لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
سلام. مدت هاست از یک یکچیزی رنج میبرم. اما تا حالا به این فکر نکرده بودم که میتونه یک بیماری باشه.ببینید من خییییییییییلی زود نگران میشم. وزیاد اضطراب دارم. طوری که دیگه خسته ام کرده. مثلا وقتی یکی از اعضای خانوادم مسافرت میره من هر 20دقیقه یک بار تک زنگ میزنم بهش فقط کافیه یک بار در دسترس نباشه. دلم هزار راه میره . نمیتونم غذا بخورم بخوابم وکارای معمولی رو انجام بدم. فکرای ناجور میزنه به سرم. این اختلال واقعا امانمو بریده. نمیدونم چیکار کنم شما راهنمایی کنید.

تنها راهش اینه که به موضوع فکر نکنی .. اینو باید یواش یواش شروع کنی .. از مسایل کوچیک ..
مسافرت رو بده دست خدا و بگو تو محافظش باش .. و دیگه هم درباره اش فکر نکن ..
به این توجه کن که هیچ فرقی نمی کنه که تو به اون مسئله که طرفت رفته جایی فکر کنی یا نه .. بالاخره می گذره و اونچه هم باید اتفاق می افته ..
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام عزیزم
من پیشنهاد میکنم به یه مشاور یا روانشناس مراجعه کنی
بهترین راه همینه
شاد باشی عزیز دلم:gol:
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
تنها راهش اینه که به موضوع فکر نکنی ..

ولی همین که بهش میگی "بهش فکر نکن" ذهن خودش میره طرفش

..............................

انسان هر چی میگه به خودش جذب میکنه
اولین کار بنظر من اینه که هی بخودت نگی که چنین خصلتی داری ..

دوما خیلی ریلکس باش .. و بقولی اگر چنین حسی بهت دست داد کاری نکن .. بزار زمان بگذره و زنگ نزن
مثل نماز خوندن میمونه که میگن اگر زیاد شک کردی به شکت اهمیت نده و بگذر ازش

درضمن نمیگم اینایی که گفتم راحت هست .. بهت حق میدم .. هر جور رفتار کنی .. از من باشه اصلا زور هم بهت نمیکنم که بگم صد در صد فلان کار رو بکن ..
خودت باش .. همین :smile:


چیزهای آرام بخش هم زیاد بوخور .. مثلا دم کرده گل گاوزبان (عاشقشم:D)
با آدمهای آرام هم رفت و آمد کن
و اینکه ورزش هم بکن ...

نظرام شخصی بود .. بنظرم بی تاثیر نیستن .. انشاالله مفید باشه:smile:
 

!ala

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه دوست داشتم، البته هنوزم دارمشا:D همین مشکلو داشت بعد پیش یکی رفت بهش یه کاره خوب یاد داد که مشکلش حل شد.

کارش این بود که توی اون وقتایی که خیلی استرس داشت یه آیه الکرسی میخوندو همه چیو میسپارد به خدا، با خوص نیت و توکل کامل;)
البته دوستم میگفت اون اولا اصلا اعتقادی نداشته ولی بعد از چند باری که دید هیچ اتفاقی نیوفتاده و نگرانیش بی مورد بوده، به این شیوه معتقد شده و الان یه جورایی سبک بااااااال شده:w16:
 

levrone

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام. مدت هاست از یک یکچیزی رنج میبرم. اما تا حالا به این فکر نکرده بودم که میتونه یک بیماری باشه.ببینید من خییییییییییلی زود نگران میشم. وزیاد اضطراب دارم. طوری که دیگه خسته ام کرده. مثلا وقتی یکی از اعضای خانوادم مسافرت میره من هر 20دقیقه یک بار تک زنگ میزنم بهش فقط کافیه یک بار در دسترس نباشه. دلم هزار راه میره . نمیتونم غذا بخورم بخوابم وکارای معمولی رو انجام بدم. فکرای ناجور میزنه به سرم. این اختلال واقعا امانمو بریده. نمیدونم چیکار کنم شما راهنمایی کنید.

سلام دوست عزيز
من فقط 3 تا سوال از شما ميپرسم .. ميدونم شايد سوالام عجيب باشه ولي با جواب اينا احتمالا ميتونم بگم مشكلتون چيه
1: بدنتون گر ميگيره؟ شب زمان خواب يا طي روز؟
2: گونه يا صورتتون گاهي يا هميشه سرخ رنگ ميشه؟
3: پرخاشگر هم هستيد؟ و البته گاهي زود رنج؟
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست عزيز
من فقط 3 تا سوال از شما ميپرسم .. ميدونم شايد سوالام عجيب باشه ولي با جواب اينا احتمالا ميتونم بگم مشكلتون چيه
1: بدنتون گر ميگيره؟ شب زمان خواب يا طي روز؟
2: گونه يا صورتتون گاهي يا هميشه سرخ رنگ ميشه؟
3: پرخاشگر هم هستيد؟ و البته گاهي زود رنج؟

سلام.1: بعضی اونات پیش میاد برام....2: نه اصلا... 3: پرخاشگر فکر نکنم ولی زود رنج شدیداااااااااا
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولی همین که بهش میگی "بهش فکر نکن" ذهن خودش میره طرفش

..............................

انسان هر چی میگه به خودش جذب میکنه
اولین کار بنظر من اینه که هی بخودت نگی که چنین خصلتی داری ..

دوما خیلی ریلکس باش .. و بقولی اگر چنین حسی بهت دست داد کاری نکن .. بزار زمان بگذره و زنگ نزن
مثل نماز خوندن میمونه که میگن اگر زیاد شک کردی به شکت اهمیت نده و بگذر ازش

درضمن نمیگم اینایی که گفتم راحت هست .. بهت حق میدم .. هر جور رفتار کنی .. از من باشه اصلا زور هم بهت نمیکنم که بگم صد در صد فلان کار رو بکن ..
خودت باش .. همین :smile:


چیزهای آرام بخش هم زیاد بوخور .. مثلا دم کرده گل گاوزبان (عاشقشم:D)
با آدمهای آرام هم رفت و آمد کن
و اینکه ورزش هم بکن ...

نظرام شخصی بود .. بنظرم بی تاثیر نیستن .. انشاالله مفید باشه:smile:

ممنون. میدونید چه آزاریه برام....گاهی برادرم اعصابش خورد میشه... میگه باید رفتارتو عوض کنی پس فردا شوهر کردی اومدیمو شوهرت نظامی شد هی خواست بره عملیات اینا اون وقت چی؟ حتی فکرشم دیونه ام میکنه
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها راهش اینه که به موضوع فکر نکنی .. اینو باید یواش یواش شروع کنی .. از مسایل کوچیک ..
مسافرت رو بده دست خدا و بگو تو محافظش باش .. و دیگه هم درباره اش فکر نکن ..
به این توجه کن که هیچ فرقی نمی کنه که تو به اون مسئله که طرفت رفته جایی فکر کنی یا نه .. بالاخره می گذره و اونچه هم باید اتفاق می افته ..

گفتنش راحته.... هی میخوام فکر نکنم.... حتی شده یادم بره ولی باخودم میگم من را انقدر ناراحتم ودلشوره دارم. یکهو یادم میاد اهان فلانی دیر کرده....
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه دوست داشتم، البته هنوزم دارمشا:D همین مشکلو داشت بعد پیش یکی رفت بهش یه کاره خوب یاد داد که مشکلش حل شد.

کارش این بود که توی اون وقتایی که خیلی استرس داشت یه آیه الکرسی میخوندو همه چیو میسپارد به خدا، با خوص نیت و توکل کامل;)
البته دوستم میگفت اون اولا اصلا اعتقادی نداشته ولی بعد از چند باری که دید هیچ اتفاقی نیوفتاده و نگرانیش بی مورد بوده، به این شیوه معتقد شده و الان یه جورایی سبک بااااااال شده:w16:

این خیلی خوبه.... سعی میکنم.....
 
  • Like
واکنش ها: !ala

levrone

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام.1: بعضی اونات پیش میاد برام....2: نه اصلا... 3: پرخاشگر فکر نکنم ولی زود رنج شدیداااااااااا

سلام
بسيار عالي .. به يك پزشك مراجعه كنيد و بعد از مشورت با ايشان و اگر ايشان صلاح ديدن يك آزمايش تيروئيد بديد T3.T4

موفق باشيد
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام. مدت هاست از یک یکچیزی رنج میبرم. اما تا حالا به این فکر نکرده بودم که میتونه یک بیماری باشه.ببینید من خییییییییییلی زود نگران میشم. وزیاد اضطراب دارم. طوری که دیگه خسته ام کرده. مثلا وقتی یکی از اعضای خانوادم مسافرت میره من هر 20دقیقه یک بار تک زنگ میزنم بهش فقط کافیه یک بار در دسترس نباشه. دلم هزار راه میره . نمیتونم غذا بخورم بخوابم وکارای معمولی رو انجام بدم. فکرای ناجور میزنه به سرم. این اختلال واقعا امانمو بریده. نمیدونم چیکار کنم شما راهنمایی کنید.

مطمئنی وقتی یکی از اعضای خانوادت میره مسافرت اینجوری میشی؟!
 

levrone

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یعنی مشکل دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟:cry:

نه نه اصلا !
من اين حرف رو نزدم . براي همين خدمت شما گفتم كه اين حرف من رو با يك پزشك درميون بذاريد
و اگر صلاح ديدن آزمايش بديد
نترسيد چيز بدي نيست انشاءالله كه من اشتباه ميكنم ولي اگر هم باشه خيلي راحت درست ميشه
من اولش شك كردم روي استروژن ولي وقتي سوالاتم رو پاسخ داديد تيروئيد رو ميگم كه حتما بريد دنبالش
 

mahsa-mt

عضو جدید
عزیزم ناراحتی و اضطراب تا حدی تو مواردی که شما میگی عادیه و تقریبا همه بنوعی گرفتارش هستیم اما وقتی از یه مرزی بگذره کمی ناهنجار به نظر میرسه , اگر مشکلت اذیتت میکنه باید به یه رفتار شناس مراجعه کنی که با یه سری تکنیک های رفتاری مشکلت رو که بنظر میرسد نوعی وسواس باشه از بین میبره اما از اونجا که من فکر میکنم خودت میتونی خودتو ازین اضطراب راحت کنی توصیه میکنم کم کم خودتو تو موقعیت های استرس زا قرار بدی و تو اون شرایط خودت رو توجیه کنی که فقط افکار منفی و غیر منطقی تورو دچار این استرس میکنه و اگر بخوای منطقی به قضیه فکر کنی میبینی دلیلی برای استرس وجود نداره و احتمال خطر و آسیب به عزیزانت خیلی ناچیزه کمی زمان بره اما جواب میده:thumbsup:
 

olel_albab

مدیر تالار ریاضی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یعنی مشکل دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟:cry:
http://www.gasedakgroup.ir/faile sooti/R.J-DRshiri-5esfand.mp3
زود رنجی یک اختلال عصبی هست ولی چیز نگران کننده ای نیست یک مهارت رفتاری هست که اگر مشکلی وجود داره باید برطرفش کرد، مشکل حادی نیست که نگرانش شدید اما این فایل رو گوش کنین بد نیست، از قضاوت ها تهی بشین و به عنوان یک ناظر و فرد سوم فقط گوش کنین بعدش به یک روانشناس خوب مراجعه کنین تا مهارت های رفتاری مناسب رو فرابگیرین، موفق باشین:smile:
 

مریمs

عضو جدید
سلام. مدت هاست از یک یکچیزی رنج میبرم. اما تا حالا به این فکر نکرده بودم که میتونه یک بیماری باشه.ببینید من خییییییییییلی زود نگران میشم. وزیاد اضطراب دارم. طوری که دیگه خسته ام کرده. مثلا وقتی یکی از اعضای خانوادم مسافرت میره من هر 20دقیقه یک بار تک زنگ میزنم بهش فقط کافیه یک بار در دسترس نباشه. دلم هزار راه میره . نمیتونم غذا بخورم بخوابم وکارای معمولی رو انجام بدم. فکرای ناجور میزنه به سرم. این اختلال واقعا امانمو بریده. نمیدونم چیکار کنم شما راهنمایی کنید.



سلام دوست عزیز
فقط وفقط همیشه یادت باشه خدا پیشت و کسی که ازت دوره سپردی دست همون خدا...... خیالت راحت میشه اطمینان داشته باش....
راستی خودتم زیاد اذیت نکن درکل اکثر آدما ,کم یا زیاد این مشکل و دارن..
 

Риал Краесис

عضو جدید
سلام دوست عزیز مشکل شما اصلا اعتقادی نیست بلکه شما دچار بیماری اضظراب هسید که با مصرف دارو خوب میشه نمیگم که یاد خدا نکنید بلکه بدونید مشکل شما فقط اضطراب بیش از حد هستش همین و بس.
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها منم اینطوریم از یه نظر دیگه!!!
من به شدت بابامو دوست دارم و همش نگرانم که یه موقع از دستش بدم................ بابای من بیماری فشار خون داره و تا حالا چند باری حالش بد شده .... من همش میترسم.... دست خودم نیس...
:cry:
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
ممنون. میدونید چه آزاریه برام....گاهی برادرم اعصابش خورد میشه... میگه باید رفتارتو عوض کنی پس فردا شوهر کردی اومدیمو شوهرت نظامی شد هی خواست بره عملیات اینا اون وقت چی؟ حتی فکرشم دیونه ام میکنه

چه باحال
ولی اینکه پیش پیش به استقبال آینده ایی میرید که اصلا دوست ندارین درست نیست ..
من اولین چیزی که گفتم این بود که به خودتون شرایط بد رو تلقین نکنین .. یعنی هی به خودتون نگین من چنین ویژگی بدی دارم .. یا اینکه وای اگر اینطور بشه چیکار کنم :smile:

الان چه موقعیتی دارین ؟؟
از همین الانتون لذت ببرین و در عین حال خودتون رو محکم بسارید برای روزهای سخت

ببین مسئله خیلی سادس
ما انسانیم .. و اشرف مخلوقاتیم .. شده یکبار به این فکر کنی که چه قدرتی داری ؟!!
به اینکه چقدر میتونی موثر باشی ؟!!
به اینکه تو میتونی محیط رو تغییر بدی .. یا اصلا در بدترین موقعیت هم زندگی کنی

یه خاطره :
یه روز سخت در پادگان داشتیم .. همه خسته بودن و دلشون میخواست برن خونه
ولی من زیر اون آفتاب گرم و سوزان و درحالی که کلی سرپا وایساده بودیم و خیلی خسته بودیم به اون پرنده ی بالای درخت نگاه میکردم که چطور برای بچه هاش غذا میبره و ازش واقعا لذت میبردم
انگار تمام دنیا مال من بود اون زمان در حالی که افراد کنار دستیم حسابی آشفته و نگران بودن :smile:


ببین یه چیزهایی هست توی دنیا ما نمیتونیم عوضش کنیم .. ولی خیلی چیزا هم درست خودمون هست
پس بزار اون چیزایی که دست خودمون هست بهترینش رو انتخاب کنیم و با اینکه ممکنه بدترین تصمیم رو بگیریم خودمون رو عذاب ندیم

خیلی راحت زندگیت رو بکن و ازش لذت ببر

قشنگی زندگی به این بالا و پایین رفتنشه

انشاالله که هر روزت بهترین روز عمرت باشه .. انشاالله :smile:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست گلم اولا يه آزمايش قند خون بدين چون كسائي كه قند خون دارن هميشه نگران م مضطرب هستند و اميدوارم كه اين نباشه راه حل دوم اينه كه هر چي زودتر پيش يه مشاور برو قبل از اينكه اوضاع بدتر بشه...بايد سعي كن افكار مثبتو به خودت تلقين كني ..
 

گیسو20

عضو جدید
دوست عزیزم برای رهایی ازاضطراب ودلواپسی بهترین پزشک خداست.
سعی کن بخدانزدیکترازقبل بشی .اگه همه چیوازخداببینی خیلی آروم ترمیشی.
زمان دلواپسی هابهترین تسکین دهنده یاد خداست.یه بارایت الکرسی بخون .هممون به نوعی ازاین دلواپسی هاداریم امابستگی داره که هرکسی چطورباهاش کنارمیاد.
 

bita-archi

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اصلا مریضم. همیشه بدترین فکرا میزنه به سرم. تا حدی که بعضی وقتا میشینم گریه میکنم. دیگه هرکی جای دور میخواد بره به من نمیگه که نگران نشم مثلا
مشکلت اینه با افکارت میجنگی و همه چیزو تجزیه تحلیل میکنی
باید راحتشون گذاشت
به اهدافت فکر کن
شدنیه دوست من
 

shidokht777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
اینا یه سری راهکاره که شاید بتونه بهتون کمک کنه:


در اولین مرحله که این استرس میاد سراغتون چن تا نفس عمیق بکشین...همونجور که بچه ها گفتن آیه الکرسی بخونید یا صلوات...ولی اون چیزی که خیلی رو من یکی اثر داشته و با تجربه شخصی حسش کردم گفتن ذکر لا حول و لا قوه الا بالله...یه تسبیح دستتون بگیرین تا زمانیکه حس میکنید آروم میشید ذکر بگید...

