مشاعرۀ سنّتی

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند

در عشق حکایت غم انگیز نیست
افسانه مصر و شام و تبریزی نیست

گفتم شاید جز او ببینم چیزی
چون دیدم من بغیر او چیزی نیست
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
در عشق حکایت غم انگیز نیست
افسانه مصر و شام و تبریزی نیست
گفتم شاید جز او ببینم چیزی
چون دیدم من بغیر او چیزی نیست


این قسمتش خیلی قشنگ بود

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این قسمتش خیلی قشنگ بود

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند

مانندهٔ دزدی که کشندش بردار
سر گشته درین پای چو نارت دارند
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز

تا چند دلا تیره و تارت دارند
حیرانم من، بهر چکارت دارند

مانندهٔ دزدی که کشندش بردار
سر گشته درین پای چو نارت دارند


دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن


چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازمتو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب چها به سینه این خاکدان در است

کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در باز بروی دلم از ناز نمیکرد
هر چند که در میزدم، آواز نمیکرد

با غیر اگر صحبت او گرم نمیبود
دل در بر من بیهده پرواز نمیکرد

در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفتزندگي بعد تو بر هيچ‌كس آسان نگرفت
در باز بروی دلم از ناز نمیکرد
هر چند که در میزدم، آواز نمیکرد

با غیر اگر صحبت او گرم نمیبود
دل در بر من بیهده پرواز نمیکرد
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفت
زندگي بعد تو بر هيچ‌كس آسان نگرفت

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا ز رۀ وفا بیا یا ز دل رهی برم

سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام


مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس

گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشه‌ای افتاده به حالی که مپرس
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز

مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس

گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشه‌ای افتاده به حالی که مپرس
سرو بالایی به صحرا میرود/رفتنش بین تا چه زیبا میرود
میرود در راه و در اجزای خاک/مرده میگوید مسیحا میرود
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرو بالایی به صحرا میرود/رفتنش بین تا چه زیبا میرود
میرود در راه و در اجزای خاک/مرده میگوید مسیحا میرود

دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست

رخسار تو دلگشا و لب دلبندست
گفتار خوش تو روح را پیوندست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست

رخسار تو دلگشا و لب دلبندست
گفتار خوش تو روح را پیوندست
[FONT=&quot]تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]او هستی من است که آینده دست اوست[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها نه عشق و زندگی و آرزوی من
او هستی من است که آینده دست اوست

تندی کنی و خیره کشیت آئین است
تو دیلمی و عادت دیلم این است

زوبینت ز نرگس سپر از نسرین است
پیرایهٔ دیلم سپر و زوبین است
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت

دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت


- وحشی بافقی



تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید
مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید
مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید

[FONT=&quot]دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم[/FONT]
[FONT=&quot]دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا