ای همدم روزگار،چونی بی من؟؟
ای مونس و غم گسار،چونی بی من؟
من با رخِ چون خزان زردم بی تو
تو با رخِ چون بهار چونی بی من؟
درونِ آینه ی روبرو چه میبینی..؟
تو ترجمان جهانی،بگو چه میبینی..؟
تویی برابر تو.چشم در برابر چشم...
در آن دو چشمِ پر از گفتگو چه میبینی...؟؟
يك نفس ديداربوداما دل آيينه ها
تا قيامت مي تپد در حسرت تصوير ما
ای دوست به یک سخن ز من بگریزی
خوی تو نبد به هر حدیثی تیزی
بد گشتی از آن که با بدان آمیزی
بادیگ بمنشین که سیه برخیزی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییيکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است ، بام ما
![]()
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
[FONT="]مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند[/FONT]یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم... در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار... پای آن سرو روان، اشک روانی داشتم
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتمثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
[FONT="]وقتی حصار غربت من تنگ می شود[/FONT]دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق، من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
دائم گل این بستان شاداب نمیماندوقتی حصار غربت من تنگ می شود
هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
[FONT="]مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست [/FONT]
درد بی عشقی زجانم برده طاقت،ورنه من... داشتم آرام، تا آرامِ جانی داشتم
بلبلِ طبعم کنون باشد ز تنهایی خموش ... نعمه ها بودی مرا،تا همزبانی داشتم
دائم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینممرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم ... بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم ... بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم ... بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و هر دم زیادت میشود میلم
پیشامده
مگه چیه..؟ :دی
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
[FONT="]می برم تا ز تو دورش سازم[/FONT]من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغمی برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید حال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نكند باد وصال
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازانی چنین مستحق هجرانند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |