دستم بگرفت و پا ب پا برد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
تا شیوه راه رفتن آموخت..
دستم بگرفت و پا ب پا برد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دستم بگرفت و پا ب پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت..
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
شبان آهسته می نالم مگر رازم نهان ماند ........................... به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانمدلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باششبان آهسته می نالم مگر رازم نهان ماند ........................... به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گزیاندن آسان است اشکی پاک کن
نفس شومم بدنیا بهر آن است
که تن از بهر موران پرورانست
ندونستم که شرط بندگی چیست
هرزه بورم بمیدان جهانست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
صبر کن عشق زمين گير شود
بعد برو يا دل از ديدن تو سير شود
بعد برو يک نفر حسرت ديدار تو بر دل دارد
چهره بگشای دلی سير شود بعد برو
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ
ببالینم نهند خشت و گل و سنگ
نه پای آنکه بگریزم ز ماران
نه دست آنکه با موران کنم جنگ
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش
شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند
یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند
شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد
دارم چه شکایت ها از دست ستمکاران
ای کاش به پا خیزد از عدل تو غوغایی
دل در هوس تو بسته بودم همه شب
وز انده تو نرسته بودم همه شب
از هجر تو دلشکسته بودم همه شب
سر بر زانو نشسته بودم همه شب
میان ماه من تا ماه گردون ............................. تفاوت از زمین تا آسمان استبردی از یادم، دادی بر بادم، با یادت شادم
دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادم
میان ماه من تا ماه گردون ............................. تفاوت از زمین تا آسمان است
نه مجنونم که دل بردارم از دوست ........................... مده گر عاقلی بیهوده پندمتا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
نه مجنونم که دل بردارم از دوست ........................... مده گر عاقلی بیهوده پندم
تا کی به هوای دل چنین خوار شوی
در دست ستمگری گرفتار شوی
آنگه دانی که دل چه کردست به تو
کز غفلت خواب عشق بیدار شوی
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل
عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود
قیامت قامت و قامت قیامت ......................... قیامت کرده ای ای سرو قامتدلخستهام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق
دردا و دریغا که بود عمر مرا
شبها شب هجر و روزها روز فراق
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |