رد پای احساس ...

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نیز میرود ...

این نیز میرود ...

گاه خسته ایم
گاه نابینا
گاه آن قدر خسته و در مانده که
نور فانوس ناجی را در چند قدمی نمیبینیم
گاه آن قدر بی فروغیم
که سوی چشمانمان نیز میرود
گاه آن قدر سرگرم نشاط یک لحظه که
شادی ابدی بر باد میرود
گاه آن قدر محو یک رویا
که ماندنی ترین تصویر از یاد میرود
گاه آن قدر مست یک نگاه که
چشمان یار از یاد میرود...
گاه آن قدر غرق یک لبخند
که اشک های شبانه،
هق هق عاجزانه از یاد میرود
گاه سر مست از یک دلخوشی ساده که
غم هزار سال بر باد میرود!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواستم باحروفی که از دبستان

تا حال یاد گرفته ام

دوست داشتنت رو توصیف کنم

اما نشد!

کم آوردیم با هم

من و

الفباهای دنیا!

کاش علم آنقدر پیشرفت میکرد

تا من بتوانم احساسم را

درون یک جعبه جای دهم

و برای تو هرکجا که باشی پست کنم

آن وقت خود را کنارمن غریبه نمی دیدی!

کاش علم پیشرفت میکرد...
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به دلتنگي هايم دست نزن[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مي شکند بغضم يک وقت!![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آنگاه غرق مي شوي[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در سيلاب اشکهايي که[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهانه ي روان شدنش هستي!![/FONT]

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتند
شعرهاي من
جوشش درياست
خروش رود

بي‌شک
کمي بالاتر
به چشمه‌اي مي‌رسند
که تو هستي

گروس عبدالملكيان

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند .
تورا دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
ترا دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود .
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد .
 
آخرین ویرایش:

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وﻗـﺘـﻲ ﻏـﺮﺑـﺖ ﺗـﻮ ﺻﺪاﺗﻪ

ﺗﻮ ﻛﻪ ﺗﻮي ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﻧﻴﺴﺘﻲ


دﻳﮕﻪ ﻋـﺎﺷﻖ زﻧﺪﮔﻲ ﻧﻴﺴﺘﻲ

ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺪوﻧﻲ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﻤﻮﻧﻲ

ﻫﻲ ﺻـﺒﻮر و ﻫﻲ ﺻـﺒﻮر و

ﺑﻲ ﻏﺮور و ﺟﺪا ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﻮد

واﺳﻪ زﻧﺠﻴﺮ ﭘﻴﻮﺳﺘﮕﻲ ﻗﺎﻧﻮﻧﻪ

ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺪوﻧﻴﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﻤﻮﻧﻴﻢ

ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺪوﻧﻴﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﻤﻮﻧﻴﻢ

من كه ميدونــم تنها ميمونم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگــــر تو نبودی ...
نمیدانم هر روز برای چه کسی میــنوشتم !
هر جلوه ی زیبا
نا خودآگاه مرا یاد تو می اندازد ،
و لاجــــرم
مرا با خود به اوج میــــبرد ،
سرنگون میـــسازد ،
میخنداند و ...
میــــگریاند !
ای کاش
لااقــــل
دستم را میــــگرفتی ...
تا حــــرارت عشقم را درک کنــــی !
گــــرچه
میدانم هـــرگز نمیـــفهمی چقــدر دوستت داشتم ...
و مشکل من
این روزهـــا
همــــین است !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانم را آرام ميبندم،
صدايت در گوشم ميپيچد.،طنين خنده هايت همه جا را پر ميکند

بی اختيار لبخند ميزنم،ولی صدايت دورو دورتر ميشود
و من به ياد مياورم که باز هم تو نيستی
و اين فقط خيال توست که مرا دنبال ميکند.
و چه شيرين است رويايی که رنگ از وجود تو
ميگيرد.دلم ميخواهد با تو کنار ساحل بنشينم
سرم را روی شانه های مردانه ات بگذارم
و امواج آبی کف آلود را نگاه کنم
و به آواز امواج گوش بسپارم
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
نفسهاى تو را آن روزها در شيشه پر كردم

هواى روزهاى بودنت را همچنان دارم
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
[h=1]...وقتی که لبخندت فقط یه تصویره
چیزی نمیبینی چیزی نمی فهمی گریه ت نمی گیره
دیگه نمی شناسی هوای بیرونو
خیس میشی اما اصلا نمی فهمی معنی بارونو...

[/h]
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
تموم حس تاریخو توی برق چشات داری
شبیه دخترک های رو قلیون های قاجاری


یغما گلرویی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسمـــشو از موبایـــلت پاك می کنـــــی...
مســـیجاش دیلیـــت می شه...
به دوســتات میگی حق نداریـــن جلوم اسمـــشو بیارین
به خـــودت تلقین میکنی که فـــراموشش کردی
امـــا...
با جای خالیـــش تو قلبـــت چیكار می كنی؟؟
با این همــه تشابه اســـمی چیكار می كنی ؟؟
با آهــنگـایی كه باهاش گــوش میكردی چیكار مــی كنی؟؟
وقتی غذایی كه دوس داره رو مـی خوری و یادش میفتی چیكار می كنی؟
وقتــی ازت سراغــــشو می گیرن چیــكار می كنی ؟؟
وقتــی تیكه كلامشــو می شنوی چیكار مـــی كنی؟؟؟-
 

Honey.ChEng

عضو جدید
کاربر ممتاز
از پنجره سبز نگاه می­کنم
دنیا زیباست.
از دریچه سبز چشمان تو
همه چیز زیباست.

از نگاه رنگین آشنایت
زندگی زیباست.

بگو که از کدامین کوچه باغ دلم گذشته­ ای
که دلم عطر حضورت را آشنا ميداند؟

بگو کجا، در کدامین زمان
از نزدیکی خاطره­هایم گذشته­ ای


که اینقدر با من یگانه­ ای؟
نه
بگذار من بگویم؛
بگذار بگویم برای همه آنچه به من داده­ای ممنونم.

و از خدا نيز به خاطر تو
ممنونم تا همیشه...
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدرم میگفت: زن باید گیسوانش بلند و چشمانش سیاه باشد!
مادرم، هرگز موى بلند نداشت...
و چشمانش رنگ دلخواه پدرم نبود..!
مادرم میگفت: زیبایى براى مرد نیست..!!
مرد باید ،دستهایش زمخت ...
و گونه هایش آفتاب سوخته باشد..!
پدرم ،زیبا و جذاب بود....
نه دستان زمختى داشت و نه گونه هاى آفتاب خورده..!
ولى هرگز نگفتند....
كه زن باید عاشق باشد...
و مرد لایق..!
عشق را سانسور كردند..!
من سالها جنگیدم ...
تا فهمیدم كه بى عشق ...
نه گیسوان بلندم زیباست...
و نه چشمان سیاهم..!
و نه مردى با دستان زخمت و گونه هاى آفتاب سوخته ...
خوشبختیم را تضمین میكند..!
 

Honey.ChEng

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که آمدی
ايمان آوردم به آغاز ترنم شقايق، به پايان سياهی غم،
به سپيده خوشايند زندگی.
ايمان آوردم به زمزمه شعرگونه هم زبانی...
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
[h=1]وقتی عاشق نیستم
اخبار را دنبال می کنم
شعر ِ اجتماعی می نویسم
و به طرز ِ احمقانه ای
عاقلانه رفتار می کنم

وقتی عاشقم
اخبار را دنبال نمی کنم
شعر ِ اجتماعی می نویسم و
شعر ِ عاشقانه
مرا می نویسد
و به طرز ِ عاقلانه ای
احمقانه رفتار می کنم

[/h]
افشین یداللهی
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه شور انگيز است
رقص قلم عشق
بر نقش زيباي ابرو باد خيال!
واژه ها ....
درمانده !
از كشيدن اينهمه بار معني!
شكسته ....
و گاه گسسته
از نبض پر شتاب قلم !
برمي خيزند.
چشم در چشم نگاه تو
و دست در دست فلم
شكسته و گسسته
پاي مي كوبد
و
تو را نجوا ميكند !!!..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از کودکی تا بزرگسالی ...

تا چشم بر هم زدم , وارد دنیائی شدم که نه شباهتی به دنیای من دارد ...
و نه اطرافیانم همان همبازیهای صاف و سادۀ خودم هستند .
می خواهم این چند قدم را به عقب برگردم اما حیف که نمیشود .
همه جای جاده زندگی نوشته اند " دور زدن ممنوع " ...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا