دل من دار که در زلف شکن در شکنت/یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سرانناز پرورده تنعم نبرد راه بدوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
دل من دار که در زلف شکن در شکنت/یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سرانناز پرورده تنعم نبرد راه بدوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
دل من دار که در زلف شکن در شکنت/یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران
یاری کن ای نفس که در ای گوشه ی قفس/بانگی برآورم ز دل خسته یک نفسندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه رد او هست صورتند و تو جانی
یاری کن ای نفس که در ای گوشه ی قفس/بانگی برآورم ز دل خسته یک نفس
دل گرفته ی ما کی چو غنچه باز شودسروچمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
دل گرفته ی ما کی چو غنچه باز شودمگر صبا برساند به من هوای تو را
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست/تا من از راز سپهرت گرهی باز کنمای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دیدار بیار
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست/تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
تکراری:|مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
تکراری:|
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
شعرخودمو گفتم ک چند پست قبلش گفته بودمشاگه با شعر منید برا تکراری ... من تو جریان شعرای قبلی نیستم که ... خودم میدونم نگفتمش قبلا ... مرسی
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
اوهوم ...شعرخودمو گفتم ک چند پست قبلش گفته بودمش
دل پاكيزه به كردار بد آلوده مكن
تيرگي خواستن از نور گريزان شدنست
اوهوم ...
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تو ب کس دل نبندی مگر آن دم ک زخود رفته در آغوش تو باشد
لیک چون حلقه بازو بگشایی نیک دانم ک فراموش تو باشد
دلی دارم که درمانش نمی بو
نصیحت می کنم سودش نمی بو
به بادش میدهم نش میبره باد
بر آتش مینهم دودش نمی بو
وفا کنیم و.ملامت کشیم و خوش باشیم
ک در طریقت ما کافریست رنجیدن
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داندوفا کنیم و.ملامت کشیم و خوش باشیم
ک در طریقت ما کافریست رنجیدن
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا دل رسد به جانان یا جان ز تن درآید
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
دل پاكيزه به كردار بد آلوده مكنما را بجز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
دل پاكيزه به كردار بد آلوده مكن
تيرگي خواستن از نور گريزان شدنست
تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است/ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن استدل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمريست که عمرم همه در کار دعا رفت
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است/ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
در ان زمان ک افیس خراب استتا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد
در ان زمان ک افیس خراب است
پروژه ک سهل است، همه چی نقش بر اب است
در ان زمان ک افیس خراب است
پروژه ک سهل است، همه چی نقش بر اب است
تو از سلاله سروی بلند و بالا باشتیری که زدی بر دلم از غمه خطا رفت/ تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
ان شا ... حسابی امروز حالمو گرفت همه زحماتم به باد رفت![]()
درست میشه انشالا
تو از سلاله سروی بلند و بالا باش
شکستنی مشو ایستاده باش پایا باش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |