رهروانه راه شهدا(شهیدیان)

mohana.ghaffari

عضو جدید
يا ام البنين (س)
سلام مليك
اين جناب بامبو و سركار خانم ونوس دارن تنبل بازي در ميارن ها
وگرنه اين دين از گردن هيچ كس ساقت نيست.
جناب بامبو شما اين جوري دينت رو ادا كن كه سعي كن هميشه شما به خانم والده زنگ بزني
و سركار خانم ونوس شما هم بايد هر چند روز يه بار براشون قران بخوني
شما دو نفر بايد هر دو روز يه بار گذارش بديد
الكي از زير گزارش دادن در نريد. هركي گزارش نده عيبي نداره اما بنده هر روز ميام تا گزارش شما دو نفر رو بخونم
حق نگهدار
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه دوستان اولين خاطره رو از "شهيد علي محمودوند" قرار مي دم.
خيلي جالبه، ببينيد تا كجا حرمت مادشون رو نگه مي داشتن!

حرمت مادر

وقتي مي فهميد چيزي احتياح دارم به ديدنم مي آمد و براي اينكه خجالت نكشم و ناراحت نشوم وسايل را پشت در خانه مي گذاشت و خودش مي آمد داخل و مي گفت:" مادر جان، ببين كفش هاي مرا دزد نبرده باشد؟" نگاهي مي انداختم و مي ديدم برنج، روغن يا چيز ديگري آورده است. وقتي هم مي خواست پول به من بدهد براي اينكه به دستم نداده باشد آن را روي يخچال مي گذاشت و موقع رفتن مي گفت :"شما به آشپزخانه برو ، انگار روي يخچال را خاك گرفته! " .


منبع: كتاب شهيد علي محمودوند
كاري از گروه فتح الفتوح

 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا ام البنین (س)



سلام به دوستان خوبم و رهروان راه شهدا...

خوب و خوش هستید انشاالله؟
ایام به کامه؟

تو دعاهاتون یاد ما هم هستین انشاالله؟؟؟؟




دیر اومدم, ولی بیزحمت حاضری منم بزنین!


موضوع خوبی انتخاب شده...

فقط گزارشش به چه صورت هست؟؟؟

لطفا یکی منو راهنمایی کنه...



راستی, من فرصت نکردم صفحات قبل رو بطور کامل بخونم, اگه فکر میکنید برای انجام این دوره لازمه, بیحمت بگید تا بخونم حتما!





خلاصه اینکه خیلی التماس دعا.





یا حق:gol:
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
سلام. شايد هيچكدوم از شماها نتونيد حال منو درك كنيد . الان شش ماهه كه از خونوادم دورم . :cry:واقعا راسته كه ميگن تا نعمتي رو از دست ندادي قدرشو نميدوني. دلتنگم. :cry: گاهي پاي تلفن بغضم ميشكنه و ميفهمن كه چقد دلم براشون تنگ شده. اما هزاران كيلومتر راه بين ما منو از اونا دور كرده....تو رو خدا اذيتشون نكنيد. دلشونو نشكونيد . تا ميتونيد بهشون احترام كنيد. آخ يه لحظه تو بغل مامان بابا بودن از هر لذتي بهتره. يه زمان نرسه كه دير بشه پشيمون بشيد:warn:
 

tahoora62

کاربر بیش فعال
گناه من نيست
من، نمي‌شناسمت. باور كن! بهانه نيست. حرف، حرف دل است. شايد از دلي غافل. گاهي، آن هم به بهانه‌اي، نامت را شنيده‌ام. سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوري از وجودت را دريابم، تا چشمانم بيدار شود. مي‌گويند: شجاعت، شرمنده شمايل شما بوده. مروت، درمانده مردانگي‌هاتان و »خوبيها» وامدار خوبيهاتان. كجا رفته‌ايد؟! خوبان خدادوست كجا رفته‌ايد؟! غريبان شهر!
گناه من نيست
كه آن روزها، روزي‌ام نبود، كه روزها را با شما باشم و شبها را با شما روز كنم. مي‌گويند: روزها و شبها فرازها را »صابر» بوديد و نشيبها را «شاكر». مي‌گويند: زمزمه دعايتان با نغمه قرآن و توسل آميخته بود و سنگرهاتان پر بود از بوي باران، بوي سبزه.
گناه من نيست
من به جستجوي شما آمده‌ام و شما را نيافته‌ام. زنجير بند هواي نفس و اسير ديدني‌هاي دنيا شده‌ام و ديگر شما را نمي‌شناسم. آنقدر غرق در دنيايم كه يادم مي‌رود، ياد شما حماسه‌سازان حماسه سرخ جبهه‌ها را.
گناه من نيست
كمتر كسي از روزهاي خوب شما برايم مي‌گويد. از سكوت شب سنگرها، از درد دلهاي شبانه. كمتر كسي برايم قصه‌هاي عاشقانه و صادقانه‌تان را مي‌گويد. كمتر برايم از نگاه پرعاطفه و حرف‌هاي عاشقانه مي‌گويند كمتر لحظه‌هاي سبز شما را برايم روايت مي‌كنند. كمتر زمزمه حديث سفرهاي غريبانه را مي‌شنوم. آري! من آشناي غزلهاي خاطرات شمايم. گاهي در دلم سوگواره برپا مي‌شود. گاهي دلم براي صداي خمپاره‌ها مي‌تپد. دلم براي نخلهاي سوخته مي‌سوزد و آهسته و بي‌صدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ريشه مي‌كند و به ياد شما آواي غريبي سر مي‌دهم و در اين روزگار غريب به غربت و تنهايي خود مي‌گريم و به ياد شما، دوباره جان مي گيرم.
گناه من نيست
من، از شما جدا مانده‌ام. من، قصه مرغان مهاجر را بارها شنيده‌ام. من، قصه عروج را از دشت شقايق‌ها نشنيده‌ام. اما، نشانه غربت شما را از زمان و زمانه ديده‌ام. من، حديث حادثه‌ها را شنيده‌ام.
گناه من نيست
روزگار، نه. زمانه، نه. زمان، زمان غريبي است. غربت ياد شهيد غيرت‌هاي رفته به باد را زنده نمي‌كند. غربت ياد شهيد حديث عشق و جنون را رها نمي‌كند. غربت ياد شهيد صحبت سرخ لاله‌ها را هويدا نمي‌كند. غربت ياد شهيد ابرهاي تيره دل را سپيد نمي‌كند وغربت ياد شهيد غيرت ما را شعله‌ور نمي‌كند. آري، زمان زمان غريبي است.
گناه من نيست
قرارهاي امروزي آواي بي قراران را از يادها برده است، ترانه‌هاي امروزي ترانه‌ي دلنواز باران جبهه‌ها را از بين برده است. آري! آواي باران به گوشمان نمي‌رسد. عطر سرخ ايثار بويش را از دست داده است.
گناه من نيست
چشمهاي غرق به مال چشمهاي فانوسي آن روزها را از ياد برده است. لبخندهاي مايل به دنيا لبخندهاي دريايي دريادلان را فراموش كرده است. آري! آسمان سينه‌هامان از آواي غربت ياران، بغض ابر گرفته است. كجائيد؟! اي لبهاي خاموش، تا با صداي آشناي خود برايم بگوئيد رازهاي در زنگار نهفته را، قصه شوق پرواز را.
گناه من نيست
باور كنيد! من اسير دنياي دردآلود و نازيبا شده‌ام و از زيباييهاي شما فاصله گرفته‌ام. من، اسير مردابهاي تباهيم. طوفان حوادث، در اين زمانه غربت از شما جدايم كرده است.
گناه من نيست
مردمان گرم جوش و مهربان آن روزها را نديده‌ام. من شهر نخلهاي سوخته را نديده‌ام. خاك گلگونش را نمي‌شناسم. من چشم‌اندازهاي تماشايي‌اش را نديده‌ام. نخلهاي ثابت و نخلهاي بي سر را نديده‌ام. آري! من سوگ گلها را نديده‌ام. حكايت پرپر شدن لاله‌هاي خفته در بستر خون را نشنيده‌ام. حكايت شقايقهاي سوخته را، حديث شجاعت و شهامت شما را نشنيده‌ام. آري! من صداي گريه‌هاي كودكان بي مادر را نشنيده‌ام. آري! من صداي مادران فرزند از دست داده را نمي‌شناسم.
گناه من نيست
با چشمان مضطرب و گريانم به دنبال يادگاري از آن روزها مي‌گردم. آري! از روي يك نياز و براي فهميدن يك راز بيشتر، دنبال سرداران رشيد صحنه‌هاي درد مي‌گردم. دنبال آنان كه هنوز دلهاشان براي عطر پوكه‌ها و ترانه‌ي سنگرها مي‌تپد. دلم مي‌خواهد كسي برايم حديث ياران بي‌مزارتان، حديث گردان‌هاي گمنام و قصه سحرگاه‌هاي اعزام را بگويد. مي‌خواهم دلي عاشق برايم از دلهاي شكسته و پريشان بگويد. دلم مي‌خواهد دلي داغديده از حماسه ايثارتان و از شكوه ماندگار عاشقي‌تان برايم بگويد. چشمانم به دنبال چشمهاي باراني شما مي‌گردد و دل آواره‌ام دنبال دلهاي آسمان‌وار طوفاني شما مي‌گردد و من، در اين تنهايي به دنبال يك روح دريايي كه برايم طلوع سرخ خنده‌هاتان را تفسير كند، گوش‌هايم به دنبال صدايي از غزل، ترانه‌تر مي‌گردد و نگاهم، به دنبال نگاهي ماندني‌تر از سپيده. آري! نگاهم از نگاه‌هاي آلوده بسياري بيزار است و از صداي غرقه در لجن.
گناه من نيست
من صداي هلهله، همهمه و گريه‌هاي رفتن كاروان شقايق‌ها را نشنيده‌ام. من، غم آواز مردان مرگ آفرين و فرياد شعله‌ور آنان را نشنيده‌ام. من، به دنبال نشان سرخ شمايم. من غمي بزرگ را در دل تسلي مي‌دهم. غم نبودن با شما، دوري از شما و غربت شما.
گناه من نيست
زمانه مي‌خواهد كه، من بي غم و درد باشم. روزگار مي‌خواهد مرا به عشرت و شهوت دعوت كند. آري! زمانه مي‌خواهد كه راحت تن فراهم كنم و روح سرگشته را رها سازم اما من نمي‌توانم لب فرو بندم. آري! من پيام خون شما را نشنيده‌ام و شايد نفهميده‌ام. خدا كند، شور جانبازي‌هاي شما، نگذارد زمزمه‌هاي ناپاك نامردان را نظاره كنم.
گناه من نيست
نگاه‌هاي ناپاك، چشم‌هاي بسياري را فريفته خود مي‌كنند و فريب مي‌دهند و به خواب غفلت مي‌برند. گويي آغاز خوابهاي خوش فرا رسيده است. خدا كند كه روح بلندتان هميشه مرا مدد كند. بگذار حرفهايم، در دل بماند و عقده‌هاي غريبانه خود را در سينه، نگه دارم و زخم‌نامه غربت و تنهايي را برايت شرح ندهم. آري! بگذار هر از گاهي شميم نام پاكت را بشنوم و يادت را در دل زنده نگه دارم و تصويرت را در خاطره ايام جاري و باقي نگه دارم.
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب حالا چي كار بايد بكنيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w20:


از جاي آسون شروع مي كنيم كه خيلي اذيت نشيم .


همه ما فكر مي كنيم كه ما كه بچه هاي خوبي برا مامان بابا بوديم پس دييگه چي كار نكرديم؟؟؟؟؟؟؟؟؟( ببخشيد اين رو ميكما ولي ارواح شكممون...)


تاحالا شده سر مادرت داد بزني ؟ ( نگو نه كه من خودمم ختم روزگارم)


تاحالا شده بابا صدات كنه و خودت رو بزني به اون راه كه نميشنوي ( نميخواد از خجالت سرخ شي:whistle: )


تا حالا شده حاج خانم(مادر) يه جيزي بگه در جواب بگي اااااااااااااااااااه چقدر نصيحت مي كني؟


پس ديدي اونقدر هم كه فكر مي كرديم بچه هاي خوبي نبوديم


حالا...............


موضوع هفته اول:


كاري كه بايد بكنيم اينه كه :


فعلا فقط ظاهرتون رو درست كنيد مي پرسي چه طور؟ بهت مي گم ...........


اگه توي اتاق تنهاي دراز كشيده بودي و داشتي كاري انجا م مي دادي يا ........... اگه پدر يا مادر وارد اتاق شدند بدون اينكه حرفي بزني به احترامشون از جات بلند شو نيازي نيست كه كاملا بايستي


همينكه از حالت دراز كش بلند شي كافيه


اگه نشسته بودي و داشتي فيلم نگاه ميكردي و باهات رو دارز كرده بودي و يه هو حاج خانم يا حاج اقا ( همون بدرو مادر محترم) وارد شدن باهاتو جمع كن


سعي كن جلوشون به هيج وجه جلوشون باهاتو درازنكني


اگه با هم بيرون رفتيد جلوتر از ايشون گام بر نداريد و ..........


فعلا اين كار ها رو انجام بديد


به مراحل رفتاري و سخت تر هم ميرسيم.


گزارش يادتون نره


منتطريم ها


حق حق

هاااااااااااااااا!
آها! ببخشید یادم رفت. سلام بر همه.
اینجا چه خبرررررررررررررررررره!
خیلی جالبه. آفرین بابا. شما ها دیگه کیا هستین. خیلی خوبه. ببینم می تونم عملی شم! یعنی عمل کنم یا نه! :w05:
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خوب حالا چي كار بايد بكنيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w20:


از جاي آسون شروع مي كنيم كه خيلي اذيت نشيم .


همه ما فكر مي كنيم كه ما كه بچه هاي خوبي برا مامان بابا بوديم پس دييگه چي كار نكرديم؟؟؟؟؟؟؟؟؟( ببخشيد اين رو ميكما ولي ارواح شكممون...)


تاحالا شده سر مادرت داد بزني ؟ ( نگو نه كه من خودمم ختم روزگارم)


تاحالا شده بابا صدات كنه و خودت رو بزني به اون راه كه نميشنوي ( نميخواد از خجالت سرخ شي:whistle: )


تا حالا شده حاج خانم(مادر) يه جيزي بگه در جواب بگي اااااااااااااااااااه چقدر نصيحت مي كني؟


پس ديدي اونقدر هم كه فكر مي كرديم بچه هاي خوبي نبوديم


حالا...............


موضوع هفته اول:


كاري كه بايد بكنيم اينه كه :


فعلا فقط ظاهرتون رو درست كنيد مي پرسي چه طور؟ بهت مي گم ...........


اگه توي اتاق تنهاي دراز كشيده بودي و داشتي كاري انجا م مي دادي يا ........... اگه پدر يا مادر وارد اتاق شدند بدون اينكه حرفي بزني به احترامشون از جات بلند شو نيازي نيست كه كاملا بايستي


همينكه از حالت دراز كش بلند شي كافيه


اگه نشسته بودي و داشتي فيلم نگاه ميكردي و باهات رو دارز كرده بودي و يه هو حاج خانم يا حاج اقا ( همون بدرو مادر محترم) وارد شدن باهاتو جمع كن


سعي كن جلوشون به هيج وجه جلوشون باهاتو درازنكني


اگه با هم بيرون رفتيد جلوتر از ايشون گام بر نداريد و ..........


فعلا اين كار ها رو انجام بديد


به مراحل رفتاري و سخت تر هم ميرسيم.


گزارش يادتون نره


منتطريم ها


حق حق
يا ام البنين (س)

سلام به همگي دوستان......
دستتون درد نكنه واقعا موضوع خوب و مناسبي رو انتخاب كرديد.....
من يكي كه خيلي بهش احتياج داشتم........
انشالله خدا كمكمون كنه و بتونيم خودمون رو اصلاح كنيم.....

التماس دعا....
 

farzaan

عضو جدید
کاربر ممتاز
هاااااااااااااااا!
آها! ببخشید یادم رفت. سلام بر همه.
اینجا چه خبرررررررررررررررررره!
خیلی جالبه. آفرین بابا. شما ها دیگه کیا هستین. خیلی خوبه. ببینم می تونم عملی شم! یعنی عمل کنم یا نه! :w05:
من اومدم تو
آقایونس زود باش از جات بلند شو چون من بزرگترتم:mad::mad::mad::mad::mad:
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
سلام علیکم
شرمنده دیر کردم عذر تقصیر نبودن چند روزه بود

موضوع عالی است
اشتباهات ما و دنی که به والدین داریم زیاده
اما
انشالله اصلاح بشه
بنده هم گزارش میدم زین‌پس
 

mansoore72

عضو جدید
کاربر ممتاز
WoW خدا خیرت بده عجب طرحی دادی! فوق العاده ! مطمئنم همین الان فرشته ها از عرش دارن واسه کسایی که توی این طرح شرکت می کنن کف می زنن! خدایا کمکم کن با این فرشته های خوش فکر که توی این تاپیک فعالند همراه بشم .... من از الان تصمیم گرفتم بهترین باشم و این مورد رو به نحو احسن اجرا کنم .... خدا خیرتون بده ! :gol:


یا ام البنین
ابجی من که دارم از صدای سوت و کفشون سردرد می گیرم :D:D
اخه از دیروز شروع کردم
من خیلی تو این امور ب یتوجه بودم
امیدوارم به لطف نورانیت بچه های این جا منم درست بشم
البته امیدی بهم نیست :cry::cry:
موفق باشید




می شه یکی یادم بیاره من بیام گزارش بدم؟؟؟:(
 

mohana.ghaffari

عضو جدید
يا ام البنين (س)
گزارش پنجشنبه:
نماز ظهرم رو چون توي كارگاه بودم و چند تا شهر رو گشتم به زور تونستم توي اتاقك كارگراي ساختماني جا بيدا كنم و نمازم رو ساعت سه چهار بخونم
نماز مغرب و اعشا هم دير شد به خاطر شرايط كاري و اينكه دير رسيدم خونه
اما احترام به : با اينكه خسته بودم وقتي رسيدم خونه داشتم به يكي تلفن مي زدم كه حاج خانم (مامان) اومد توي اتاق . با اينكه از صبح بيرون بودم و خيلي خسته وقتي اومد تو مجبور شدم كه باهام رو جمع كنم و دو زانو بشينم
گزارش جمعه:
نماز ظهر دير خوندم :cry:
نماز مغرب و اعشا : مسجد واول وقت
اما وقتي با بدر داشتيم ميرفتيم مسجد اصلا يادم نبود كه عقب تر از ايشون راه برم:(
شرمنده از اين به بعد بيشتر حواسم رو جمع مي كنم
 

industrial66

عضو جدید
خوب حالا چي كار بايد بكنيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w20:
از جاي آسون شروع مي كنيم كه خيلي اذيت نشيم .
همه ما فكر مي كنيم كه ما كه بچه هاي خوبي برا مامان بابا بوديم پس دييگه چي كار نكرديم؟؟؟؟؟؟؟؟؟( ببخشيد اين رو ميكما ولي ارواح شكممون...)
تاحالا شده سر مادرت داد بزني ؟ ( نگو نه كه من خودمم ختم روزگارم)
تاحالا شده بابا صدات كنه و خودت رو بزني به اون راه كه نميشنوي ( نميخواد از خجالت سرخ شي:whistle: )
تا حالا شده حاج خانم(مادر) يه جيزي بگه در جواب بگي اااااااااااااااااااه چقدر نصيحت مي كني؟
پس ديدي اونقدر هم كه فكر مي كرديم بچه هاي خوبي نبوديم
حالا...............
موضوع هفته اول:
كاري كه بايد بكنيم اينه كه :
فعلا فقط ظاهرتون رو درست كنيد مي پرسي چه طور؟ بهت مي گم ...........
اگه توي اتاق تنهاي دراز كشيده بودي و داشتي كاري انجا م مي دادي يا ........... اگه پدر يا مادر وارد اتاق شدند بدون اينكه حرفي بزني به احترامشون از جات بلند شو نيازي نيست كه كاملا بايستي
همينكه از حالت دراز كش بلند شي كافيه
اگه نشسته بودي و داشتي فيلم نگاه ميكردي و باهات رو دارز كرده بودي و يه هو حاج خانم يا حاج اقا ( همون بدرو مادر محترم) وارد شدن باهاتو جمع كن
سعي كن جلوشون به هيج وجه جلوشون باهاتو درازنكني
اگه با هم بيرون رفتيد جلوتر از ايشون گام بر نداريد و ..........
فعلا اين كار ها رو انجام بديد
به مراحل رفتاري و سخت تر هم ميرسيم.
گزارش يادتون نره
منتطريم ها
حق حق
سلام:gol:
خب من دیر رسیدم و بعد هم تاپیک باز نمیشد دیگه دیر تر !!!!! ولی از الان شروع میکنم .....
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا ام البنين!
خب....
خدايي يه كم سخته....
نه اينكه سخت باشه ها....يادم ميره!
البته خيلي حرفشون رو بهتر گوش دادم.
مثلا مامانم هميشه ميگه من بايد يه كار رو حتما دو بار به تو بگم تا انجام بدي.
خب اين دو سه روزه كمتر گذاشتم دو بار بگه.:redface:
 

shahidi721

اخراجی موقت
يا ام البنين!
خب....
خدايي يه كم سخته....
نه اينكه سخت باشه ها....يادم ميره!
البته خيلي حرفشون رو بهتر گوش دادم.
مثلا مامانم هميشه ميگه من بايد يه كار رو حتما دو بار به تو بگم تا انجام بدي.
خب اين دو سه روزه كمتر گذاشتم دو بار بگه.:redface:
ممنون شما لطف دارین:gol:
 

سیب سرخ 70

عضو جدید
من قبلا بیشتر رعایت می کردم.حواسم جمع بود. اما یه مدتیه .....
بچه ها دعا کنید بتونم درستش کنم! یعنی همه بتونن.آخه خیلی مهمه!!!
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزیزان:gol:
منم هستم...
آی گفتید ... البته منم سعیم این بوده که همیشه اینجوری باشم ،ولی خودتون که میدونید بعضی وقتا آدم سهل انگاری میکنه و ناراحتشون می کنه:cry:
انشاالله با عنایت خدا و توجه شهدا و همت خودمون درستش کنیم:gol:
 

mansoore72

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
خوبین همگی؟
محنا جان ممنون که یادم اوردی
خوب من که دارم بسی به خودم سخت می گیرم که این رفتارام درست بشه و لی هی نمی شه
اما توجه کردم از وقتی دارم سعی می کنم هرچی مامان بابام می گن زود گوش کنم یا جول یپاشون بلند بشم تو بقیهی کارامم توفیق بیشتری پیدا کردم
اوضاع نمازامم توپه توپه
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوش اومدی :gol:
گفتنی نیست که داداش
ایجی ما خئدش تا بزرگ تر از در میاد بلند می شه
مگه نه ابجی؟؟؟؟


بگم؟ بگم؟ بگم؟
نوچ!!!!! :Dچون بزرگترام خیلی از این کار بدشون میاد. :lol: خوب چی کار کنم بدشون میاد دیگه!!! من از این یکی معافم! :w14:
فرزانه جونم که واسه من بزرگتر حساب نمیشه! به قول بچه ها گفتنی، بیشین بینیم با!



دوستان من این چند روز یکم بهتر شدم. بیشتر بهشون احترام می زارم. پام هم جلوشون دراز نمی کنم :w14:
 

industrial66

عضو جدید
سلام به همگی:gol:
متاسفانه دیروز هیچکدومه نمازام سر وقت نبود !!!!!
درکل دیروز هم زیاد خونه نبودم که حرف مامان اینا رو گوش کنم ....ولی در همون حد مامان چند تا مورد گوشزد کرد که عمل کردم .....
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
گزارش

گزارش

من سعی کردم دختر خوبی باشم ... یعنی خوب که بودم بهتر باشم :D

بیشتر هوای مادرم رو داشته باشم و بعد پدرم ... مادرم خواست سفر بره با اینکه فرداش امتحان داشتم و کلی کار همراهش رفتم ، خیلی خوشحال شد .... دیگه سعی کردم بیشتر احترام بذارم .

با خجالت یه بار عصبانی شدم ، با عذر خواهی درست می شه ؟ :(

درباره نماز ها دیروز ، صبح و ظهر و مغرب و عشا اول وقت بود ، فقط نماز عصرم یکم دیر شد ....

امروز نماز صبح خواب موندم ، از صبح دارم حرص می خورم :( قول می دم آدم بشم ...
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
یشتر از پیش سعی می کنم به حرف مادرم گوش کنم. اما...
آخه ایام امتحانات که من وقت ندارم، چرا باید غذا درست کنم. من چه گناهی کردم که خانواده دست پخت مرا دوست دارند، امتحانات هم که تمام شود، دیگر خانه نیستم.
2 بار به حرف مادر گوش نکردم و ناهار درست نکردم.
یکی به من بگوید چه کنم. کار درست چیست؟! :(
 

مریم راد

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
یشتر از پیش سعی می کنم به حرف مادرم گوش کنم. اما...
آخه ایام امتحانات که من وقت ندارم، چرا باید غذا درست کنم. من چه گناهی کردم که خانواده دست پخت مرا دوست دارند، امتحانات هم که تمام شود، دیگر خانه نیستم.
2 بار به حرف مادر گوش نکردم و ناهار درست نکردم.
یکی به من بگوید چه کنم. کار درست چیست؟! :(


خوش به حال خانواده!واسه ما هم درست کن دیگه.ما که نشد آشپز بشیم.به من هم بگید چه خبره؟فاطمه جون فقط آدرس این تاپیک رو داد!:redface:
 

mohana.ghaffari

عضو جدید
سلام
یشتر از پیش سعی می کنم به حرف مادرم گوش کنم. اما...
آخه ایام امتحانات که من وقت ندارم، چرا باید غذا درست کنم. من چه گناهی کردم که خانواده دست پخت مرا دوست دارند، امتحانات هم که تمام شود، دیگر خانه نیستم.
2 بار به حرف مادر گوش نکردم و ناهار درست نکردم.
یکی به من بگوید چه کنم. کار درست چیست؟! :(
به نظر من شايد با نيم ساعت وقت گذاشتن و درست كردن غذا و به دست اوردن دل مامانتون ، خدا به زمانتون بركت ميده و باعث ميشه بهتر درسارو بفهميد و امتحانات رو بهتر بديد
تا حالا شده درسي روخوب نخونده باشيد وخوب امتحان بديد ؟ به نظر دليلش ميتونه كار خوبي باشه كه قبلا كرديد.
اين ايه رو شنيديد؟
و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب
اگه تقوا بيشه كنيد خداوند از جايي كه فكرش رو نمي كنيد روزيتان مي كند
تقواي شما ميتونه گوش كردن حرف مادر باشه
و روزيتون هم كسب نمره خوب در امتحانات
 

Similar threads

بالا