مشاعره عرفانی

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار


در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ
 

helya.azad

عضو جدید


در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ
يارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابري درمان ده
اين بنده نداند كه چه مي بايد خواست
داننده تويي هر آنچه خواهي آن ده
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
يارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابري درمان ده
اين بنده نداند كه چه مي بايد خواست
داننده تويي هر آنچه خواهي آن ده
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

مولانا...
 

helya.azad

عضو جدید
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

مولانا...
نرگس كرشمه مي برد از حد برون خرام
اي من فداي شيوه ي چشم سياه تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

مولانا...
نقش باشد نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم
پیش قدرت خلق جمله بارگه
عاجزان چو پیش سوزن کارگه
گاه نقش دیو و گاه آدم کند
گاه نقش شادی و گاه غم کند
 

helya.azad

عضو جدید
نقش باشد نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم
پیش قدرت خلق جمله بارگه
عاجزان چو پیش سوزن کارگه
گاه نقش دیو و گاه آدم کند
گاه نقش شادی و گاه غم کند
در چين زلفش اي دل مسكين چگونه اي؟
كاشفته گفت باد صبا شرح حال تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چين زلفش اي دل مسكين چگونه اي؟
كاشفته گفت باد صبا شرح حال تو
سلام و صبح ادینه ات بخیر

وآنجا که بحر معنی موج بقا برآرد

بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟

در راه پاکبازان این حرف*ها چه خیزد؟

بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟

آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا

جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد؟

دایم، تو ای عراقی، می*گوی این حکایت:

با بوی مشک معنی، عنبر چه کار دارد؟

عراقی

 

helya.azad

عضو جدید
سلام و صبح ادینه ات بخیر

وآنجا که بحر معنی موج بقا برآرد

بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟

در راه پاکبازان این حرف*ها چه خیزد؟

بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟

آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا

جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد؟

دایم، تو ای عراقی، می*گوی این حکایت:

با بوی مشک معنی، عنبر چه کار دارد؟

عراقی

ماني قرار بود با و شروع كنيا!
در پيش شاه عرض كدامين جفا كنم؟
شرح نيازمندي خود يا ملال تو
(و)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماني قرار بود با و شروع كنيا!
در پيش شاه عرض كدامين جفا كنم؟
شرح نيازمندي خود يا ملال تو
(و)

سلام خانم مهندس منم با واو شروع کردم


وزان خاک آب حیوان آفریدند

غمت خون دل صاحبدلان ریخت

وزان خون لعل و مرجان آفریدند

سراپایم فدایت باد و جان هم

که سر تا پایت را جان آفریدند

ندانم با تو یک دم چون توان بود؟

که صد دیوت نگهبان آفریدند

دمادم چند نوشم درد دردت؟

مرا خود مست و حیران آفریدند

ز عشق تو عراقی را دمی هست

کزان دم روی انسان آفریدند
 

helya.azad

عضو جدید

سلام خانم مهندس منم با واو شروع کردم


وزان خاک آب حیوان آفریدند

غمت خون دل صاحبدلان ریخت

وزان خون لعل و مرجان آفریدند

سراپایم فدایت باد و جان هم

که سر تا پایت را جان آفریدند

ندانم با تو یک دم چون توان بود؟

که صد دیوت نگهبان آفریدند

دمادم چند نوشم درد دردت؟

مرا خود مست و حیران آفریدند

ز عشق تو عراقی را دمی هست

کزان دم روی انسان آفریدند
من از سلام و صبح آدينه ات بخير خوندم و فك كردم با سلام شروع كردي:دي
در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجا
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
(ت)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو صفای منی و مروه ی من
مروه را با صفا نمی خواهم
مانا که صبا کرد پریشان سر زلفین

کز بوی خوشش نافهٔ تاتار گشادند

در گوش دلم گفت صبا دوش: عراقی

در بند در خود، که در یار گشادند

چشم سر اغیار ببستند ز غیرت

آنگاه در مخزن اسرار گشادند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از سلام و صبح آدينه ات بخير خوندم و فك كردم با سلام شروع كردي:دي
در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجا
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
(ت)

تا باز گشادند سر زلف ز رخسار

از روی جهان زلف شب تار گشادند

تا مهر گیاهی ز گل تیره برآید

بر روی زمین چشمهٔ انوار گشادند
 

helya.azad

عضو جدید

تا باز گشادند سر زلف ز رخسار

از روی جهان زلف شب تار گشادند

تا مهر گیاهی ز گل تیره برآید

بر روی زمین چشمهٔ انوار گشادند
در خلاف آمد عادت بطلب كام كه من
كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
(م)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خلاف آمد عادت بطلب كام كه من
كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
(م)
مجاهدان رهت تا عنایت تو بود
چه بیم و باک به عالم ازین و آن دارند؟

ز آب دیده و تاب دل است غمازی
وگرنه راز تو بیچارگان نهان دارند
 

helya.azad

عضو جدید
مجاهدان رهت تا عنایت تو بود
چه بیم و باک به عالم ازین و آن دارند؟

ز آب دیده و تاب دل است غمازی
وگرنه راز تو بیچارگان نهان دارند
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه درباني ميخانه فراوان كردم
(م)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه درباني ميخانه فراوان كردم
(م)

مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد

کین شور و شغب از سر بازار برآمد

با اهل خرابات ندانم چه سخن گفت؟

کاشوب و غریو از در خمار برآمد
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در سر سودای عشق خوبرویان شد دلم
وز چنان زلف ار ببستم نیز زناری چه شد؟

گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه باک؟
گر به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد؟

چون شدم مست از شراب عشق، عقلم گو: برو
گر فرو شست آب حیوان نقش دیواری چه شد؟
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
در نظر بازی ما بی خــــبران حـــیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران از نرگس مستش مست
 

sasa.electronic

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نميگيرد
ز هر در ميدهم پندش وليكن در نميگيرد
(د)

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش با ياد تو، ليك از تو جدا، تا دم صبح
گريه كرديم من و شمع بتا تا دم صبح
دور از جان تو اي دوست كه ديشب بي تو
سنگ مي ريخت به ما ابر بلا تا دم صبح
ياد آن شب كه به هم سلسله جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح
بر سرم دوش زهجران تو كوكب مي ريخت
شب جدا ، شمع جدا ، ديده جدا تا دم صبح
نه همين دوش كه عمريست معلم شبها
گريه كردم به خدايي خدا تا دم صبح
 

Similar threads

بالا