دلم برای خودم تنگ میشود...

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب ها که نیامدی و من میطلبم
دل در گرو مهر و وفا میسپرم
روزی اگرت ز ما دریغی دیدی
من بی خبرم چرا که دیگر مردم
 

ALviin

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
چه احساس مشترکی...!
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من

همون گهواره ای که خاطرم نیست
همون امنیت حقیقی و راست
همون جایی که شاهزاده ی قصه
همیشه دختر فقیرو می خواست

همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولی خیلی بزرگ تر
نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یک کبوتر

دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر، کجاست گهواره ی من

نگو بزرگ شدم نگو که تلخه
نگو گریه دیگه به من نمیاد
بیا منو ببر نوازشم کن
دلم آغوش بی دغدغه می خواد

تو این بستر پاییزی مسموم
که هر چی نفس سبزه بریده
نمی دونه کسی چه سخته موندن
مثل برگ روی شاخه ی تکیده

دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من
 

haneh

عضو جدید




اشک هایم قطره قطره بخار می شوند و می پوشانند شیشه ی نازک روح و دل را


وجود خسته ام انگشت سردی می كشد روی بخارها


حالا پیداست پشت شیشه عكس زلال تو


حالا دریا می شود انگار تمام نگاه من...


کمی شبیه باران...



 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو می شنوی آرام حرف هایم را...
و من چه آرام تر می شوم...
خالی می شوم...
از آن همه...
درد...
نمی دانم...
من نمی دانم...
این چه آرامشی ست در تو...
دلتنگ شده ام...
برای قدم زدن در کنار دریا...
صدای موج هایش...
ساحل اش...
صخره هایش...
همه اش را می نگارم در لحظه های کاغذی ام...
و بارها شکر می کنم خدا را...
همیشه گفته ام با خودم...
همین که "تو" هستی، کافی ست‌!!!
 

راضیه (ت)

عضو جدید
مدارا نکردی با دلواپسیمو
ندیده گرفتی غم بی کسیمو
بااین آرزویی که بی تو محاله
یه شب خواب آروم فقط یک خیاله
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آرام ... با بغض اما...
چمدانم را پر می کنم از تجربه هایم...
از خنده های کودکانه ام ...
از شک و تردید های گاه و بیگاهم...
از ترس هایم ... وای ..از ترس هایم...از واهمه هایم...
از اشک هایم...
دلم را می گذارم در چمدانم...
آرام تر می گذارمش...
برچسب می زنم روی چمدانم ... "شکستنی ست" ...
آخرین بار نگاه می کنم به خانه ی پر از تنهایی ام ...
دل می کنم!!! از سال های بی کسی ام !!!
 

adel_salehi2000

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دقیقاً وصف حال من..........................
ولی امان از دست................................
چه میشه کرد..............
 

adel_salehi2000

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دقیقاً وصف حال من..........

من هم خودم فراموش شدم هم سکوتم.......
 

sanam_el

عضو جدید
در تو می نگرم که با چشمانی پر التماس ...

و گونه هایی خیس از اشک مرا به سوی خود می خوانی ...

از تو می پرسم:

آن کیست؟

و تو می گویی: آن تویی !

ای آینه راستش را بگو ...

اگر آن منم پس این کیست ؟!...
از کی بود؟خیلی قشنگ بود.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=times new roman,times,serif]من اینگونه نبودم.[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]من سرکش بودم .من جوان بودم من[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
عاشق
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
بودم.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]همه جا را بر هم می زدم تا رام[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
شدگان رم کنند.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
هر جا پا می گذاشتم،
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]نوای عشق را یادآوری می کردم و به[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
خفتگان آن را
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
می آموختم.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهی[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
احساس می کردم پرواز
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
می کنم.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]آنقدر بصیرت داشتم که هنگام خروش[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
موجها خدا را
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif] می دیدم.[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]دلسوخته ها مرا که می دیدند از نو[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
شروع می کردند.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]پیرها مرا که می دیدند طراوت[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
جوانی را مرور می کردند
و
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]کودکان مرا همراز قصه هایشان می کردند.[/FONT]​

من اینگونه نبودم.

[FONT=times new roman,times,serif]عاشقان را پس میزدم تا عاشق تر شوند[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
و معشوق
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
را هر روز سلام می دادم
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]تا مگر روزی دلتنگم گردد. گلها را[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
آب می دادم تا
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
قدری از طراوتشان را
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]به من هدیه کنند. پرندگان را غذا [/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]می دادم تا[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
برایم دعا کنند.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]برایشان آواز می خواندم تا بلندتر[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
خدا را صدا زنند.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]به کودکان می آموختم چگونه خداوند[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
را فراخوانند.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]و به دختران یاد می دادم چگونه[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
لبخند بزنند.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]به مجنونان سودای عاشقی و به[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
معشوقان ناز را می آموختم.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]من اینگونه نبودم.[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]شبها فرشته ها برایم لالایی[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif] می گفتند و در خواب[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
خدا مرا نوازش می کرد.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]حافظ نیتم را می دانست و با من[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]
حرف می زد
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
. وقتی دلم می گرفت
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
ابرها هم می گرفتند
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]و می باریدند و وقتی شاد بودم برگها[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
برایم می رقصیدند و
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]موجها پایکوبی می کردند. [/FONT]​

من اینگونه نبودم.

[FONT=times new roman,times,serif]تا روزی زمین و آسمان به من حسادت[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
کردند
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
. برایم دامی دوختند .
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]تا مگر به آن گرفتار شوم و رام شوم.[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]در یکی از روزهای زمستان که خیلی[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
شبیه بهار بود .
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]نه سرد بود نه گرم ،نه زیبا بود[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
نه زشت، نه خلوت
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
بود نه پر ازدحام ،
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]نه ابری نه آفتابی. همه چیز عادی بود.[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]و من مانند عاشقان خوشدل و مهربان[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]قلبم را با احتیاط[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
در دو دستم گرفتم
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]و با تبسمی کودکانه آن را به تو[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
تقدیم کردم.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]تو آن را گرفتی، نگاهش کردی و[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
خندیدی
.
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]فهمیدم ، به سادگیم خندیدی![/FONT]​

و این همان دامی بود که روزگار

برای رام
کردنم
اندیشیده بود.

[FONT=times new roman,times,serif]و من دیگر دلم را ندیدم.[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]دلم کجاست؟ پیش تو که نیست ؟ آن را[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
چه کارکردی؟
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]لا اقل بگو کجاست تا خودم آن را[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
پیدا کنم؟!
[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]دلم آن قدر سنگین بود که آن را رها کردی؟[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]یا آنقدر سبک بود که پروازش دادی؟[/FONT]​

[FONT=times new roman,times,serif]شاید آنقدر بزرگ بود که جای سینه ات[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
را تنگ کرده بود؟!
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]یا آنقدر کوچک بود که گمش کردی؟ [/FONT]​
گم شده؟؟
[FONT=times new roman,times,serif]می دانم هیچ کدام اینها نیست . تو[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
آن را شکستی و
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]هر تکه اش را به دور دستی پرتاب[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
کردی تا هیچ وقت
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
آن را نیابم و دیوانه شوم.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]و از آن روز نه دیگر صدای پرنده ای برایم دلنشین است .[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]نه خروش موجی برایم زیباست .[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]نه لبخندی، نه امیدی، نه بوسه ای نه آوازی....[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]حتی حافظ هم دیگر به من راست[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif] نمی گوید دیگر از آن[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
تک سوار خبری نیست.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]چهره ام حوصله آینه را سر می برد و[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
صدایم برای دیگران
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
عادت شده
.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]کاش دلی در کار نبود که عشقی باشد[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
و دامی و تو
.
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]اصلا" نفهمیدم کی پیر شدم.[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

بعضی وقتا می خوام یه چیزی تو آسمون بذارم
یه چیزی که فکر میکنم جاش خالیه
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
واژه ها مرا دلتنگ می کند
نگاه ها مرا دلتنگ می کند
کوچه ها خونه ها تمام لحظه ها
مرا دلتنگ می کند
و من با حرف به حرف نامت
دلتنگی ام را در میان قصه ها جار می زنم
و آخرین نگاه عاشقانه ات را
برای خود معنا می کنم
این روزها نه یک بار
بلکه هزار بار
دلتنگتر از همیشه ام
و باخود هجی می کنم
آخرین سکوتی را که
نام مرا به ساده ترین شکل ممکن
تکرار کرد
این روزها من
برای بودنت
برای خواستنت
برای نگاه کردنت
و برای بوسیدنت
دلتنگ می شوم
و به همین سادگی
برای تمام لحظه های با من نبودنت
دلتنگی می کنم
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم برای وفاداری‏ های عاشقانه‏ ام تنگ شده است.
رفتنش تنها پایان قصه‏ ی عاشقیم نبود، رفت و نجابت‏ های عاشقانه‏ ام را هم با خودش برد...
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرور [/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلت آرام خواهد گرفت
دست هایت پُر از بوی پیراهن وُ
عطر مَرمَر و بوسه های ماه خواهد شد!
راست و دروغش با خداست
تمام حکایت ِ ما همین بود:
نه غریبی آمد و ُ
نه آشنایی رفت.


سید علی صالحی
 

.:Shila:.

عضو جدید
کاربر ممتاز
از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را "ابرهاي تار"
تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند

يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند

اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي
شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند

يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند

آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همه‌ی نداشته‌هامان یک طرف، حوصله طرفی دگر…
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من شعله بودم و نسیم مرا می برد
تا باغ های پرستاره و پروانه
تا چشمه های ناشناخته ی آفاق
رود از هوای شعله ی من بال می گرفت
با مهره مهره موج تن خویش می نشست
در رشته ی تنم
می رفتم و نوازش نفس آسمان حریر جامه ی من
فرشته ی نسیم دست مرا در دست
از غرفه های آبی
تالارهای سرخ
گذر می کرد
با آنکه خویش موج رهایی بود
گهگاه
با قایق لطیف ابر سفر می کرد
ناگاه
بانگی از آسمان و زمین برخاست
توفان ز درد به خود پیچید
شیون کشید زایش ناگه را
در هرچه پنجه فرو می برد
بر دامن نسیم چنان آویخت
کز آسمان مرا به خاک فرو افکند
اکنون
سالی هزار می گذرد بر من
دور از دیار خویش که بر خاک مانده ام
تا کی مرا دوباره باز بیابد
آن نیمه ام
گمگشته همچو من
عزیز همسفرم

 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بهاي همه چيز را مي پردازي.
بهاي همه چيز را مي پردازي.
همين زاده شدن بالاترين بها را دارد.
دسته اي از مرغان مقلد شكار مي كنند
با بيرحمي.
در ساعت استراحت
و در ساعت عصبيت
فرود مي آيند به روي سينه ات
و باج مي خواهند.
تو مي پردازي، و باز مي پردازي.
و چون ديگر پس انداز نداري،
پر مي كشند و مي روند.
بازخريدي در كار انسان نيست.
تو در وجودت چيزي نداري
كه بتواني بپردازي.
زندگيت خون بهاييست كه مي پردازي.
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی
پریشان حال و بی تاب می گریم
و قلبم بی امان محتاج مهر توست
نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
دلم تنگ است و تنهایم
و تنهایی به لب آورده جانم را
پر از امید سبز خواب دیدارم
و می خواهم که نامت را به لوح سینه بنگارم
و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد
من دوستت دارم
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است[FONT=&quot][/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مثل باران،
مثل آسمان.

مثل پولاد،
پشمینه یا چون شفقت.

مثل بوییدن
مثل دیدن.

مثل گونه‏ھا
لب‏ها یا موها.

مثل خنده،
خشم یا انتظار.

مثل حاضر بودن
مثل جواب گرفتن.

مثل دربه‏دری
وقتی از راه می‏رسد دلخواه.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
به سان خودت
دوستت خواهم داشت

اما آنگونه که
نه از آینده انتظار باشد و
نه به گذشته افتخار
نه سنگ به سینه نشان از مهر
نه دل پر کینه اشاره به قهر

به سان خودم دوستم داشته باش

که نه حال فراموش شود

نه وصل بی آغوش

آنگاه اگر بودم باش و اگر بودی هستم
ورنه به دل دوست بدار و

به زبان خاموش باش
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهار ...
و این همه دلتنگی؟!
نه ،
شاید فرشته ای
فصلها را به اشتباه
ورق زده باشد.​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته،
دلم عجيب گرفته است
و فكر مي كنم
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد.
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در انار ِ عطرآگین
آسمانی متبلور هست.
هر دانه
ستاره‌یی است
هر پرده
غروبی.
آسمانی خشک و
گرفتار در چنگ سالیان.

انار پستانی را ماند
که زمانش پوستواری کرده است
تا نوکش به ستاره‌یی مبدل شود
که باغستان‌ها را
روشنی بخشد.
کندویی‌ست خُرد
که شان‌اش از ارغوان است:
مگسان عسل آن را
از دهان زنان پرداخته‌اند.
چون بترکد خنده‌ی هزاران لب را
رها خواهد کرد!

انار دلی را ماند
که بر کشتزارها می‌تپد،
دلی شریف و خوار شمار
که در آن، پرنده‌گان به خطر نمی‌افتند.
دلی که پوست‌اش
به سختی، همچون دل ماست،
اما به آن که سوراخ‌اش کند
عطر و خون ِ فروردین را هِبِه می‌کند.

انار
گنج جَنّ ِ سالخورده‌ی چمنزاران سرسبز است
که در جنگلی پرت‌افتاده
با پریزادی از آن نگهبانی می‌کند. ــ
جنّ ِ سپید ریش
جامه‌یی عقیقی دارد.
انار گنجی است
که برگ‌های سبز درخت نگهبانی می‌کنند:
در اعماق، احجار گران‌بها
و در دل و اندرون، طلایی مبهم.

سنبله، نان است:
مسیح متجسد، زنده و مرده.

درخت زیتون
شور ِ کار است و توانایی‌ست.

سیب میوه‌ی شهوت است
میوه ــ ابوالهول ِ گناه.
چکاله‌ی قرن‌هاست
که تماس با شیطان را حفظ می‌کند.

نارنج
از اندوه پلید گل‌ها سخنی می‌گوید،
طلا و آتشی است که در پاکی ِ سپید ِ خویش
جانشین یکدیگر می‌شوند.

تاک پرستش شهوات است
که به تابستان منجمد می‌شود
و کلیسایش تعمید می‌دهد
تا از آن شراب مقدس بسازد.

شابلوط‌ها آرامش خانواده‌اند.
به چیزهای گذشته می‌مانند.
هیمه‌های پیرند که ترک برمی‌دارند
و زائرانی را مانند
که راه گم کرده باشند.

بلوط شعر است،
صفای زمان‌های از کار رفته.
و به ــ پریده رنگ طلایی ــ
آرامش سازگاری‌ست.

انار اما، خون است
خون قدسی ِ ملکوت،
خون زمین است
مجروح از سوزن سیلاب‌ها،
خون تند ِ بادهاست که می‌آیند
از قله‌ی سختی که بر آن چنگ درافکنده‌اند،
خون اقیانوس ِ برآسوده و
خون دریاچه‌ی خفته.
ماقبل تاریخ ِ خونی که در رگ ما جاری‌ست
در آن است.
انگاره‌ی خون است
محبوس در حبابی سخت و ترش
که به شکلی مبهم
طرح دلی را دارد و هیاءت جمجمه‌ی انسانی را.
انار شکسته!
تو یکی شعله‌یی در دل ِ شاخ و برگ،
خواهر جسمانی ِ ونوسی
و خنده‌ی باغچه در باد!
پروانه‌گان به گرد تو جمع می‌آیند
چرا که آفتاب‌ات می‌پندارند،
و از هراس آن که بسوزند
کرمکان حقیر از تو دوری می‌گزینند.
تو نور ِ حیاتی و
ماده‌گی، میان میوه‌ها.
ستاره‌یی روشن، که برق می‌زند
بر کناره‌ی جویبار عاشق.

چه قدر بی‌شباهتم به تو من
ای شهوت شراره افکن بر چمن!



گارسیا لورکا
 
Similar threads

Similar threads

بالا