در مذهب ما باده حلال است ولیکن
به روی تو ای سرو گل اندام حرام است
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
همدمی خوبتر از تو ب جهان پیدا نیست
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
به روی تو ای سرو گل اندام حرام است
تو گل و سبزهای و بوی بهاران داریتا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
همدمی خوبتر از تو ب جهان پیدا نیست
ما آزموده ایم دراین شهر بخت خویشتو گل و سبزهای و بوی بهاران داری
من ِ خسته همۀ سال زمستان دارم
ما آزموده ایم دراین شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
شبی گریم شبی نالم ز هجرت داد از این شب ها ................. به شب های غمت درمانده ام فریاد از این شب ها
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییمای ک دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کردین مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است
مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
من مست می عشقم،هوشیار نخوام شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد..
یوسف!به این رها شدن از چاه دل مبنددر کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
یوسف!به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیت کنند
یوسف!به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیت کنند
در این سرای بی کسی کسی ب در نمیزند
ب شهر پر ملال ما پرنده پر نمیزند
نباید شعر رو کات کنید.اگه شعر سنتی انتخاب میکنید باید بیت یا بند رو بطور کامل بذاریددگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
اوکی...نباید شعر رو کات کنید.اگه شعر سنتی انتخاب میکنید باید بیت یا بند رو بطور کامل بذارید
و اگه شعر نو انتخاب میکنید باید از ابتدای بند بذارید
اینجوری مفهوم شعر خدشه دار نمیشه
جسارتا من ب پستهایی ک شعر رو ب طور کامل نمیذارن پاسخ نمیدم: )
داغم! تنور خون و تنی پینه بسته ام.....کم می شود توان نفس های خسته امدر این سرای بی کسی کسی ب در نمیزند
ب شهر پر ملال ما پرنده پر نمیزند
داغم! تنور خون و تنی پینه بسته ام.....کم می شود توان نفس های خسته ام
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمــان، هـر دل فقط یــک بار عـاشـــق میـشود
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کندوستت دارم و دانم ک تویی دشمن جانم
از چ با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
من تو را خواهم برد
به عروسي عروسكهاي
كودك خواهر خويش
كه در آن مجلس جشن
صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس
صحبت از سادگي و كودكي است
چهره اي نيست عبوس
تا کی به تمنای وصال تو یگانهسلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
ک ره تاریک و لغزان است
...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر موژه چون سیل روانه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر موژه چون سیل روانه
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایمهمه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن***همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن***ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن
به خدا که هیچ کس را ، ثمر آنقدر نباشد ***که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مراای روی گشـــاده خُلق تنگ آمده ای
آهــوی رمیده چـون پلنـگ آمـده ای
آن روسری سپید می دانی چیست؟
بــــا پـرچم آشتی بـه جنگ آمـده ای
ای باد تخیل ببر آنجا غزلم رایار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
پار تویی غار تویی خاجه نگهدار مرا
در دست و بالم یک دو خِرمن «سیب» دارمای باد تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |