دلم برای خودم تنگ میشود...

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق!

ز اشتیاق لب لعلت، به لبم جان مشتاق


دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل

جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق


جان محبوس تن من به تمنای رخت

عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق


چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق

بیش از آنم من مهجور، به جانان مشتاق


خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو

چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق


به هوای دل ما، حسن رخ خوبان است

چون به انفاس صبا، لاله و ریحان مشتاق
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
روزگاريست غريب


يادگاريست عجيب
اشکها در طپش حادثه ها ميريزد
حرفهای تکراري آرزو پوشالي نفسم در پي يک ثانيه احساس لطيف
چشم ها درمانده ی لحظه ها جامانده وخدايي که به تو نزديک است
چمدانها بسته واژه ها دلخسته همگي قصد سفر را به افق ها دارند
مردمان افسرده ياس ها پژمرده کوچه آبستن يک حس غريب...
.و من دلتنگ یک غربت به جا مانده از غروب..........
 

samaneh66

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دیدارم بیا هر شب،.............

به دیدارم بیا هر شب،.............

به دیدارم بیا هر شب،

در این تنهائی تنها و تاریک ِ خدا مانند،

دلم تنگ است.

بیا ای روشن،ای روشن تر از لبخند.

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها.

دلم تنگ است.

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه،

در این ایوان سرپوشیده،وین تالاب مالامال،

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها.

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.

بیا،ای همگناهِ من در این برزخ.

بهشتم نیز و هم دوزخ.
 

meh_61

عضو جدید
من، و دلتنگ، و اين شيشه خيس.
مي نويسم، و فضا.
مي نويسم، و دو ديوار، و چندين گنجشك.

يك نفر دلتنگ است.
يك نفر مي بافد.
يك نفر مي شمرد.
يك نفر مي خوابد.

زندگي يعني: يك سار پريد.
از چه دلتنگ شدي؟
دلخوشي ها كم نيست: مثلا اين خورشيد،
كودك پس فردا،
كفتر آن هفته.

يك نفر ديشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.

و هنوز، آب مي ريزد پايين، اسب ها مي نوشند
 

م.سنام

عضو جدید
دلم هوای خزان کرده است
دلم هوای کوچ پرنده های غریب
دلم هوای پژمردن کرده است
دلم هوای مردن کرده است
کجاست ظلمت؟
کوچه؟
تنهایی؟
دلم هوای مردن کرده است.
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
نمی دونم کجاست. خیلی وقته ازش خبر ندارم.هیشکی خبری ازش نداره.گاهی رفقا سراغش رو ازم می گیرن اما ...، نمیدونم کجاست.
گاهی حتی یادم میره که چجور بود! از همه میپرسم! خیلی ها که یادشونه ازش تعریف میکنن. خو ب خیلیها هم مثل من یادشون نیست!
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه!تو چیزی یادت هست؟!
 

م.سنام

عضو جدید
دلم گرفته است
به ایوان میروم وانگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به افتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
يه وقتهايي يادم ميره كي بودم..كي هستم...
فقط دلم ميخواد تنها باشم...
گرچه هميشه تنهام..امابازم ميخوام تنهاتر باشم.
دلم ميخواد برم يه جايي كه هيچكس نباشه
من باشم و خودم و دلم.
يه سكوت ممتد و طولاني
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
قهر کرده ام !

با تمام کودکی هایم ...

با تمام عروسکهای نداشته ام

با تمام بازیهای نکرده ام

قهر کرده ام ...

با عروسک موبور پشت آینه

که هیچ وقت دیگر، شیطنت نمی کند ...

قهر کرده ام قهر قهر !

چرا مرا با خود نبردید ؟!

به جرم اینکه بزرگ شده ام ...!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوش کن ای دل ،صدای آشنا را بشنوی
بار دیگر، عشق یاری ، حلقه بر در میزند
روز و شبها شکوه میکردی زتنهایی ، ولی
با تو میگفتم که : عشق آخر بما سر میزند
باز عشق تازه ای آمد که شبها تا سحر
از نوای های های گریه بی خوابم کند
باز عشق آمد که در جانم فروزد آتشی
آتش او در میان شعله ها آبم کند
وای ... این عشقی که میتازد بجانم، عشق کیست ؟
کیست کاین می را بجام خالی من ریخته ؟
نرمخویی ، کو لطافت از بهار آموخته
ماهرویی ، کز حلاوت با شکر آمیخته
مخمل اندام او تا با تنم شد آشنا
گرم شد جان و دلم از گرمی آغوش او
گشتم از یک بوسه ی عشق آفرینش روزها
مست او ، مبهوت او ، بیتاب او ، مدهوش او
سینه ی چون پر نیایش بستر گرم من است
بستر عشق منست این بوسه گاه مرمرین
از دم این بوسه ها در من گل عشقی شکفت
عشق ، در من زنده شد از بوسه ای عشق آفرین
گوش کن ای دل صدای آشنا را بشنوی
بار دیگر عشق یاری حلقه بر در میزند
روز و شبها شکوه میکردی زتنهایی ، ولی
با تو میگفتم که عشق ، آخر بما سر میزند ...
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.

ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همه می پرسند:
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال!

چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خلوت جام؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری!

نه به آب
نه به برگ
نه به آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم.

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را، تنها تو بدان

تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند

تو بخواه
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ي ماست
دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس
دل ما رو بنويس

بنويس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميکشيم نمي شماريم
بنويس از ما که در حال فراريم
توي اين پائيز بد فکر بهاريم

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس

دست من خسته شد از بس که نوشتم
پاي من آبله زد بسکه دويدم
تو اگر رسيده اي ما رو خبر کن
چرا اونجا که توئي من نرسيدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتي
از غبار بي سوار شب گذشتي
تو که عشقو با نگاه تازه ديدي
بادبان به سينه ي دريا کشيدي

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس

بنويس از ما که عشقو نشناختيم
حرف خالي زديم و قافيه باختيم
بگو از ما که تو خونمون غريبيم
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم

بگو از ما که به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميکشيم نمي شماريم

دل دريا رو نوشتي همه دنيا رو نوشتي

دل ما رو بنويس...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون که هر چی ابر دنیاس ، خونه داره تو چشاش
اون که ناچاره بخنده ، اما گریه س خنده هاش
اون که تو شهرش غریبه ،* با یه عالم آشنا
هیچ کدوم باور نکردن ، غربت تلخ صداش
اون منم ،* اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم می شکنم
دیروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس
هر روز دستام ،*سرد و تنهاس
دیروز ، امروز ، فردا
خیلی سخته ،* این تنهایی ، بی فردایی
تنها موندن ، تنها خوندن
تنها ،* تنها ، تنها
اون که خیلی قصه داره ، رو لبای بی صداش
مونده فریادش تو سینه ،*در نمی آد از لباش
قد یه دنیا کتابه ، با یه عالم گفتنی
هر کدوم از غصه هاشون ، هر کدوم از قصه هاش
اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم می شکنه ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]جوانی من[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]مثل یک پیراهن سبز[/FONT][FONT=&quot]گلدار[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]بر بند آفتاب[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]تاب می خورد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شتاب کن به[/FONT][FONT=&quot]تماشا[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]پاییز می خواهد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]گل ها را[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]نخ نما کند[/FONT] ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به دیدار من بیا[/FONT][FONT=&quot] .
[/FONT]
[FONT=&quot]من همیشه هستم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]حتی وقتی [/FONT][FONT=&quot]خانه[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خالی به نظر می آید[/FONT][FONT=&quot] .
[/FONT]
[FONT=&quot]حتی وقتی قفل در عوض شده است[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلم براي خودم براي تمام لحظات با خود بودنم تنگ ميشود
لحظاتي كه در خود بودم و با توبودم...لحظاتي كه تنها من بودم و تو
تويي كه نماندي تويي كه رفتي...تويي كه ميخوانمت...با كلامي كه
فقط تو داني و من...كلامي كه احتياج به هيچ واژه ايي ندارد
دلم براي خودم تنگ ميشود...دلم براي تو تنگ ميشود
دلم براي ما تنگ ميشود...دلم براي همه نبودنهايمان و نگفتنهايمان و ....و....
تنگ ميشود...بخوان نگاهم را ...بخوان نگاهم را
بخوان از اين چشمان منتظر ...كه چقدر دلم تنگ است
دلم براي تو تنگ است...

خودم بهانه ام.
:w05:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
می گویند دریا از آسمان فرود آمده است

و آسمان از دریا بالا رفته است

می گویند ماهی از آسمان افتاده است

و بذر درختان را دستی آسمانی پراکنده است

پرندگان از آسمان آمده اند

و این درختان را جسته اند و در آنها آشیان یافته اند

میگویند که من از بهشت گریخته ام

تا در این خانه های اجاره ای

خود را زندانی کنم.
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام .
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
در میان بستر تاریک شب
و در جوار شعله های تنهایی
سوختن را ،
از جام ارغوان به استعاره می گیرم ...
و واژه های پوشالی ام را
به استجابت سیگاری
حلقه حلقه در هوا دود می کنم ...
ستاره های شبگرد را می بینم
که ماه را از یاد برده اند ...
به خود تلنگری می زنم !
و چنان دفتر خاطراتم را ورق می زنم ،
که گویی آینده را می کاوم ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هجوم وحشی باد کویر
نفس شعلهء افروخته ای میگیرد
ساقه ای میشکند..غنچهء سرخ دلش میگیرد
وصداییست که در زمزمهء باد مرا میگوید:
خشت در خانهء اب میمیرد
دلم از غربت خود میگیرد..
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر چه می‌نويسم پنداری دلم خوش نيست و بيشتر آنچه در اين روزها نبشتم همه آن است كه يقين ندانم كه نبشتن بهتر است يا نانبشتن.
اي دوست! نه هر چه درست است و صواب بود، روا بود كه بگويند … و نبايد كه در بحری افكنم خود را كه ساحل‌اش پديد نبود، و چيزها نويسم بی«خود» كه چون وا«خود» آيم بر آن پشيمان باشم و رنجور.
اي دوست مي ترسم…و جاي ترس دارد …از مكر سرنوشت…
حقا و به حرمت دوستي،كه نمی‌دانم كه اين كه می‌نويسم راه سعادت است كه می‌روم يا راه شقاوت؟
و حقا، كه نمی‌دانم كه اين نبشتنم طاعت است يا معصيت؟
كاشكی كه يكبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی يافتمی!
چون در حركت و سكون چيزی نويسم، رنجور شوم از آن به غايت!
و چون در معاملت راه خدا چيزی نويسم، هم رنجور شوم!
چون احوال عاشقان نويسم نشايد،
چون احوال عاقلان نويسم، هم نشايد،
و هر چه نويسم، هم نشايد،
و اگر هيچ ننويسم هم نشايد،
واگر گويم نشايد،
و اگر خاموش گردم هم نشايد،
و اگر اين وا گويم نشايد و اگر وا نگويم هم نشايد ….
و اگر خاموش شوم هم نشايد ………
رساله عشق / عین القضاة​
 
Similar threads

Similar threads

بالا