تو مرحله بعدی سعی کنید خودتونو به انجام کاری مشغول کنید که حواستون متمرکز اون بشه...به نظرم اولویت رو بدین به کارای عملی یا بازیای فکری...حل کردن جدول و ازین دست کارا...

یه راهکار دیگه هم شاید بتونه کمکتون کنه...ی صفحه سفید ورداین و اون افکاری که تو مغزتون میاد رو روش بنویسید...همه نگرانیاتون...اون اتفاقاتی که نگرانید بیوفته...بعدش احساس سبکی بیشتری خواهید داشت...

انشالله که مشکلتون بزودی حل بشه:gol:
 

mahsapwut

عضو جدید
سلام من دانشجوی مهندسی برق ترم 6ام تو کنکور کارشناسی اونطوری که خودم انتظار داشتم نتونستم عمل کنم و بعد از قبولی تو دانشگا دیگه مث قبل درس نمیخوندم.خیلی زودم فهمیدم که به درد این رشته نمیخورم.حالا واس ارشد نمیتونم تصمیم بگیرم که چه رشته ای بخونم.از یه طرف خونواده بم میگن دوباره از نو شروع کنمو برم داروسازی(آزاد) بخونم.خودمم خیلی شیمیو از دبیرستان دوس داشتمو تو المپیاداش کمابیش موفق بودم اما فکر این که بخوام بعد 4سال دوباره برم تجربیو بقیه داستان....میدونید خیلی ریسکه...دنبال یکم راهنماییم که چه جوری رشته ایو پیدا کنم که بش علاقه داشته باشم و تو یه سال خودمو بتونم باش آماده کنم
کسی اگه هس که تجربه این تغییر رشترو داره ممنون میشم که منو راهنمایی کنه
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام من دانشجوی مهندسی برق ترم 6ام تو کنکور کارشناسی اونطوری که خودم انتظار داشتم نتونستم عمل کنم و بعد از قبولی تو دانشگا دیگه مث قبل درس نمیخوندم.خیلی زودم فهمیدم که به درد این رشته نمیخورم.حالا واس ارشد نمیتونم تصمیم بگیرم که چه رشته ای بخونم.از یه طرف خونواده بم میگن دوباره از نو شروع کنمو برم داروسازی(آزاد) بخونم.خودمم خیلی شیمیو از دبیرستان دوس داشتمو تو المپیاداش کمابیش موفق بودم اما فکر این که بخوام بعد 4سال دوباره برم تجربیو بقیه داستان....میدونید خیلی ریسکه...دنبال یکم راهنماییم که چه جوری رشته ایو پیدا کنم که بش علاقه داشته باشم و تو یه سال خودمو بتونم باش آماده کنم
کسی اگه هس که تجربه این تغییر رشترو داره ممنون میشم که منو راهنمایی کنه


سلام دوست عزیز

الان که ترم 6 هستید واحدای درسیو به خوبی پاس کردین؟ میشه بگی تا حالا چن واحدو پاس کردی؟

میتونی به راحتی کارشناسیتو بگیری یا نه؟

مطمینا بهترین کار اینه که کارشناسیتو بگیری و اونوقت برای ارشد رشته ای بری که علاقه داری

اینجوری دیگه رشته ی جدیدت هرچقدم طول بکشه مهم نیست چون شما کارشناسی برق رو داری!

اینکه بخوای از اول شروع کنی و بیخیال برق بشی هم به خودت ربط داره

خودت شرایط درسی و واحدای گذروندتو میدونی و میتونی تصمیم بگیری

مثلا یکی هست ترمه 5 اما کلا 30 واحدم پاس نکرده!

درباره اینکه واسه ارشد چه رشته ای بری باید اول سعیتو کنی رشته ی الانتو به موقع تموم کنی و بعد یه تصمیم مناسب بگیری

تا وقتی تکلیف برقو مشخص نکردی که میخوای ادامش بدی یا نه به ارشد فکر نکن!

درباره اینکه علاقتو بفهمی باید به دروس که تا الان خوندی نگاه بندازی

من خودم توی درسام برنامه نویسی C++ داشتم و به زور پاسش کردم

علاقه ای به اینجور درسا نداشتم و به خودمم گفتم خداروشکر که کامپیوتر نخوندم و گرنه حسابی گیر میوفتادم

امیدوارم تصمیم درستی بگیری
 

Similar threads

بالا