مشاعرۀ سنّتی

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را

دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم...
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم...

ماییم به صد هزار غم رفته به خاک


پیدا شده در جهان و بنهفته به خاک

ای بس که به خاک من مسکین آیند

گویند که این تویی چنین خفته به خاک
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست

 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست


سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را
"صائب تبریزی"
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی چو بــاد ســربدوانـی به وادیـم
ای کعبه مراد ببیــن نامرادیـم

شهریار
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
دست فرومایگان برند به یغما
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنان که جان فدای نگاری نکرده اند

همکارشان مباش که کاری نکرده اند
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنان که جان فدای نگاری نکرده اند

همکارشان مباش که کاری نکرده اند

دست ساقی ز دست حاتم خوشتر
جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر

آن دم که دمد ز گوشهٔ لب نایی
در نی، ز دم عیسی مریم خوشتر
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست ساقی ز دست حاتم خوشتر
جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر

آن دم که دمد ز گوشهٔ لب نایی
در نی، ز دم عیسی مریم خوشتر

راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه من
من ماندم و ، محبت بی انتهای تو ...

 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه من
من ماندم و ، محبت بی انتهای تو ...

وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمهٔ آفتاب را


وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را

بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را


چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند
من به فغان نواگری یاد دهم رباب را

گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم
مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را


دست امید من عجب گر به وصال او رسد
پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را

چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
در خم عقربش نگر زهرهٔ شب نقاب را


خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمهٔ آفتاب را


وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را

بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را


چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند
من به فغان نواگری یاد دهم رباب را

گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم
مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را


دست امید من عجب گر به وصال او رسد
پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را

چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
در خم عقربش نگر زهرهٔ شب نقاب را


خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی ایمان
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی ایمان

ناصحا :بیهوده میگویی که دل بردار از او
من به فرمان دلم؛ کی دل به فرمان من است

Click here to view the original image of 672x310px.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناصحا :بیهوده میگویی که دل بردار از او
من به فرمان دلم؛ کی دل به فرمان من است

تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند

مانندهٔ دزدی که کشندش بردار
سر گشته درین پای چو نارت دارند
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز

تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند

مانندهٔ دزدی که کشندش بردار
سر گشته درین پای چو نارت دارند
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
وین خسته را بکام دل خویشتن رسان

داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی
یک روز مرهمی بدل ریش من رسان
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
وین خسته را بکام دل خویشتن رسان

داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی
یک روز مرهمی بدل ریش من رسان

نمی توان غم دل را به خنده بیرون کرد
ز خنده رویی گل تلخی از گلاب نرفت
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخجون "ت" :D مونده بود رو دلم این شعره...

تبِ بوسه ای از آن لب به غنیمت است امشب... که نه آگهم که فردا،چه نشسته برکمینم

:)
من کزین فاصله غارت شده‌ی چشم توام

چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم ؟

یک به یک با مژه‌هایت دل من مشغول است

میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم ؟
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من کزین فاصله غارت شده‌ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم ؟

یک به یک با مژه‌هایت دل من مشغول است
میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم ؟

مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس

گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشه‌ای افتاده به حالی که مپرس
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس

گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشه‌ای افتاده به حالی که مپرس

سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوارو با خود،یک تارِ مو نبرده..یک تارِ مو نبرده
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوارو با خود،یک تارِ مو نبرده..یک تارِ مو نبرده

هر چند که از تو بوسه یابم گه بام
در آخر شب مرا هوس آید کام

بوسه بده و کنار برتست حرام
نشنودستی درو غزن باشد شام
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوارو با خود،یک تارِ مو نبرده..یک تارِ مو نبرده

[FONT=&quot]همه می‌پرسند:[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در زمزمۀ مبهم آب؟[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در همهمۀ دلکش برگ؟[/FONT]
[FONT=&quot]چیست در بازی آن ابر سپید،[/FONT]
[FONT=&quot]روی این آبی آرام بلند،[/FONT]
[FONT=&quot]که تو را می‌برد این‌گونه به ژرفای خیال؟[/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هر چند که از تو بوسه یابم گه بام
در آخر شب مرا هوس آید کام

بوسه بده و کنار برتست حرام
نشنودستی درو غزن باشد شام

‫[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]من را نمی شناسد کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم [/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میرفت و گردِ راهش،از دودِ آه تیره

نیلوفرانه در باد،پیچیده،تاب خورده
...

[FONT=&quot]هر کس بد ما به خلق گوید [/FONT]
[FONT=&quot]ما دیده به بد نمی خراشیم[/FONT]
[FONT=&quot]ما نیکی او به خلق گوییم[/FONT]
[FONT=&quot] تا هر دو دروغ گفته باشیم[/FONT]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کس بد ما به خلق گوید
ما دیده به بد نمی خراشیم
ما نیکی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم

مي شود قصه ي شهرم تکرار
پر از خستگي و بي ثمري
اين شده مشق شب هر شب ما
صفحه ها سادگي و بي خبري

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا