چرا ما رو طعمه قرار میدی؟!
خودت شروع کن ما هم میاییم تو بحث :دی
بابا دستم بنده. نمیتونم تایپ کنم. از طرفی ول کنم هم شما تاپیکو به فنا میدید.
چرا ما رو طعمه قرار میدی؟!
خودت شروع کن ما هم میاییم تو بحث :دی
بابا دستم بنده. نمیتونم تایپ کنم. از طرفی ول کنم هم شما تاپیکو به فنا میدید.
تا حالا شده شک کنید؟ به چی شک کردید؟
کلا فرد شکاکی هستید؟
تا حالا در اعتقاداتتون شک کردید؟
به خانواده یا اطرافیان چطور؟
شده به درستی کاری که انجام دادید یا قراره انجام بدید شک کنید؟
به نظرتون شک کردن خوبه یا نه؟
تو این تاپیک میخوایم راجع به مقوله شک به بحث بشینیم.
بیشتر سعی میکنیم در وادی اعتقادی و تعاملات اجتماعی بحث کنیم تا بحثای روانشناسی.
خوب منتظرم.![]()
نه برو خیالت راحت باشه
راستی، مشکوک میزنیا، چکار داری میکنی؟![]()
پس زذ هم هست!!!داره سالاد درس میکنه
سالاد چیه؟
الویه
ظرف بلور با خیار شور...سینه ی مرغ با تخم مرغ
دیگه چی میخوای سیب زمینییی:ی
اسپم ممنووووووووووع!!!
![]()
خب ببین.شک از بی اعتقادی بوجود میاد!حالا به هر چیز!از خالق گرفته تا مخلوق!
نه خودم قبول دارم که برای برطرف کردنشون زیاد تلاش نکردم
درباره مثال که خواسته بودی بگم
مثلا من دبیر انجمنم تو دانشگاه و رابطه ی صمیمی با سردبیر مجله مون داشتم که پسر بود.مثل 2تا دوست خوب.اون دوست پسر من رو میشناخت و خیلی زود با اون هم صمیمی شد.گذشت و اون با دوست دخترش بهم زد.یه جورایی حس میکردم داره تو صمیمیت با من زیاده روی میکنه و بعضی جاها پاشو از گلیمش ذرازتر میکنه.از طرفی هم خیلی پسر خوبی بود واصلا نمیتونستم به این فکر کنم که قصدی داره از رفتاراش.شک داشتم که عمدی داره خودشو به من نزدیک میکنه منظوری داره یا نه
یه روز تا جایی که می تونستم پشت سر دوست پسرم پیشش حرف زدم و بد گفتم و گفتم میخوام باهاش بهم بزنم و ازش خسته شدم
خیلی قشنگ دیدم اونم زیرابش رو زد(با اینکه خیلی باهم جور بودن) و علنا بهم گفت تو موقعیت های بهتری میتونی داشته باشی و....
فهمیدم که شکم درست بوده و رابطه ام رو باهاش قطع کردم
من به خودم شک دارم.
ترجیح میدم بجای شک کردن به دیگران ، به خودم شک کنم
ولی اگه به همه اعتماد کنی بعضی افراد فرصت طلب بلایی رو سرت میارن که سر داداشم آوردن اون هم به همه اعتماد داشت ضربه رو از همین اعتمادش خورد.
پس به نظرم بهتر یه کم شک کنیم البته این با بدبینی کاملا متفاوت ها.
در این انجمن ها چه میگذرد!!!!
منم ضربه خوردم ولی من از یک پیر خردمندی و دنیا دیده ای خواستم رمز شادابی رو بهم بگه
گفت: عاشق همه باش
منم ضربه خوردم ولی من از یک پیر خردمندی و دنیا دیده ای خواستم رمز شادابی رو بهم بگه
گفت: عاشق همه باش
مطمئنی گفت عاشق همه باش؟شاید منظورش این بوده که همه رو دوست داشته باش...این دو تا خیلی با هم فرق دارن!!!!!!!!!!
منظورش اینه که بی منت ببخش مثل یه عاشق
وقتی در حق تو بدی کرد از خدا بخواه که از گناهش بگذره
وقتی تو در حقش خوبی میکنی برای خدا اینکار و بکن و منتظر تشکر از طرف اون بنده خدا نباش
تا حالا شده شک کنید؟ به چی شک کردید؟
کلا فرد شکاکی هستید؟
تا حالا در اعتقاداتتون شک کردید؟
به خانواده یا اطرافیان چطور؟
شده به درستی کاری که انجام دادید یا قراره انجام بدید شک کنید؟
به نظرتون شک کردن خوبه یا نه؟
تو این تاپیک میخوایم راجع به مقوله شک به بحث بشینیم.
بیشتر سعی میکنیم در وادی اعتقادی و تعاملات اجتماعی بحث کنیم تا بحثای روانشناسی.
خوب منتظرم.![]()
من نتونستم نظر ساير دوستان رو بخونم ايشالا بعدا اومدم مي خونم
نظر من اينه که شک رو دو جور مي تونيم باهاش برخورد کنيم، يه نوع شک ها ي آني هستند که مختص اون برهه از زمان هستند مثلا شک سر جلسه ي کنکور، شک انتخاب کدوم دانشگاه و موارد مشابه...
اين جور مواقع بالاخره بايد يکي از گزينه ها رو انتخاب کنيم پس تنها راه حل اينه که خوب در اون زمينه مطالعه و تحقيق کنيم؛ اين جور شک کردن برا همه پيش مياد و يه چيز عادي در زندگي روزمره هست
نوع دوم شک، شک به چيزهايي هست که قبلا انتخاب کرديم و کارهايي که انجام داديم؛ از شک به اعتقادات سياسي و مذهبي گرفته تا شک به مثلا انتخاب رشته اي که قبلا انجام داديم
به نظرم اين جور مواقع آدم بايد مشي قبلي رو که انتخاب کرده رو ادامه بده و در عين حال به تحقيق بيشتر در اون موارد بپردازه و اگه لازم و امکان پذير شد راهشو عوض کنه
من قبلا ها هم به اين سايت سر مي زدم، نه در اين سايت و نه کلا در فضاي اينترنت نديدم بحثي به نتيجه برسه براي اينکه دو طرف به اعتقادات خودشون پافشاري مي کنن و هيچ کدوم يجورايي مي شه گفت شک نکرده برا همين بحثشون بي فايده شده پس اينجور جاها شک لازمه
ببخشين سرتون رو درد آوردم اينجوري تموم کنم که يه بار در يه سايتي اين متلک رو ديدم يکي نوشته بود اي کساني که ايمان آورده ايد يک بار هم که شده به چيزي که ايمان آوردين نيگا بندازين
الان احساس مي کنم اگه همه به جمله ي بالا عمل مي کردن الان وضعمون از همه لحاظ با الانمون خيلي فرق داشت
به هر چیز جدید و ناشناخته ای مشکوکم
توو کار پایاننامم به مراحل آزمایشاتم مشکوکم.. چند بار پروتوکل رو نگاه میکنم.. شاید هم این حساسیت باشه نه شکاکیت
البته خوندن صفحه حوادث روزنامه ها هم در شکاک شدن بی تاثیر نیس![]()
شک
گاهی خوبه...تا جایی که باعث پیشرفتت بشه
اما به همسر ...نه
گاهی بهش شک نکردم...معمولا شک به همسر وقتی پیش میاد که به هم اعتماد نداشته باشین و با هم روراست نباشین
چرا اینقدر بد اخلاقی مشکوک
اگه اسپم نکنیم چطوری بحث کنیم
راستی من به خودتم مشکوکم
و به........![]()
خب ببین.شک از بی اعتقادی بوجود میاد!حالا به هر چیز!از خالق گرفته تا مخلوق!وقتی از چیزی مطمئن نباشی بوجودش شک میکنی...اما در مسائل اعتقاداتی باید بگم گاهی شک لازمه!آدم باید از خالقی که واسه ستایش انتخابش کرده مطمئن باشه تا مبادا اشتباه کرده باشه...من خودم به خیلی یقین ها رسیدم اما هنوز بعضی چیزا واسم اعتقاد نشده!!!مثلا اعتقاد دارم جهنم و بهشتی هست و کارای خوب و بد بی نتیجه نمیمونن ولی به اون جهنم و بهشتی که تو ذهنمون ساختن شک دارم!
معمولا به همه اعتماد دارم تا زمانیکه خلافش بهم ثابت شه!پس آدم شکاکی نیستم...
من یه زمانی به خدا و به عدلش شک کردم!!!
شک خوبی بود به نظرم.....
الانم به عدل بعضی از مدعیان عدالت شک دارم......
خوب داشته باشین بیانات منو
به نظرمننننننننننممممم شک خوبه آخه میگن شک مقدمه یقینه پس شکی که به یقین برسه اون نه تنها بد نی که خوب هم هست.
شک خیلی جاها خوبه اگه به بعضی از دوستامون شک کنیم(منظورم دوستایی که جدید باهاشون آشنا میشیم یا یهجورایی مشکوکن) و سعی کینم بیشتر اونارو بشناسیم ضربه ای که داداشی گلم از دوستاش خورد رو دیگه نمیخوریم اون به دوستاش اعتماد کرده بود و شک بهشون نداشت ولی...
تو مسائل اعتقادی هم خیلی وقتا به شک میرسم ولی متاسفانه دنبال رفعش نمیرم .
اینا رو داشته باشین بقیه شون درجریان بحث میگم![]()
گاهی به وجود خدا شک میکنم![]()
من از خدا تا بنده به همه مشکوکم
نه خودم قبول دارم که برای برطرف کردنشون زیاد تلاش نکردم
درباره مثال که خواسته بودی بگم
مثلا من دبیر انجمنم تو دانشگاه و رابطه ی صمیمی با سردبیر مجله مون داشتم که پسر بود.مثل 2تا دوست خوب.اون دوست پسر من رو میشناخت و خیلی زود با اون هم صمیمی شد.گذشت و اون با دوست دخترش بهم زد.یه جورایی حس میکردم داره تو صمیمیت با من زیاده روی میکنه و بعضی جاها پاشو از گلیمش ذرازتر میکنه.از طرفی هم خیلی پسر خوبی بود واصلا نمیتونستم به این فکر کنم که قصدی داره از رفتاراش.شک داشتم که عمدی داره خودشو به من نزدیک میکنه منظوری داره یا نه
یه روز تا جایی که می تونستم پشت سر دوست پسرم پیشش حرف زدم و بد گفتم و گفتم میخوام باهاش بهم بزنم و ازش خسته شدم
خیلی قشنگ دیدم اونم زیرابش رو زد(با اینکه خیلی باهم جور بودن) و علنا بهم گفت تو موقعیت های بهتری میتونی داشته باشی و....
فهمیدم که شکم درست بوده و رابطه ام رو باهاش قطع کردم
من به خودم شک دارم.
ترجیح میدم بجای شک کردن به دیگران ، به خودم شک کنم
منم ضربه خوردم ولی من از یک پیر خردمندی و دنیا دیده ای خواستم رمز شادابی رو بهم بگه
گفت: عاشق همه باش
من معمولا به کسی شک نمیکنم مگر اینکه بهم ثابت بشه آدم مشکوکیه
واسه همین زیاد پیش آمده که به کسی اعتماد کردم ولی بعدش خورده توی حالم
ولی هرچند وقت یه بار یه برنامه شک به خود دارم!!!!!!!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
شک و تردید کجا مطلوب است و کجا نامطلوب؟ | گفتگوی آزاد | 55 | |
![]() |
میچکد شک بر سر سجاده ها !!!!!! وای از روزی که افتد پرده ها | گفتگوی آزاد | 52 | |
![]() |
چه جوری از شک به یقین برسیم ؟ | گفتگوی آزاد | 64 | |
![]() |
شک... | گفتگوی آزاد | 7 | |
![]() |
شک دارم | گفتگوی آزاد | 0 |