دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بچه ها

قراره توی این تاپیک هردوستی ، هر چیزی از شعر و جمله ، نثر از هرکسی که میخواد بنویسه مهم اینه که از دل بیاد به دل هم بشینه

بیشتر برای دوستایی که می گن محتوای باشگاه پایین اومده اما تاپیک آزاده هر چی می خواید بنویسید.
سفارش دوستان بود .امیدوارم قبول کنند
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتيم
پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتی از اين عشق حذر کن
لحظه ای چند بر اين آب نظر کن
آب آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از اين شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به سنگ زدی من نرميدم نگسستم
بازگفتم که تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگريخت
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آيد که دگر از تو جوابی نشنيدم
پای دردامن اندوه کشيدم
نگسستم نرميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم. . .

روحش شاد و یادش گرامی.
 

tinou

عضو جدید
در انتهاي هر سفر
در آيينه
دار وندار خويش را مرور مي كنم
اين خاك تيره اين زمين
پاپوش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سر پوش چشم بسته ام
اما خداي دل!
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيكرانه كران
به جز زمين وآسمان
چيزي نمانده است.
گم گشته ام كجا!
نديده اي مرا ؟!
 

hamed6336

عضو جدید
آمدنت را خوب یادم نیست.بی صدا آمدی

بی آنکه من بدانم و بی اجازه ماندی بی آنکه

من بخواهم.اما اکنون که با ذره ذره وجودم

ماندنت را تمنا می کنم قصد سفر داری؟

ای مهمان ناخوانده قلبم بمان.که ماندنت را
سخت دوستت دارم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدنت را خوب یادم نیست.بی صدا آمدی

بی آنکه من بدانم و بی اجازه ماندی بی آنکه

من بخواهم.اما اکنون که با ذره ذره وجودم

ماندنت را تمنا می کنم قصد سفر داری؟

ای مهمان ناخوانده قلبم بمان.که ماندنت را
سخت دوستت دارم
واقعا قشنگه ممنون از جمله زیبات
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره می گوید
دلم نمی خواهد غریبه ای باشم
میان آبی ها
ستاره می گوید
دلم نمی خواهد صدا کنم اما هجای آوازم
به شب
درآمیزد کنار تنهایی
و بی خطابی ها
ستاره می گوید
تنم درین آبی
دگر نمی گنجد کجاست آلاله
که لحظه ای امشب ردای سرخش را به عاریت گیرم
رها کنم خود را
ازین سحابی ها
ستاره می گوید
دلم ازین بالا گرفته می خواهم بیایم آن پایین
کزین کبودینه ملول و
دلگیرم خوشا سرودن ها و آفتابی ها
شفیعی کدکنی
 

شيته گيان

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود،زیر گنبد کبود
تو شدی قصهء عشق،وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی،مثه خورشید واسه روز
واسه حرفای کتاب تویی معنای جدید
واسه پرواز خیال،تو کبوتر سپید
تو مثل حادثهء شب دلسپردنی
تو همون قصهء یک نگاه و عاشق شدنی
:heart::heart::heart:
 

شيته گيان

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کسی که نمیدونم کی هستی وکجا هستی .دلم خیلی گرفته و نمی تونم با هیچ کس دردودل کنم. ولی خوشحالم که امیدم از همه آدما قطع شده و فقط تنها کسی که میدونم تکیه گاهمه خداست.هر وقت امیدت از همه جا ناامید شد،بدون مشکلت حل میشه.خودش گفته به عزت وجلالم سوگند که امید هر بنده ای که به غیر من امید داره ناامید میکنم.منم از تنها کسی که برام باقی مونده بود ناامید شدم.واین احساس تنهایی که حس غریبی است آدم را به خدای خودش نزدیک میکنه.

چقدر سخته بغض تو گلوت باشه و کسی نباشه که سر رو شونش بذاری،چقدر سخته بغضت بترکه و ببینی باز تنهایی.
یه دنیا دلم گرفته،دلم تنگه خدا،پس کی یاد ما میکنی؟
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتيم
پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتی از اين عشق حذر کن
لحظه ای چند بر اين آب نظر کن
آب آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از اين شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به سنگ زدی من نرميدم نگسستم
بازگفتم که تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگريخت
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آيد که دگر از تو جوابی نشنيدم
پای دردامن اندوه کشيدم
نگسستم نرميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم. . .

روحش شاد و یادش گرامی.

اين شعر مورد علاقه منه..........
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
زكجا امده ام امدنم بهر چه بود
به كجا ميروم اخر ننمايي وطنم
 
آخرین ویرایش:

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیند
مهر در صبحدمان داس بدست خرمن خواب مرا میچیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک
که خاک را سبز میخواست و عشق را شایسته زیباترین زنان
که اینش به نظر هدیتی نه چندان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید
............
احمد شاملو
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدایم کن
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
...............
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها ببخشید که فقط تکه هایی از شعرارو مینویسم
شاید چون بیشتر نظرمو جلب کردن

:w38:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه مست آمد و آتش به دل ما زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من میسوزد
که قناری ها را پر بستند
که پر پاک پرستوها را بشکستند
و کبوترها را........
آه کبوترها را.........
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
در یکی فریاد زیستن
پرواز عصیانی فواره ای که هیچ رهایی اش از خاک نیست
و رهایی را تجربه ای میکند
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم

...................
شهریار
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است

من این قسمت شعر کوچه رو بیشتر دوست دارم........
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
من میدانم که چرا کوه ها و دریا ها اینقدر طولانی عمر میکنند
و میدانم که چرا عمر پروانه ها اینقدر کوتاه است
این راز را شاخه ی سبزی به من گفت
او گفت عشق.... فقط عشق....
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد
کاش می آمد و از دور تماشا میکرد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا