مشاعرۀ سنّتی

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

[FONT=&quot]یک دم ز گرد پیکر من بشکاف[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]بشکاف این حجاب سیاهی را[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]شاید درون سینه ی من بینی[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]این مایه ی گناه و تباهی را[/FONT]
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
صبر کن عشق زمين گير شود بعد برو

يا دل از ديدن تو سير شود بعد برو


يک نفر حسرت ديدار تو بر دل دارد

چهره بگشای دلی سير شود بعد برو


unknown
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبر کن عشق زمين گير شود
بعد برو يا دل از ديدن تو سير شود
بعد برو يک نفر حسرت ديدار تو بر دل دارد
چهره بگشای دلی سير شود بعد برو

وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ
ببالینم نهند خشت و گل و سنگ

نه پای آنکه بگریزم ز ماران
نه دست آنکه با موران کنم جنگ
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ
ببالینم نهند خشت و گل و سنگ

نه پای آنکه بگریزم ز ماران
نه دست آنکه با موران کنم جنگ

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش

شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند

یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند
 

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند

یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند

شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را
عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد

یک تیر دو نشون :دی

دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران
ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران
ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی

دل در هوس تو بسته بودم همه شب
وز انده تو نرسته بودم همه شب

از هجر تو دلشکسته بودم همه شب
سر بر زانو نشسته بودم همه شب
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل در هوس تو بسته بودم همه شب
وز انده تو نرسته بودم همه شب

از هجر تو دلشکسته بودم همه شب
سر بر زانو نشسته بودم همه شب


بردی از یادم، دادی بر بادم، با یادت شادم
دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مجنونم که دل بردارم از دوست ........................... مده گر عاقلی بیهوده پندم

مسکین تن شمع از دل ناپاک بسوخت
زرین تنش از دل شبه‌ناک بسوخت

پروانه چو دید کو ز دل پاک بسوخت
بر فرق سرش فشاند جان تاک بسوخت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا کی به هوای دل چنین خوار شوی

در دست ستمگری گرفتار شوی


انگه دانی که دل چه کردست به تو

کز غفلت خواب عشق بیدار شوی


- مهستی گنجوی



 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی به هوای دل چنین خوار شوی
در دست ستمگری گرفتار شوی
آنگه دانی که دل چه کردست به تو
کز غفلت خواب عشق بیدار شوی

یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ
یا او سرما به دار سازد آونگ

القصه درین زمانه پر نیرنگ
یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل
عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود

دلخسته‌ام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق

دردا و دریغا که بود عمر مرا
شب‌ها شب هجر و روزها روز فراق
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا