مشاعرۀ سنّتی

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق

چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق

چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق

قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.

یا گردن روزگار را زنجیری
یا سرکشی زمانه را تدبیری

این زاغوشان بسی پریدند بلند
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری
 

fa-na

عضو جدید
یکی همیشه هست که عاشق منه
نگام که میکنه پلک نمیزنه

همچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند
مانند شب به روز سیاهم نشانده اند
گرد خبر نمی رسد از کاروان راز
شد روزها که بر سر راهم نشانده اند
در ماتم دو روزه ی هستی به باغ دهر
تنها بنفشه نیست مرا هم نشانده اند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند
مانند شب به روز سیاهم نشانده اند
گرد خبر نمی رسد از کاروان راز
شد روزها که بر سر راهم نشانده اند
در ماتم دو روزه ی هستی به باغ دهر
تنها بنفشه نیست مرا هم نشانده اند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
 

fa-na

عضو جدید
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کو را به سر کشته هجران نظری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش

با او نتوان گفت وجود دگری بود



دوست عزیز با دال شروع نکردین...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کو را به سر کشته هجران نظری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش

با او نتوان گفت وجود دگری بود



دوست عزیز با دال شروع نکردین...
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ببخشید د رو ه دیدم خطای دید بود
 

fa-na

عضو جدید
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ببخشید د رو ه دیدم خطای دید بود

دل به تو دادم تو دلت جای دگر بود
در فکر یکی مونس وهمتای دگر بود
هر گز نشد از دیدن تو چشم و دلم سیر
هر لحظه تو را صورت زیبای دگر بود
گفتی که چو من در پس بازار زیاد است
کی حسرت من وصلت لیلای دگر بود***
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل به تو دادم تو دلت جای دگر بود
در فکر یکی مونس وهمتای دگر بود
هر گز نشد از دیدن تو چشم و دلم سیر
هر لحظه تو را صورت زیبای دگر بود
گفتی که چو من در پس بازار زیاد است
کی حسرت من وصلت لیلای دگر بود***
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خط تو بر آب میزدم
من هم شبی به شهر تو، ره جستم ای هوس
من هم لبی ز جام تو تر کردم، ای گناه
زان لب، هزار ناله فروخفته در سکوت!
زان شب هزار قصه فرو مرده در نگاه!
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
همراه بسيار است ، اما همـدمي نيست
مثل تمام غصـه ها ، اين هم غمـي نيست


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا