مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست،ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست،ای بهار سپید
در کلبه ات شراره می افروزم

آه ای دو چشم خیره به ره مانده


آری منم که سوی تو می آیم

بر بال بادهای جهان پیما

شادان به جستجوی تو می آیم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من خواب ديده ام که کسي ميآيد
من خواب يک ستاره ي قرمز ديده‌ام
و پلک چشمم هي ميپرد
و کفشهايم هي جفت ميشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگويم
 

♫ ♫ (。◕‿◕。) ♫ ♫

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما دو سرگشته ی تنها، چون موج
به پناهی که تو می جویی، خواهیم رسید
اندر آن لحظه ی جادویی اوج!


جوی خشکیده همچو چشمی کور
خالی از اب و از نشانه او
مردی اوازه خوان زراه گذشت
گوش من پر شد از ترانه او

"بازگشت"
 

I2ose

عضو جدید
و من چقدر دلم ميخواهد
که يحيی
يک چارچرخه داشته باشد
و يک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم ميخواهد
که روی چارچرخه ی يحيی ميان هندوانه ها و خربزه ها
بنشينم
و دور ميدان محمديه بچرخم
آخ .....
چقدر دور ميدان چرخيدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابيدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سينمای فردين خوبست
و من چقدر از همه ی چيزهای خوب خوشم ميآيد...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره ی او
اینهمه تابش و رخشندگی است
 

mehrshad67

کاربر فعال
تا در اين غروب سرد ز احوالش
او شعله رميده خورشيد است
بيهوده مي دويد به دنبالش
او غنچه شكفته مهتابست
بايد كه موج نور بيفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمي
كاو را بخوابگاه گنه خواند
بايد كه عطر بوسه خاموشش
با ناله هاي شوق بيآميزد
در گيسوان آن زن افسونگر
ديوانه وار عشق و هوس ريزد
بايد شراب بوسه بياشامد
ازساغر لبان فريباي
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تكيه گاه سينه زيبايي
اي آرزوي تشنه به گرد او
بيهوده تار عمر چه مي بندي
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعاع ی حسرت افروخت
یاد آن خنده ی بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
 

sorona

عضو
تا به كی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
كاش ما آن دو پرستو بودیم
كه همه عمر سفر می كردیم
از بهاری به بهاری دیگر...
 

I2ose

عضو جدید
ره نمی جويم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او را ز بيم
در دل مرداب ها بنهفته ام
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام روز
از پشت در صداي تکه تکه شدن ميآيد
و منفجر شدن
همسايه هاي ما همه در خاک باغچه هاشان بجاي گل
خمپاره و مسلسل ميکارند
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیر آمدم و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه شدم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به خود آهسته مي گويم:
باز هم رؤيا
آنهم اينسان تيره و درهم
بايد از داروي تلخ خواب
عاقبت بر زخم بيداري نهم مرهم
مي فشارم پلك هاي خسته را بر هم
ليك بر ديوار سخت سينه ام با خشم
ناشناسي مشت مي كوبد
«باز كن در ... اوست
باز كن در ... اوست»
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو دائم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود میگریزی
تو آن ابر آشفته ی نیلگونی
 

I2ose

عضو جدید
يكشب نگاه خسته مردی بروی من
لغزيد و سست گشت و همانجا خموش ماند
تا خواستم كه بگسلم اين رشته نگاه
قلبم تپيد و باز مرا سوی او كشاند
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يكشب نگاه خسته مردی بروی من
لغزيد و سست گشت و همانجا خموش ماند
تا خواستم كه بگسلم اين رشته نگاه
قلبم تپيد و باز مرا سوی او كشاند
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست..
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
يک پنجره براي من کافيست
يک پنجره به لحظه ي آگاهي و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشيده که ديوار را براي برگ هاي جوانش
معني کند
از آينه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آيا زمين که زير پاي تو مي لرزد
تنهاتر از تو نيست ؟
پيغمبران ، رسالت ويراني را
با خود به قرن ما اوردند
اين انفجارهاي پياپي،
و ابرها مسموم ،
آيا طنين آيه هاي مقدس هستند؟
اي دوست، اي برادر ، اي همخون
وقتي به ماه رسيدي
تاريخ قتل عام گل ها را بنويس.


 

s.saeed2000

عضو جدید
ســلام ماهـــی ها ... ســلام ماهــی ها
ســلام قرمــزها ، ســـبز ها ، طلــایی ها
به مــن بگــویید ، آیــــا در آن اتــاق بلـــور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شــهر ، بسـته و خلوت
صـــــدای نــی لبـــکی را شنـــــیده ایــــــد
کــــه از دیــار پـــری های تـرس و تنـــهایی
بــه ســـوی اعتـــماد آجــری خوابگــــاه ها ،
و لــای لـــــای کــــوکــــی ساعــت هـــــــا ،
و هسته های شیشه ای نور - پیش می آید ؟

و هــــــمچنــــان که پیـــــش مـــــــی آیــد ،
ستاره های اکلیلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلـــــب هـــــای کوچـــــــک بازیگـــــــوش
از حــــس گـــــــــــــریه مـــی ترکـــــــــــند .
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ســلام ماهـــی ها ... ســلام ماهــی ها
ســلام قرمــزها ، ســـبز ها ، طلــایی ها
به مــن بگــویید ، آیــــا در آن اتــاق بلـــور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شــهر ، بسـته و خلوت
صـــــدای نــی لبـــکی را شنـــــیده ایــــــد
کــــه از دیــار پـــری های تـرس و تنـــهایی
بــه ســـوی اعتـــماد آجــری خوابگــــاه ها ،
و لــای لـــــای کــــوکــــی ساعــت هـــــــا ،
و هسته های شیشه ای نور - پیش می آید ؟

و هــــــمچنــــان که پیـــــش مـــــــی آیــد ،
ستاره های اکلیلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلـــــب هـــــای کوچـــــــک بازیگـــــــوش
از حــــس گـــــــــــــریه مـــی ترکـــــــــــند .


دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگستانم را
بر پوست کشیده
یک شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به افتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی ست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگستانم را
بر پوست کشیده
یک شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به افتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی ست
تمام روز
از پشت در صداي تکه تکه شدن ميآيد
و منفجر شدن
همسايه هاي ما همه در خاک باغچه هاشان بجاي گل
خمپاره و مسلسل ميکارند
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام روز
از پشت در صداي تکه تکه شدن ميآيد
و منفجر شدن
همسايه هاي ما همه در خاک باغچه هاشان بجاي گل
خمپاره و مسلسل ميکارند

در جذبه ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دور دست تو نزدیک می شود
بوی تو موج می زند آنجا بروی آب
چشم تو می درخشد و تاریک می شود

بیچاره دل که با همه ی امید و اشتیاق بشکست...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در جذبه ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دور دست تو نزدیک می شود
بوی تو موج می زند آنجا بروی آب
چشم تو می درخشد و تاریک می شود

بیچاره دل که با همه ی امید و اشتیاق بشکست...
تنهاتر از تو نيست ؟
پيغمبران ، رسالت ويراني را
با خود به قرن ما اوردند
اين انفجارهاي پياپي،
و ابرها مسموم ،
آيا طنين آيه هاي مقدس هستند؟
اي دوست، اي برادر ، اي همخون
وقتي به ماه رسيدي
تاريخ قتل عام گل ها را بنويس.
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهاتر از تو نيست ؟
پيغمبران ، رسالت ويراني را
با خود به قرن ما اوردند
اين انفجارهاي پياپي،
و ابرها مسموم ،
آيا طنين آيه هاي مقدس هستند؟
اي دوست، اي برادر ، اي همخون
وقتي به ماه رسيدي
تاريخ قتل عام گل ها را بنويس.

سایه ی من کو؟؟
سایه ی من کو؟؟

او چو رویایی درون پیکرم اهسته می روید
من من گمگشته را در خویش می جوید
پنجه ی او چون مهی تاریک
می خزد در تار و پو سرد رگهایم
در سیاهی رنگ می گیرد
طرح آوایم

از تو می پرسم ای خدا ..ای سایه ابهام
پس چرا بر من نمی خندد
آن شب تاریک و وحشت بار بی فرجام
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سایه ی من کو؟؟
سایه ی من کو؟؟

او چو رویایی درون پیکرم اهسته می روید
من من گمگشته را در خویش می جوید
پنجه ی او چون مهی تاریک
می خزد در تار و پو سرد رگهایم
در سیاهی رنگ می گیرد
طرح آوایم

از تو می پرسم ای خدا ..ای سایه ابهام
پس چرا بر من نمی خندد
آن شب تاریک و وحشت بار بی فرجام
من به خود آهسته میگویم
باز هم رویا
آن هم اینسان تیره و درهم
باید از داروی تلخ خواب
عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
می فشارم پلکهای خسته را بر هم
 

arc_saba

عضو جدید
من به خود آهسته میگویم
باز هم رویا
آن هم اینسان تیره و درهم
باید از داروی تلخ خواب
عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
می فشارم پلکهای خسته را بر هم
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
 

Similar threads

بالا