رد پای احساس ...

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی از آدمها را نمی شود داشت،
فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت!
بعضی آدمها اصلا برای این نیستند که مال تو باشند
یا تو برای آنها!
اصلا به آخرش فکر نمی کنی،
آنها برای اینند که دوستشان بداری
آن هم نه دوست داشتن معمولی...
نه حتی عشق...
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا کم نیست.....
این آدمها حتی وقتی که دیگر نیستند هم تا ابد در کنج دلت تا ابد
یک جور خاص دوست داشته خواهند شد....
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من اگر عاشقانه می نویسم…

نه عاشقـم !، نه شکست خورده …

فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!

در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،

فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست!

رفتنت ممکن شد...!!!

باورش ممکن نیست....تو نمی دانی، نه!

که چه حسرتی دارد خلا جای تو را حس کردن و این درد،

همه ی جان مرا می کاهد!

تو نمی دانی...نه!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از مردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام...
شانه ای که سر می خواست...
سری که شانه می خواست...
هر دو را بهم برســــــــــــــــــــــــــــانیـــــــــــــد....
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ﺑﺎﺭاﻥ ﺑﺒﺎﺭ...
ﺑﮕﺰاﺭ اﺷﻜﻬﺎﻳﻢ ﻏﺮﻳﺐ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ...
 

آرزوخانوم

عضو جدید
زمان چیز عجیبیست....
می دود......
جلو می رود......
و دوست داشتنی ترین آدم های زندگیت را یا کهنه می کند یا عوض!!
بعضی ها یا تغییر می کنند یا حقیقت درونشان مشخص می شود !!
زمان دیر یا زود به تو ثابت خواهد کرد که کدامشان ماندنی اند و کدامشان رفتنی!!
من دعا می کنم،زمان بگذرد و دنیا پر شود از آدم های واقعی...
آدم هایی که نه زمان آنها را عوض کند نه زمین...
 

آرزوخانوم

عضو جدید
ﻣﮕـــــــﺮ ﭼﻘـــﺪﺭ ﻋـُـــﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﮐﻪ ﺩﯾــــــــﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻫـــــــﻢ
ﻧﺒــــــــﺎﺷﯿــــﻢ
ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ
ﺷﻮﺧﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﻋﺎﺷــﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﯽ ﻓـﮑﺮ، ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺟﺎ می گـذﺍﺭﺩ
ﺟﺪﯼ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ ...
اما در ایـن میان
ﮔﺎﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧـﺪﮔﯽ ﺭﺍﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻓﺖ
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ...
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧـﺪﮔﯿﺖ...
ﯾـﮏ ﻧﻔـﺮ ﺑﺎﺷـﺪ ...
 

آرزوخانوم

عضو جدید
"انشاءالله هر جا که میری، یه نفر مثل خودت سر راهت باشه".

این جمله میتونه زیباترین دعای خیر و یا بد ترین نفرین ممکن باشد...
بنگر که برای تو، دعاست یا نفرین...
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای کـــــــودک. . .
کفش هایم را نپوش
تلاش تو برای بزرگ شدنت غــــــمگینم می کند . . .
کــــــودک بمان ، کوچــــک بمان . . .
من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کــــــــوچک کرد، بزرگ شدنم را . . .
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میتــرســم…کسـی بــوی تنـت را بگیــرد نغمــه دلـت را بشنــود
و تو خــو بگیــری به مـــانـدنـش!!!
چـه احســاس خـط خطــی و مبـهمیسـت
ایــن عــاشقــانـه هــای حســود مــن …..
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گرگ‌ها همیشه زوزه نمی‌كشند ...



گاهی هم می‌گویند:


دوستت دارم ...


و زودتر از آنكه بفهمی بره‌ای ...


می‌درند خاطراتت را ...


و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته ... !!!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد






حضور تو
باغی معطّر ست
و چشمانت
چشمه هائی که در آن می خوانند
و هر شب
ماه را پائین می آورند
تا تنهائی اش را
در آنها بشوید
من به دنبالت
هزاران دنیا را
در هزاران عمر خواهم گشت
چون بهار در قلب یک برگ
عشق در من
یک تویِ بی برو برگرد ست



 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک عالمه کار

روی زمین مانده است

گلهایم در گلدان چشم به راه آبند

مرغ عشقهایم در قفس چشم به راه دانه

فیلمهایم چشم به راه دیدن

کتابهایم چشم به راه خواندن

آهنگهایم چشم به راه شنیدن

قلمهایم چشم به راه نوشتن

فنجان قهوه ام چشم به راه نوشیدن

موهایم چشم به راه شانه کردن

بی خیال همه

مینشینم

به تو فکر میکنم

دوباره عاشقت میشوم

یک عالمه کار روی زمین میمانند و دهان دره میکنند

من اما

از بین همه کارهای عالم

تنها تو را میخواهم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی پر از حرفم اما بیشتر اوقات سکوت میکنم چون حرفهای من چشمانم میگن
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خیلی وقتها واسه دل مینویسم
گاهی هم واسه تنهایی
چه زیبا تنهایی مرا در اغوش میگیرد
چه زیبا لبخند زدم به این تنهایی همیشگی خودم و دلم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزی که برای اولین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد

حرف های آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی

فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن

تو

در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید
بی تردید
کم می آوری ...





 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غـــــریبه !
این درد مشترک من و توست
که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگــر نگــــاه کنیم . . .
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا