مشاعره با نام کاربر قبلی

[الناز تبریز]

سلام بر تو ای سارای آریا
ز خود شعری بگو با سازو بوریا

به دیده سحر تاب دادم تا ببیند
به دل باب دادم تا درگشاید

 

[pearan]

به دیده سحر تاب دادم تا ببیند
به دل باب دادم تا درگشاید

سلام الناز تبریز عضو فعال
بخوان اشعار خوبت را به هر حال

 

[الناز تبریز]

سلام الناز تبریز عضو فعال
بخوان اشعار خوبت را به هر حال

مرا خوش باشد حرف مدیران
پیران همان باشند چون کریمان

 

[pearan]

مرا خوش باشد حرف مدیران
پیران همان باشند چون کریمان

به جمع خوب ما الناز تبریز
صفا آورده حتی فصل پاییز

 

[الناز تبریز]

به جمع خوب ما الناز تبریز
صفا آورده حتی فصل پاییز

در هوای پیران چو مستان قدم میزنم
به مشک دلم آویخته و عطار خود میشوم

 

[pearan]

در هوای پیران چو مستان قدم میزنم
به مشک دلم آویخته و عطار خود میشوم

اگر عطار ما الناز باشد
صفای شعر تر دمساز باشد

 

[الناز تبریز]

اگر عطار ما الناز باشد
صفای شعر تر دمساز باشد

یا رب ! گر فردا آید از دیروز چه بگویم
درد پیران سخت است از تاب چه بگویم

 

[pearan]

یا رب ! گر فردا آید از دیروز چه بگویم
درد پیران سخت است از تاب چه بگویم

ز درد سخت النازو ز تاب صبر فردا
خدایا درد خوبان را به زیبایی دوا کن

 

[الناز تبریز]

ز درد سخت النازو ز تاب صبر فردا
خدایا درد خوبان را به زیبایی دوا کن

شاید لیلی به جهان حیران هست هنوز
واپس زده ای در پیران جهان هست هنوز

 

[pearan]

شاید لیلی به جهان حیران هست هنوز
واپس زده ای در پیران جهان هست هنوز

گذر کردم زشهر خوب تبریز
بهاران دیدم اندر فصل پاییز

 

[الناز تبریز]

گذر کردم زشهر خوب تبریز
بهاران دیدم اندر فصل پاییز

جوانم اما چو از راه آمده دانستم
چو پیران شکسته در گذر زمان هستم

 

[pearan]

جوانم اما چو از راه آمده دانستم
چو پیران شکسته در گذر زمان هستم

صفا دادی به اشعارم تو الناز
خدا حافظ رَوَم؛ آیم دگر باز

 

[الناز تبریز]

صفا دادی به اشعارم تو الناز
خدا حافظ رَوَم؛ آیم دگر باز

من اگر خسته کردم عذر بی پایان خواهم
به شوق پیران است اگر سخنی رانم

 

[pearan]

من اگر خسته کردم عذر بی پایان خواهم
به شوق پیران است اگر سخنی رانم

خسته از شعر نگردم من الناز
تا بود شعر روم و برگردم باز

 

[الناز تبریز]

خسته از شعر نگردم من الناز
تا بود شعر روم و برگردم باز

پیران به دل مارا شاد گردانی
فراوان به دوستان لطف داری

 

[pearan]

پیران به دل مارا شاد گردانی
فراوان به دوستان لطف داری

گذر کردم به تبریز از سر شوق
چه شاعرهای خوش ذوقی که دارد

 

[الناز تبریز]

گذر کردم به تبریز از سر شوق
چه شاعرهای خوش ذوقی که دارد

تبریز است و جان قربان جانان می کند
بهر تماشا ز پیران دعوت می کند

 

[rahmati8829]

گذر کردم به تبریز از سر شوق
چه شاعرهای خوش ذوقی که دارد

چون از قدیم پیران همه نیک و راست گفته اند
سری به کمپین زدیم وای چه کلاهی بر سرمان گذاشته اند

 

[pearan]

چون از قدیم پیران همه نیک و راست گفته اند
سری به کمپین زدیم وای چه کلاهی بر سرمان گذاشته اند

کنند سرکیسه مردم را دو غولها
کنند ای رحمتی پارو ز پولها

 

[بانوی باران]

کنند سرکیسه مردم را دو غولها
کنند ای رحمتی پارو ز پولها

پیران است و شب و شعر

پیران میگوید و شمع و شعر

 

[rahmati8829]

کنند سرکیسه مردم را دو غولها
کنند ای رحمتی پارو ز پولها

بدین تدبیری که پیران نمودند
شود چرخهایشان پنچر گر چه غولند

 

[الناز تبریز]

بدین تدبیری که پیران نمودند
شود چرخهایشان پنچر گر چه غولند

خدایا راحت خیالم رحمتی است برایم
شکر که می گذری هر لحظه از خطایم

 

[rahmati8829]

خدایا راحت خیالم رحمتی است برایم
شکر که می گذری هر لحظه از خطایم

اگر الناز باشی و در تبریز سکنی گزینی
دگر هیچگونه غم حتی سر سوزن نداری

 

[الناز تبریز]

اگر الناز باشی و در تبریز سکنی گزینی
دگر هیچگونه غم حتی سر سوزن نداری

چنین است؟؟ شاید که راست باشد
رحمتی است که شکرش واجب باشد

 

[rahmati8829]

چنین است؟؟ شاید که راست باشد
رحمتی است که شکرش واجب باشد

در راست بودن آن الناز شکی نیست
تبریز شهر زیبایست ایا اینگونه نیست؟

 

[الناز تبریز]

در راست بودن آن الناز شکی نیست
تبریز شهر زیبایست ایا اینگونه نیست؟

مهندسین معمار رحمتی داشتند
شهر ما را با بهترین ها داشتند

 

[rahmati8829]

مهندسین معمار رحمتی داشتند
شهر ما را با بهترین ها داشتند

الناز در کنار تبریز خود یک شعر نو است
دیگر سرودن شعر از طرف من چه نیاز است

 

[الناز تبریز]

الناز در کنار تبریز خود یک شعر نو است
دیگر سرودن شعر از طرف من چه نیاز است

بی نهایت سپاس شما را دارم
شاید رحمتی بر نامم است که دارم

 

[pearan]

بی نهایت سپاس شما را دارم
شاید رحمتی بر نامم است که دارم

چو الناز آورد شعر و ترانه
ز تبریز آورم زیبا کرانه

 

[باران 686]

چو الناز آورد شعر و ترانه
ز تبریز آورم زیبا کرانه

بگذشته ایام جوانی در بطالت
من گشته ام پیران دنیای ندامت