ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشقدر این طوفان ک ماهی هم ب دریا دل نخواهد زد
کجا با کشتی ات بردی،دلم را.. ناخدای من؟..
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشقدر این طوفان ک ماهی هم ب دریا دل نخواهد زد
کجا با کشتی ات بردی،دلم را.. ناخدای من؟..
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دمنیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم : )
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا رامرا ک با توام از هرکه هست باکی نیست
حریف خاص نیندیشد از ملامت عام
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
مژه سياهت ار كرد به خون ما اشارتتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم اید غمی از نو به مبارک بادم
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
به علت تغییرات،دوباره همیندوستت دارم و دانم ک تویی دشمن جانم
از چ با دشمن جانم شده ام دوست،ندانم..
به علت تغییرات،دوباره همین
مژه سياهت ار كرد به خون ما اشارت
ز فريب او بينديش و غلط مكن نگارا
...
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی ب دیدنم،اما خوش آمدی..
امشب از آسمان دیدهی تویارمرا غارمرا عشق جگرخوارمرا
یارتویی غارتویی خواجه نگهدار مرا
در حيرتم از مرام اين مردم پستامشب از آسمان دیدهی تو
روی شعرم ستاره میبارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
تا حریفان دغا را به جهان کم بینمدر حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست..
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهایوه ک با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
من بگوش خود از دهانش دوش
میخواهمت بی هیچ شک و شبهه ای! اما
دل خسته ام.. از زخمهای تازه میترسم
من با بد این روزگار لعنتی خوبم
از روزهای خوب بی اندازه میترسم..
ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیبمن بگوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيدهام كه مپرس
سوي من لب چه ميگزي كه مگوي
لب لعلي گزيدهام كه مپرس
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفتساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
مومنم کردی بعشق و جا زدی،تکلیف چیست؟
بر مسلمانی ک کافر میشود پیغمبرش..
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلمومنم کردی بعشق و جا زدی،تکلیف چیست؟
بر مسلمانی ک کافر میشود پیغمبرش..
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هر كجا هست خدايا به سلامت دارش..
شادباش که از شادی تو دلشادم
تاتوشادی زغم هردوجهان آزادم
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نیمن آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم..
من آن گلبرگ مغرورم ک میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمیگردم..
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |