دوران بقا چوباد صحرا بگذشتیارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت.....!
دوران بقا چوباد صحرا بگذشتیارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
دوران بقا چوباد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت.....!
تا که بودیم نبودیم کسی،
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند،
خفته ایم و همه بیدار شدند
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد
شیرین تر از لیلی مجنون تر از فرهاد....!
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرددوستی با دوستان یک نفس
آرزوی عاشقان این است و بس
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه. خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزدست از طلب ندارم تا جان من بر آید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکدر آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم...
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
روزتون بخیر...
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام رهنمایی
روز خوش
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
یک دل بنما که در ره او .............................. بر چهره نه حال حیرت آمد
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........................... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کننددل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........................... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق
قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
یا گردن روزگار را زنجیری
یا سرکشی زمانه را تدبیری
این زاغوشان بسی پریدند بلند
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری
تو کز محنت دیگران بی غمییک نامه به نامم نوشتی ، مگر آخر.......................کاغذ به سمرقند تو ای قند، به چند است؟
یکی همیشه هست که عاشق منهتو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یکی همیشه هست که عاشق منه
نگام که میکنه پلک نمیزنه
همه هست آرزویم که ببینم از تو روییهمچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند
مانند شب به روز سیاهم نشانده اند
گرد خبر نمی رسد از کاروان راز
شد روزها که بر سر راهم نشانده اند
در ماتم دو روزه ی هستی به باغ دهر
تنها بنفشه نیست مرا هم نشانده اند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کو را به سر کشته هجران نظری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش
با او نتوان گفت وجود دگری بود
دوست عزیز با دال شروع نکردین...
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ببخشید د رو ه دیدم خطای دید بود
دیده ام خیره به ره ماند و نداددل به تو دادم تو دلت جای دگر بود
در فکر یکی مونس وهمتای دگر بود
هر گز نشد از دیدن تو چشم و دلم سیر
هر لحظه تو را صورت زیبای دگر بود
گفتی که چو من در پس بازار زیاد است
کی حسرت من وصلت لیلای دگر بود***
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدمدیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
من هم شبی به شهر تو، ره جستم ای هوسدیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خط تو بر آب میزدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |