S A M M A N
عضو جدید
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم>>><<<حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
ازین دشمن در افکندن چه حاصل
چو عمری با عدوی نفس ماندیم
ز غفلت، زیر بار عجب رفتیم
ز جهل، این بار را با خود کشاندیم
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم>>><<<حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
ازین دشمن در افکندن چه حاصل
چو عمری با عدوی نفس ماندیم
ز غفلت، زیر بار عجب رفتیم
ز جهل، این بار را با خود کشاندیم
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
خزان چهره بس باشد بهارآبروی مسن
گواه فتح دل دارم شکست رنگ سیما را
بلند وپست خار راه عجز ما نمیگردد
بهپهلو قطعسازد سایه چندینکوهو صحرا را
دنیا وآخرت چه بود پیش جود حق>>><<<همت بلند دار زحق هر دورا طلببه ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرددنیا وآخرت چه بود پیش جود حق>>><<<همت بلند دار زحق هر دورا طلب
دوش در حـلقه ما صحبت گیسوی تو بود
تـادل شب سخن از سلسله موی تو بود
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگر گوشه ی مردم دادم
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل
من که میرفتم و با من همه عالم میرفتدل از جفای تو گفتم به دیگری بدهم
کسم به حسن تو ای دلستان نداد نشان
لبان لعل تو با هر که در حدیث آید
به راستی که ز چشمش بیوفتد مرجان
من که میرفتم و با من همه عالم میرفت
یک نگاه از تو چه آسان نگهم میدارد
اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم
بیار ساقی سرمست جام باده عشق
بده به رغم مناصح که میدهد پندم
یک طاقه ابر از آسمان بر دار و با صبری
سوزن کن و نخ کن تمــــــام روسری ها را
رختی بپوش از ابرو رویا و کتابی کن
آیین شوخی ها و رسم دلبــــری ها را ( مهدی فرجی)
به منّت دگران خو مکن که در دو جهان>>><<<رضای ایزدو انعام پادشاهت بسسخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
به منّت دگران خو مکن که در دو جهان>>><<<رضای ایزدو انعام پادشاهت بس
نگاهم یاد باران کرده امشب
مرا سر در گریبان کرده امشب
بغرید باز اژدهای دژم / همی آتش افروخت گفتی بدم
چراگاه بگذاشت رخش آن زمان / نیارست رفتن بر پهلوان
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب
"محمد علی بهمنی"
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور قهر کنی، شوم به یک بار هلاک
روزی صد بار گویم ای صانع پاک
مشتی خاکم، چه آید از مشتی خاک
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست...![]()
گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر
گفتم خرابت میشوم
گفتا تو ابادی مگر
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر
گفتم ز کویت می روم
گفتا تو ازادی مگر
گفتم فراموشم نکن
گفتا تو در یادی مگر......
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانــــــــه تنها، دل تنـــــــگ
گشته ام در همه جهان و آخر سر
دلبری برگزیده ام که مپرس
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
![]() |
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2082 | |
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 |