آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زندند..!
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید.
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زندند..!
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمدوستان شرح پریشانی من گوش کنید.
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور...!
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
تو را با حیله و نیرنگ می جویم
تو را با نیزه ها در جنگ می جویم....!
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی ..!
دوران بقا چوباد صحرا بگذشتیارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
دوران بقا چوباد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت.....!
تا که بودیم نبودیم کسی،
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند،
خفته ایم و همه بیدار شدند
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد
شیرین تر از لیلی مجنون تر از فرهاد....!
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرددوستی با دوستان یک نفس
آرزوی عاشقان این است و بس
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه. خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزدست از طلب ندارم تا جان من بر آید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکدر آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که دل ز مهرت بر کنم تا فرصتی دارم...
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
روزتون بخیر...
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام رهنمایی
روز خوش
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
یک دل بنما که در ره او .............................. بر چهره نه حال حیرت آمد
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........................... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کننددل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ........................... آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق
قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
یا گردن روزگار را زنجیری
یا سرکشی زمانه را تدبیری
این زاغوشان بسی پریدند بلند
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری
تو کز محنت دیگران بی غمییک نامه به نامم نوشتی ، مگر آخر.......................کاغذ به سمرقند تو ای قند، به چند است؟
یکی همیشه هست که عاشق منهتو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یکی همیشه هست که عاشق منه
نگام که میکنه پلک نمیزنه
همه هست آرزویم که ببینم از تو روییهمچون ستاره شب چشم به راهم نشانده اند
مانند شب به روز سیاهم نشانده اند
گرد خبر نمی رسد از کاروان راز
شد روزها که بر سر راهم نشانده اند
در ماتم دو روزه ی هستی به باغ دهر
تنها بنفشه نیست مرا هم نشانده اند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |