آنان که جان فدای نگاری نکرده اند
همکارشان مباش که کاری نکرده اند
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
آنان که جان فدای نگاری نکرده اند
همکارشان مباش که کاری نکرده اند
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت
نمیکاهم
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
می دانم که رفتن دلیل نبودن نیست
اما کاش همه بدانند ... کاش همه بخوانند
کاش تو هم بدانی و بخوانی
کاش او هم ........
من از هوس ها رسته ام از آرزوها جسته ام
مرغ قفس بشکسته ام.شادی ز بی پروایی ام
مرا بصورت شاهد نظر حلال بود
که هر چه مینگرم شاهدست در نظرم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
ترکیب طبایع چون به کام تو دمی است...رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی استدر طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست ...
توبه کردم که دگر می نخورم در همه شب
به جز امشب و فرداشب و شبهای دگر ...
روزی که نیامده و روزی که گذشتتوبه کردم که دگر می نخورم در همه شب
به جز امشب و فرداشب و شبهای دگر ...
امروز که نوبت جوانی من استروزی که کند دوست قبولم به غلامی
آن روز کنم خواجگی روی زمین را ....
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم ازآنکه کامرانی من است
عیبم نکنید..گرچه تلخ است..خوش است
تلخ است...از آنکه زندگانی من است
یاربیگانه مشوتانبری ازخویشمتا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
یاربیگانه مشوتانبری ازخویشم
غم اغیارمخورتانکنی ناشادم
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
نتوان به گریه شست خط سرنوشت را
ای انکه به اقبال تو در عالم نیست
گیرم که غمت نیست غم ما هم نیست
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخورتو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
ای جونم، خزونم بی تو ابرِ پُرِ بارونم
بیا جونم، بیا که قدر بودنت رو میدونم
میدونی اگه بگی که می مونی
منو به هرچی میخوای میرسونی
تو که جونی، بیا بگو که می مونی
یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند
بلکه آن نیز خیالیست که می پندارند
درگیر رویـای تـــ ــــوام ، منو دوبـــ ــــاره خواب کن
دنیا اگه تنــــــهام گذاشت، تو منـــــــو انتخاب کن
دلت از آرزوی من ، انــــــ ـــــــگار بی خبـــــــر نبود
حتی تو تصمیمای من ، چشــــــمات بی اثــر نبود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |