چو پیران بسراید شعر زیبا
شود غرق شعف قلبها و دل ها
چو پیران بسراید شعر زیبا
رود از دل تمام دردو غم ها
سحر با ما غزل زیبا سراید
سحرها چون فرشته از در آید
چو پیران بسراید شعر زیبا
شود غرق شعف قلبها و دل ها
چو پیران بسراید شعر زیبا
رود از دل تمام دردو غم ها
سحر با ما غزل زیبا سراید
سحرها چون فرشته از در آید
مگو با من سخن از بی قراری
چو نالان گشته ای از نامرامی
کنون از دل برون کن هر چه ظلم است
بیا و همچو پیرانش بزی با شادمانی
سحر آرامش و صبر وقرار است
سحرگاهان صفای کردگار است
ترسم از روزی که پیران برود
کند اسباب غزل جمع و ز اینجا برود..![]()
ترسم از روزی که پیران برود
کند اسباب غزل جمع و ز اینجا برود..![]()
ترسم از روزی که پیران برود
کند اسباب غزل جمع و ز اینجا برود..![]()
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
خوشا روزی که یادت در سینه ام مرد![]()
اگر پیران رود مانا جوانها
سحر بیدار اینجا یادمانها
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
اگر پیران رود مانا جوانها
سحر بیدار اینجا یادمانها

تو را می بوسم این بار گل مریم
تو را می بویم این بار گل مریم
پیران خرابات کجایند ببینند
اینجا دگر اثار زاکرام نماندست(نمانده است)![]()
رجایی آفرین مهرت فراوان
برای ما بخوان صوت هزاران
به طنازی آیین لعبتگری
کنون گشتهای سخت پیر و حریص
همی خواسته نیز گردآوری
دگر باره دختر شوی، ای عجب!
رجایی آفرین مهرت فراوان
برای ما بخوان صوت هزاران
تو ای پیران.... مشو نامید از مریم
زِ خود شعری آور تو مریم نه از دیگران
که پیران نباشد چنان سر گران


[SUP] برو مریم که هیچی بین ما نیست اصلابه طنازی آیین لعبتگری
کنون گشتهای سخت پیر و حریص
همی خواسته نیز گردآوری
دگر باره دختر شوی، ای عجب!
رجایی آفرین مهرت فراوان
برای ما بخوان صوت هزاران
پیرانه دریدیم همه خرقه خود را
هرگز نرسیدیم به سرمنزل مقصود
همواره دویدیم که بیابیم صفا را
غافل از اینکه صفا بود ز معبود![]()
آن کسی کو داند از لطف و مرام
ور بداند سختی دنیا، پیری و ظلام
گر شناسد شادی و غم، دوستی و التیام
کردگارش گوید این نیکو کلام:
ای که هستی بنده ی مقبول من
ای که کردی هر چه را مقصود من
وقت آن شد تا بیایی پیش ما
پر کنی از رقص و شعر فردوس ما
واااای هلاک شدم .یه دیوان شعر گفتم![]()

آن کسی کو داند از لطف و مرام
ور بداند سختی دنیا، پیری و ظلام
گر شناسد شادی و غم، دوستی و التیام
کردگارش گوید این نیکو کلام:
ای که هستی بنده ی مقبول من
ای که کردی هر چه را مقصود من
وقت آن شد تا بیایی پیش ما
پر کنی از رقص و شعر فردوس ما
واااای هلاک شدم .یه دیوان شعر گفتم![]()
سحر دیوان شعرت خواندنی بود
کمی در کار اوزان ماندنی بود

رجایی موی تو باشد پریشان
مهندس باشی و در کار عمران
دریدی خرقه را گر در شب قدر
دعایت مستجابه جان اشکان
به یه احسنت عجب وزن و قافیه ای لذت بردم استاد
تو ای پیران که استادی در این سبک
چرا پس میدوی دنبال آن کبک(الکی مثلا شما شکارچی کبک هستید)
ز تارف(تعارف) کم کن ای اشکان رجایی
بیاور شعر تر جانان کجایی

ز تارف(تعارف) کم کن ای اشکان رجایی
بیاور شعر تر جانان کجایی
ز تارف(تعارف) کم کن ای اشکان رجایی
بیاور شعر تر جانان کجایی
آنقدرر بی حالیم از دوری پیران کامل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
رفیق بد و زغال خوب بر حالم عامل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
آئینه نشانم داد چه کنم من از من غافل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
دریای غمم بی رخت بی ساحل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
هر که در باشگاه شاعر نشد عاقل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
من بی گنه بودم تاپیک تو ناقل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
شعرم تمام شد همسنگش بر وزن حامل است
مي روم مهمــان احسان علیخانی شوم
سالوادر جان درد پیران کمتر از درد تو نیست
از خود و از درد و درمان غافل است
می روی مهمان احسان علیخانی شوی
گشته پیران غرقه و ناجی کنار ساحل است
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
| S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
| P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
|
|
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 | |
|
|
مشاعره عرفانی | مشاعره | 560 |