسف خوش رو
دل و دین داده به رقیب و خم ابرو
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
تنت ب ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
وقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند نان
ما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
مرهم زخم سينه ام ، بوي تو و هواي توديدن تو به نيمه شب، دست بدست و پاي توايکه دلم براي تو گشته اسير روزو شبکي شود اين دلم رها، تا نشوم فداي تو ؟
![]()
دگرباره به پرسیدش جهاندار که دارم زین قیاس اندیشه بسیار
نخستم در دل آید کاین فلک چیست درونش جانور بیرون او کیست
جوابش داد مرد نکتهپرداز که نکته تا بدین دوری مینداز
حسابی را کزین گنبد برونست جز ایزد کس نمیداند که چونست
تو نوشين لب ، ميان جمع خاموشي ولي چشـمم
ز ِ هـــــر مـوج نگاه دلكِشـت پيغــام مي گيـــرد
![]()
در خواب تو را ديدم و چون ديده گشودم
ديدم همه جا پرتو مهتاب دميده
همه خفتند و به غير از من و پروانه و شمع
قصه ي ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
![]()
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد
دل و دين و عقل وهوشم همه را به باد داد يزکدام باده ساقي به من خراب د ادي
![]()
دلم دیوانه شد، دیوانه شد، دیوانه، دیوانه
دگر از خویشتن بیگانهام، بیگانه، بیگانه
خوشا حال و خوشا وقت دو مفتون و دو دلداده
که غیر از عشقشان گیتی بود افسانه، افسانه...
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
![]()
![]()
یک دم به نوای دل من گوش فرادار
کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید
![]()
يار بيگانه مشو تا نبري ازخويشمدیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
تب کرده ام هذیان برایت می نویسم
ذهنم پر است از فکرهای اشتباهی
بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است
عالیجناب شعرهایم روبراهی
یادی از ما میکنی!!! ......... دل را تو حاشا میکنی
خودم![]()
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
توبه کنم که بشکنم به هرنفس
لذت توبه کردنم توبه شکستن است و بس
نیست شبی توبه کنم, می نخورم بار دِگر
شب نرسیده به سحر, دوباره میکنم هوس
شبتون خوش![]()
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی
شب خوش![]()
یاران موافق همه از دست شدند
در پای عجل یکا یکا پس شدند
خوردین خوردین ز یک شراب بر مجلس آن
دوری دو سه پیش تر ز ما عوض شدند
دیوانه روی توام من مست ابروی توام
دیوانه را عاقل کنی میخانه را باطل کنی
خودم![]()
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت
ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
در حال حاضر با "ی " شعری به ذهنم نمیرسه
به به..آفریییییین... چقدر خووووووب.. حتما شعراتو جمع آوری میکنی دیگه؟؟کتابشون کن
دیوانه روی توام من مست ابروی توام
دیوانه را عاقل کنی میخانه را باطل کنی
خودم![]()
یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت
ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت
تا ابد معمور باد آن خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن
به به
خیلی هم خوب
امشب طبع شاعریت گل کرده ها![]()
نشاط جوانی ز پیران مجوی
که آب رفته باز نیاید به جوی
ممنونم،ولی باتریم داره تموم میشه
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضودرکوچه لیلانشست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |