دست‌نوشته‌ها

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه شب خوبی است امشب
همه ی دنیا به خواب رفته و من تنها بیدارم
نمی دانم چه کاری دارم
این جمله ی شریعتی شده وصف حال من
به راستی نمی دانم چه کار دارم
ذهنم مثل یک پر شده....مدام از سویی به سوی دیگر می رود و هیچ جا ارام نمی گیرد....و دلمشغولیها چون نسیمی پروازش می دهد
 

solar flare

مدیر بازنشسته
امشب از آسمان دلم اشك مي بارد
دلم را با كداين واژه برايت توصيف كنم؟
ميخواهي بروي؟
باشد برو از همان روز اول هم كه آمدي ميدانستم كه خواهي رفت
براي آمدنت خانه دلم را نور باران كردم
نغمه هاي شادي سرودم
اما تو...
مي خواهي بروي
باشد برو
زيرا من ديگر براي نفس كشيدن هيچ تعبيري ندارم
خدانگهدارت باشد براي هميشه
 
  • Like
واکنش ها: cute

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
خب...نمي دونم چي بايد بگم...كلا حسي ندارم...نوشتنم نمياد! اصلا حسي ندارم...بي حسي مطلق! نه! دروغ گفتم! اعصابم خرده! البته اگه بشه اينو حس تلقي كرد...نمي دونم...خيلي دلام مي خواد يه كاليبر 9 ميليمترب بزارم رو سرم و خلاص.... كاش مي شد مثل بازيا رفت و گزينه exit رو انتخاب كرد! كاش مي شد كل دستگاه رو از پنجره پرت كرد بيرون! كاش مي شد راحت خوابيد و سنگ قبر رو مثل لحاف بكشي رو خودت! روي بالش خاك آروم بگيري...كاش مي شد زنده نبود....
كاش مي تونستم....
نمي خواستم چيزي از پوچي بنويسم...مي خواستم وقتي بنويسم كه چيز جديدي براي نوشتن داشته باشم...ولي لعنت به من! لعنت به اين خودخواهيم! لعنت ابدي!!!!!!!

I'm so cold inside. Mental suicide
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
هزار ويك ،هزار و دو، هزار وسه... خسته شدم ثانيه ها انگار با من دشمن شدند چرا زمان نمي گذره خداي من تو خودت مي بيني دلم گرفته از سقف اتاقم ديگه بارون نمي ياد تمام لباس هام نو شده خبري از سرما نيست ديگه از پنجره نور نمي ياد خسته ام از تمام فاصله بين من وزمين دلم گرفته من همون گليم مادر بزرگم رو مي خواهم همون چادر نماز گل گلي يا اون باباي مهربون كه هر شب با لبخند فضاي خونه رو پر از نور مي كرد من همون دادش كوچلويي رو مي خواهم كه وقتي سلفه مي زد چشم هاي ابيش رو مي بست تا كلاغ روي درخت اون ها رو ندزده من همون خونه رو مي خواهم خدايا من ديگه شب ها گريه نمي كنم ديگه عروسك نمي خواهم خدايا صداي من رو مي شنوي خواهش مي كنم دادش كوچلويي من رو پس بده خدايا من ديگه براي پول دار شدن بابام دعا نمي كنم قول ميدم .يك سال كه از زلزله گذشته ومن هر شب دعا مي كنم وبه خدا مي گم كه اشتباه كردم پس چرا خدا خانواده من رو بر نمي گردونه من نه اين پرورشگاه رو مي خواهم نه اين عروسك رو من فقط بابام رو مي خواهم
 

Reihane11

عضو جدید
  • قسم
    قسم به واژه ی صبح
    در تاریکی افسون گر شب
    که از لحظه ی غربت تا صبح
    دیگر نخواهم خواند
    به شوق یک نفس در هوای گرفته ی عشق .
    بگذار بغض در گلوی خسته به خواب رود
    تا مبادا اشک ، بر روی شفافیت چشمان در انتظار قدم بگذارد
    که دیگر اشک برایم مقدس است .
    آن گاه که نبض آسمان در آغوش شب می زند
    دیگر چه جای این است که دل از عقده های تنگ تنهایی سخن گوید .
    صبح دور است
    باور کن
    و با بی تابی دل در اندوه انتظار ، شب تمام نخواهد شد .
    بگذار هق هق شبانه ی دل در درون سینه خاموش شود ؛
    بگذار درد کهنه ی عشق در کنج غمخانه ی دل آرام گیرد
    که دیگر شوقی برای خواندن نیست .
    نخواهم خواند
    از ترس جادوی شب
    تا نیاید روزی که آسمان بر سرم فریاد زند :
    "دیگر از عشق مخوان"
    که بی عشق خواهم مرد .

 

Reihane11

عضو جدید
  • :gol:دست نوشته ی "علی شریعتی "
    دو غریب
    ای که هوای من شده ای ،
    دم زدن در تو حیات من است .
    ای که در گذرگاه عمر ، تو را یافته ام ،
    تو مرا می سازی و من تو را می سازم .
    تو مرا می سرایی و من تو را می سرایم .
    تو مرا می تراشی و من تو را می تراشم .
    تو مرا می نگاری و من تو را می نگارم .
    من تو را بر صورت خویش می سازم ،
    و از روح خویش در تو می دمم که همانند منی ،
    که خلیفه ی منی ، که امانت دار منی .
    اما افسوس که تو در زمین نیستی ،
    تو بر روی زمین نیستی .
    زمین از آن ما نیست .
    زمین از آن دیگران است .
    بر روی این خاک ، هر دو غریبیم ،
    هر دو بی کس ایم ،
    هر دو اسیریم .
 

ss_72523

عضو جدید
عشق مرگ نيست زندگي است.
سخت نيست عين سادگي است.
عشق عاشقانه هاي باد وگندم است .
اولين پناهگاه کودکي آخرين پناهگاه آدم است.
زندگي زيباست حتي اگر کور باشي ؟
خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي
مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي؟
اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي
اگر مي دانستي
می دانستی دل ترک خورده ي من با
ياد چشمان باراني ات شکسته تر مي شود
هيچ گاه به من پشت نمي کردي
آه ه ه اگر می دانستی...
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال داره نو میشه .....
دارم سعی میکنم منم از زمسون یخی دلم یکم فاصله بگیرم ...
میدونم شاید نه احتمالا نمیشه ..... اما سعی میکنم .... اداشو در بیارم ....
همین طور که جلو همه نقش بازی میکنم .....

ممنونم ازت ........ بازیگر خوبی شدم ..... هیچ کس درونم و نمیفهمه ....
هیچ کس نمی فهمه تو وجودم چه خبره ....... در پشت این چهره چه غمی پنهانه ......

باز دیشب خاطره هات تنهام نذاشت ....
خیلی خسته بودم ..... اما تا اومدم بخوابم ..... تو اومدی مثل همیشه با خاطره هات ...... بیشتر لحظه ها خودم و سرگرم میکنم که پرتاب نشم به آن روزهای نه چندان دور خوش .....
ولی وقت خواب . هرشب فقط تو و خاطره هات جلو چشمام مثل فیلم سینمایی مرور میشه .....جالبه ... این فیلم هیچ وقت تکراری نمیشه ..... هرشب

دارم سعی میکنم...... سعی میکنم منم با بهار تازه بشم .....
کاش خاطراتت هم تازه می شد .....
کاش رویاهامون دوباره ارزو میشد .......کاش .......

اما ماه های بعد سخت تر میگذره ... چون روزهای خوش پر خاطره فراوون دارم ..

پیشاپیش عیدت مبارک .......

برات بهترین ها را ارزو میکنم بهترینم .......:gol:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
از عصر تا حالا يه سري حرف اومد به ذهنم. حرفايي كه بايد مي گفتم، بايد بگم ولي نمي تونم..فقط مي نويسمشون! مي دونم تاثيري نداره و خالي بشو نيستم ولي....

سلام مادرم! مادر عزيزم! مادر گلم! متاسفم مادر! متاسفم كه پسر خوبي نبودم...متاسفم كه موهايت را سفيد كردم.متاسفم كه هيچ وقت برايت وقت نداشتم.متاسفم كه هيچ وقت نتوانستم جواب آغوش ها و بوسه هايت را بدهم. متاسفم كه هر وقت پيشم مي نشستي بي حوصله تنهايت مي گذاشتم. عذر مي خواهم كه هيچ وقت نگذاشتم درونم را ببيني! متاسفم كه فقط بي حوصلگي هايم را برايت مي آوردم.شرمنده ام مادر...

دوست عزيزم! تقريبا 10 سال از دوستي ما مي گذرد...از اين ده سال چه فهميديم؟ مي دانم تو اين ده سال هيچ وقت از من راضي نبودي! مي دانم كه هيچ وقت براي تو هم انرژي نداشتم..مي دانم كه گوشم براي شنيدن دردل هايت كر بود! شرمنده ام كه دردهايت را نمي فهميدم! شرمنده كه هنوز هم نمي فهمم...شرمنده كه مجبوري يه مجسمه صامت را به عنوان دوست قبول كني...مي دانم كه با من بودن لطفي ندارد.مي دانم و متاسفم!

نيما جان! برادر بزرگم! بخاطر سه سالي كه با تو لام تا كام حرف نزدم متاسفم! به خاطر حماقت هايم...بخاطر اينكه هيچ وقت بهت نگفتم هر وقت كه براي فتح قله اي مي روي چه حفره اي در قلبم پيدا مي شود...

دوست عزيزم! هم گروهي عزيز! در اين 5 سال به تو بد گذشته، ميدانم! بخاطر تمام بدخلقي هايم متاسفم! به خاطر پوچ گرايي هايم متاسفم! متاسفم بخاطر همه بد رفتاري هايي كه سر تمرين داشتم! متاسفم به خاطر اينكه هميشه وقتت را با روياهاي خودم مي گرفتم...شرمنده ام رفيق!

چاك! چاك عزيزم! چاك مرحوم! شرمنده ام! هيچ وقت نتوانستم مثل تو پيك بزنم! هيچ وقت نتوانستم يادت را در جهان،براي اين آدم هاي مد پرست ابله، جاودانه كنم! هيچ وقت نتوانستم مثل تو آهنگ بسازم.نتوانستم مثل تو نعره بكشم...مي دانم كه نا اميدت كردم! متاسفم...

از تو هم عذر مي خواهم! به خاطر اينكه مي دانم هيچ وقت آني نبودم كه مي خواستي باشم! به خاطر اينكه نيستم عذر مي خواهم! متاسفم! متاسفم كه ....مهم نيست!‌فقط متاسفم!...متاسفم....متاسفم...
 

shahab_A

عضو جدید
اولی زود تموم میشه!​
دومی ..​
سومی ...​
نه دیگه حسش نیست ..
همه چی تو ذهنم مخدوش شده٬ عشق ... مرگ ...و انواع مختلف زنده ها
نفسم بالا نمیاد .. گلوم بدجوری داره میسوزه .. دهنم تلخ شده .. بی اختیار روی تختم می افتم و به سقف خیره میشم ... نفسم واقعا بالا نمیاد .. سعی میکنم چند نفس عمیق بکشم ..
هوممممممممممممممممممممممممممممممممممممم ............ هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
گلوم میسوزه .
و باز هم همون درد قدیمی.. احساس خفگی و درد .. درد شدیدی که از پشت شونه هام شروع میشه و بعد میرسه به قفسه سینه م ... قلبم ....!!
.
.

من خیلی وقته مردم ...!!
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چرا این قدر زود حکم صادر کردی بی انصاف؟!
وسایلم را جمع می کنم و میرم. قبول هر چی تو بخوای. من حرفی ندارم.
اگر با دوری از من، آرامش داری من حاضرم برم. میرم یک جای دیگر، ولی حقیقت را بگم نمی توانم خیلی از تو دور شوم. همین نزدیکی ها خواهم بود. شاید روزی و در زمانی خواستی باز هم مرا ببینی و با من حرف بزنی. شاید... شاید... شاید...
به امید این شایدها خواهم بود.
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
آهسته پيك رو بر ميدارم. پيك چاك رو. همون رنگ- همون مدل-همون سايز. شروع مي كنم به زمزمه و زدن
Now I've bathed in fear. I will not leave here
Breathe deep the darkness. Breathe deep the madness
I'm so cold inside. Mental suicide
Breathe deep the darkness. Breathe deep the sadness

داره حالم از اين صداي تق تق بيرون به هم مي خوره! به مامان سپردم هر كي زنگ زد بگه كامران رفته خونه مادربزرگش. برم بيرون كه چي؟ چرا اين بي حوصلگي مسخره مو براي بقيه ببرم. همون از دروني كه گفتم. درون ِ درون! چقدر بي معني....چقدر بي پايه و اساس....اصلا واسه چي دارم اينارو مي نويسم؟!!!!!! نمي دون...ياشد بخير سال هاي پيش چقدر ذوق داشتم واسه رفتن بيرون تو چهارشنبه سوري....ديگه هيچ حسي نسبت بهش ندارم...حتي حس تنفر! گاهي نسبت به همه اينجوري ميشم..حتي نسبت به تو! بي حس! اينجاس كه مي گن Mental Suicide .....
 

russell

مدیر بازنشسته
و سکوت همچنان ادامه دارد ...
کاش به جای اشکایی که سرازیر می شه می تونستم دو کلمه حرف بزنم .

نه چیز دیگه ای نیست که بتونم بنویسم... همین چند خط !!!
فقط یه سوال ...چرا این روزا تمومی نداره ! ؟؟
احساس می کنم دارم غرق میشم ... نه تو آب .. نه تو مرداب.. . توی دنیای خودم : دنیای سکوت!
 

solar flare

مدیر بازنشسته
چند ساله كه خودمو به كل فراموش كرده ام
دارم تو دنياي پوشالي كه خودم با دستاي خودم ساختم دست و پا ميزنم
كسي حرفامو نميفهمه
يه روز دلم ميخواد برم كوه تا جايي كه نفس دارم فرياد بزنم
كسي جز خدا هم صدامو نشنوه
اونقدر داد بزنم كه نفسم تموم بشه
انگار تو اين دنياي كذايي خودم حتي كوهي هم نساختم كه بتونم كنارش داد بزنم
خدايا الان چندساله دارم التماست ميكنم كه اين جون ناقابل رو بگير
مگه قراره بيشتر از اين هم درد بكشم؟
همه بهم ميگن خوشبختي
چه حرف تلخي؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
خودت كه ميدوني تو دلم چه آشوبيه؟
خدا جون منو راحت كن
به حق همين روزاي عزيز:cry:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
خيلي ساده است. ساده تر از اوني كه بخواي فكرشو بكني! به سادگي يه چشم به هم زدن. حتي ساده تر از اين... ساده تر از...

چيزي نمي خواي بگي؟
چي بگم؟
نمي دونم. حرف بزن فقط! سكوت نكن!
سكوت تنها چيزيه كه برام مونده! اين يكيو ديگه ازم نگير.
....

نمي دونم فهميدي چرا عيدي بهت 1984 جوروج اروول رو دادم يا نه! اصلا شك دارم تمومش كرده باشي. گيرم كه يك سال هم گذشته باشه.گيرم كه ....

اينجوري نبودي. يعني تا اين حد ديگه نه! چرا؟
مگه اهميتي هم داره؟
داره كه دارم مي پرسم.
نه! مي پرسي كه بدوني! ولي واقعا برات اهميتي نداره! فقط كنجكاوي...همون طوري كه يه بچه بكنجكاوه بدونه باباش چي كاره ست.
اينطوري فكر مي كني؟
خيلي وقته كه ديگه فكر نمي كنم!

شايد اصلا نبايد فكر كرد!‌ شايد بايد دريچه ذهن رو بست! يه قفل هم روش! براي ابد! براي هميشه! ولي نمي دونم فهميدي بهت دروغ گفتم يا نه! اميدوارم نفهميده باشي. هنوز هم بهت فكر مي كنم! ولي... شايد اهميتي هم نداشته باشه! مثل هميشه! حتي بدتر!
 

shanli

مدیر بازنشسته
خدایا همین الان از شما تعریف کردیم و گفتیم که دوست ِ خوب ما هستید!
ما از اولش هم عنصر فداکار و با گذشت ِ این رابطه بودیم! با تمام مشکلات شما کنار امده ایم..با تمام مشغولی ها و سردرگمی ها و بلاتکلیفیتان! با همه شان کنار امدیم! حتی دیروز که چهارشنبه سوری بود و ما دوست داشتیم که ما را به صرف آتش دعوت کنید ولی شما با دوستان خود مشغول بودید! با این هم کنار امدیم و چهار شنبه ی خود را انفرادی به سر بردیم! مهم نیست..ما همچنان فداکار خواهیم بود! باشد که شما خوشحال باشید و ما رستگار!
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
كلا هيچ وقت تو خونه ما بحث هفت سين و اين جور مراسم نبوده! اولا بود ولي كم كم از بين رفت. نمي دونم. ولي انگاري خانواده ما از بيخ خسّه است! مي خوام لحظه سال تحويل Cannibal Corpse گوش بدم. اون آهنگيو كه ميگه:
Eyes tied tight forever
Mouth wired shut forever
Body parts dissever,You will see no more
Never...

آخه مي گن هر كاري موقع سال تحويل بكني كل سالت همون جوري ميشه! ما ههم گوش مي كنيم! باشد كه چشمهايمان براي ابد بسته شود!
سال جالبي شروع ميشه! خان داداش كه نيست! گيرم كه بود فرقي هم نمي كرد! جفتمون اهل اين عيد بازي ها نيستيم! انقدر شنيدم كه سال جديد و افكار جديد كه خسته شدم. هر سال عين سال قبل! دليلي نداره بخواد فرقي كنه! مگه از سال پيش تا حالا چه فرقي كرد؟! آره! يه فرقي كرد! تو ديگه نيستي! فرق بزرگيه،نه؟‌شايد هم خيلي مهم نيست! مهم اينه كه تو شاد باشي.اگه اينجوري شادي، خب به جهنم! شاد باش! گور پدر منم كرده!

مدتيه هيچي برام جذابيت نداره! چايي هاي كافه، زنگ تفريح، آپارتمانِ باشگاه....همه بي معني شدن! پوچ،پوشالي! حتي همين تاپيك دست نوشته.
به رفيق 10 ساله كتاب شيطان و خدا را داديم بخونه! ازش نپرسيدم خوند يا نه و يا اينكه نظرش چيه! ولي از قبل مي دونم! دركش به اين چيزا نمي رسه! راستش از كسي كه كتاب مورد علاقه اش روي ماه خداوند را ببوس هست چندان انتظاري هم نميشه داشت!‌
Frozen Desert عملا نيمه تموم موند! مثل بقيه آهنگا! منتهي فرقش اينه كه اين يكي خيلي برام مهم بود. عين Whisper Of Nihility . لعنتي رو گامه! ولي جواب نمي ده! واقعا مثل يه بيابونه كه توش گير كردم....

سال تحويل هم مي رسه.باز بايد صورتك بزنم و مامانمو ببوسم! ايضا بابامو. نمي دونم بابام هم اهل اين كارها هست يا نه. گاهي وقتا يه چيزي تو چشماش مي بينم كه انگاري اونم خسته شده.
 

russell

مدیر بازنشسته
امروز مامان ناهار نخورده عجله داشت که بره جایی !!
انگار یه نفر منتظرش بود ، یه نفر که رفیق تنهاییهاش بود .
با بغض گفت می خوام برم معصوم زاده ، پیش داداشم !
شاید می خواست عید رو بهش تبریک بگه !.
مامان چقدر تنها شدی وقت تنها داداش و تنها خواهرت هردوشون تو رو تنها گذاشتن .
منم این روزا خیلی به یادشون بودم ...اما خوب شد که رفتن ، خودت هم می دونی ! اون همه درد و رنجی که این سرطان لعنتی براشون به وجود آورد دیگه اذیتشون نمی کنه !!!
باید باهات میومدم . اما شرمنده که از عهده این کار بر نیومدم . کلا این روزا اینقدر بی حوصلم که رسما هیچکاری نمی کنم ... خیلی خسته ام . همه خستگیهای امسالو دارم روی شونم حس می کنم !!!

year after year,
Running over the same old ground.
What have you found? The same old fears.

و سال جدید !!!...
 

King Paker

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ بذار بشینم یه خورده...
احساس خستگی میکنم!
سال داره تموم میشه...
اولین دست نوشتم یکم طنز بود یادم میاد...
جالبه!
امسال 20 ساله شدم... چقد بزرگ شدیم! خوش بینانه نیگا کنی 50 سال دیگه زنده ام!
پسر 20 سال خیلیه! یه قدم به مردن نزدیک شدم!
چی کار کردم... چقد گناه!
فک کن چن سال دیگه که بمیرم چی میشه! اصلا کسی دیگه یادی میکنه از ما! کسی میاد پروفایلم کامنت بذاره بگه چطوری وحید؟!
البته قول میدم هر کدوم از شما این کارو کرد شب بیام خوابش دکمه تشکرو واسش بزنم!
دوس ندارم بحث و سلیقه ای کنم اما خدایی این Eminem بد میخونه!
اشک ما رو در آورده! لامذهب آخه این آهنگ بود خوندی!
"اهمیت نمیدم" (؟!!!) رو میگم...

The looniest, zaniest, spontaneous, sporadic
Impulsive thinker, compulsive drinker, addict

"تنهاترین، دیوونه ترین، بی اختیار، بی قاعده
فالبداهه فک کننده، از روی عقده مشروب خورنده، معتاد"


البته من مشروب نمی خورم ولی معتاد به آهنگم!
بگذریم!
کی اهمیت میده به این چیزا، کی اهمیت میده به کسایی که بودن اینجا یه زمانیو دیگه نیستن
هر کس مشکلات خودشو داره... جایی واسه احساسات نمی مونه
نمی دونم چی در موردم فک می کنین اما انقد دوس دارم فحش بدم!!!
یه لحظه اون دو واحد اخلاقی که پاس کردمو بریزم تو آشغال دونیو، بکشم این دنیا رو به فحش!
بی خیال...
دوست داشتم باز یکم مطلبم طنز باشه که این جو یه جوریی (!) از دست نوشته ها برداشته بشه
اما مثل اینکه موفق نشدم...
دوستان لطفا بعد از خوندن پستم یه لبخند بزنین
پیشاپیش ممنون:gol:
 

pink83

عضو جدید
با اینکه فردا عیده نمی دونم چرا اینقد دلم گرفته ......................................
نمی دونم.......................
عید همتون مبارک......................
آرزوی سلامتی و آرامش واسه همتون دارم ...................
 

مربوب

عضو جدید
بهشت و جهنم و قيامت و برزخت... همه ايهامند!
بهشتت، آسمان و دريا و جنگل همين دنيا
جهنم، اعمال آدمهاي دست گلت كه بهشان ميگويي اشرف!!!
هر روز، صبح تا شب كه قيامت را تجربه مي كنيم
و بــــــــرزخ، همين جواني كذاييست

بعد ميگويند كار نيست سركاريم والا...
قنديل بسته است حرفاي دلم در سرماي سكوت سنگين تو!!!
اتش گرفتم چنان كه سياوش هم عبور كند گلستان نميشوم
شده ام پر از واقعيت تعزيه!!!! چه كسي ميخواهد مرا تعزيه گردان باشد
از تو به من نزديك تر تو .....از من به تو نزديك تر او.... حال چه معامله غريبي است و ناعادلانه!!
آنها که می مانند,همیشه یک روز رفته اندتا که امروز مانده اندشاید رفته اند تا سقف آرزوهایشان را بلند کنند!!!!!
شاید برای ارزش لبخندی کوتاهشاید برای آویختن پنجره ای زیباو شاید برای خوشبختی
خوشبختی مگر چیست؟؟؟
جز تک تک ثانیه های زیبا از زندگی که تو راغرق لذت ان كردم
می خواهم از سقف های بلند چراغ های بلند بیاویزم
می خواهم قشنگ ترین منحنی های دنیا را به صورت ها بنشانم
می خواهم بر دیوار های تاریک پنجره های روشن قاب کنم!!!و باز توهمي فانتزي...
ختم كلام:
احســاســـــاتم ایـــن بــــار درد نمــی کنند نم کشیده است انگار برای گفتن چیزی ندارد هر چه صدایـــش می کنم ساكت است
با هیـــچ کدام از این عابر ها کاری ندارد
شاید كه نه بيمار شده است!!تو هیـــچ دکتری می شناسی؟
وقتی ساکـــت یک گوشه بنشیند و مزاحمتــی ایجاد نکند .....خیـــالم راحت تر است
افکارم ورم نکرده اند گره خورده اند
گاهی فكر های زيادي هست که منتظرند نوبتــشـــان شود ولی من هیچ اولیتی برایشان ندارم
همه با هم در ســرم می پیچند و یکدفعه گره می خورند
به هر حـــال امروز یک عالــمه حـــس شيرين دارم می تـــرســـم همه را با هم بخورم مبـــادا دلم را بزند
بهتـــر است جيره بندی شان کنم
احســـاســــاتـــم نم کشـــیـــده
می دانــــــی که چه با من كردي....
پ.ن.تا اطلاع ثانوي دارم ميرم سفر(ميدونم مياي و ميخوني) ديگه نميخوام ببينمت بهتره تو سال جديد ديگه برنگردي!!
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
تو اول شدي! آره ،بازم مثل هميشه! تو اول گفتي عيدت مبارك! گيرم كه كلي برنامه ريزي كرده بودم كه من اول بگم! مي دونم كه مي دوني اعتقادي به اين كارا ندارم ولي خب مي خواستم بهت بگم! ولي تو اول گفتي! تازه كلي هم ذوق كردي كه زودتر از من گفتي! خب باشه! اين هم مال تو! همه اش مال تو! هر چي هست و نيست! اين پوسته توخالي هم واسه تو باشه! آخه من ديگه نمي خوامش...
جالبه! فقط وقتي ياد من ميوفتي كه كنسرت لينكين پارك رو ببيني و قيافه Brad Delson بياد جلوي چشمات! نمي دونم اگه اين دو سه تا تار مو رو صورتم نبود بازم يادم ميوفتادي؟؟ ...مهم نيست! همين هم كافيه!‌ خدا پدر اين لينكين پارك رو بيامرزه!
امروز به سرم زده بود برم كوه! يعني درواقع مي خواستم صبح پاشم برم كوه! يعني من الان قاعدتا بايد خواب باشم كه صبح پاشم و برم كوه! (چي شد؟؟) ولي نچ! كلي زور زدم ولي توي كفش كوهم هيچ چيزي نديدم كه منو به اين كار ترغيب كنه! ولي يه وسوسه شديد، وسوسه اين كه موقع سال تحويل تنها باشم! تو ارتفاع 4چهار هزار و خورده اي! نمي دونم چرا تصميم گرفتم نرم! كانهو سگ هم پشيمونم!كاش...بي خيال! ديگه اهميتي نداره!

و باز هم زمزمه و رقص نرم پيك روي سيم:
And we keep driving to the night
It's a late goodbye! Such a late goodbye.....

 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال 87 تمام میشود .. .
از این 8 و 7 خسته شده ایم ..
ای ساعات آخر هم دست بردارمان نیستند ..
فقط به یک چیز فکر میکنم :اگر پیامکهای فورواردی نبود ..باز هم دوستی به یادمان بود ؟؟؟
خدایا لطفا این چند ساعت را زودتر بچرخان ...
میخواهیم شاد شویم ..امسال هر سازی بزنید ما میرقصیم ...
نمیترسیم از غم و اشک ...
حماسه ای خواهیم ساخت ماندگار ...
خواهید دید !
 
آخرین ویرایش:

solar flare

مدیر بازنشسته
چقدر عجيبه دارم به نوشته بچه ها نگاه ميكنم همه ما يه غمي تو دلمون سنگيني ميكنه
جالب اينجاست كه همه هم يه لبخند ساختگي رو لبامون داريم به هم لبخند ميزنيم
كه چي بشه؟
تا كي بايد بروي هم نقش بازي كنيم
چرا كسي خودش نيست؟
حتي مني كه دوست دارم خودم باشم هم نميتونم
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
هر جا نگاه ميكني مردم دارن لبخند ميزنن كه شب عيده
اما دريغ كه اگه بخواي با هر كدوم حرف بزني يه كوه غصه تو دلشون دارن
نه اينطوري نميشه زندگي همه ما شده بازيگري پس كي قراره واقعا زندگي كنه
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
داره امسال تموم میشه
این یک سال انقدر سختی کشیدم که واسم اندازه هزار سال طول کشید
چه بیداریایی که نکشیدم
چه گریه هایی که نکردم
چه دردایی که به دلم وارد نشد
بدون اینکه اون یکی درد خوب بشه
میرم بخوابم
تا نه رفتن سال رو ببینم نه اومدنشو
خسته شدم
یادش بخیر پارسال این موقع
...
سال خوبی داشته باشید
سر سفره هفت سینتون واسم دعا کنید
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
مثل هر شب گرفتي خوابيدي! انگار نه انگار! پتو رو مي كشي رو سرت كه صداي آهنگ خان داداش از اتاق بقلي نياد. گيرم كه داره رضا يزداني گوش مي كنه كه مي گه:بيا بازم مثل قديم با همديگه بريم شمال،دلم گرفته راضيم به اين خيالاي محال...
ياد سفر شمال بخير!
كماكان سعي مي كني بخوابي! مي دوني كه آهنگ بعدي چيه: High Hopes ! با اين حال
ميخواي بخوابي! شديدا خسته اي! از چي؟ نمي دوني! موقع سال تحويل خواب بودي! آناتما هم تو گوشت بود! چه شود...
ساعت 4:20 . چشمات باز مي شه! نمي دوني چرا بيدار شدي...ولي صبر كن! نفست...نفست بالا نمياد! پتو رو از رو صورتت مي زني كنار! هنوز حس خفگي داري! دست مي كشي به قفسه سينه ات! فشارش مي دي! كماكان داري خفه مي شي! خان داداش خوابه. مامان و بابا هم همينطور...مي خواي يه چيزي بگي...ولي...نه! بزار بخوابن! حس مي كني دقيقه آخرته! مشت مي كوبي روي متكا! يه نگاه مي ندازي به ساعت...

تيك.تاك....
تيك...تاك.....
تيك...تاك....
تيك...تاك...

صداش شديدا رو مخه! لعنتي!!!!!! اين لحظه آخري....دفترت هم بقل دستت نيست كه بتوني يه چيزي بنويسي!لعنت!....احتضار....

يهو قطع شد! به همون سرعتي كه اومده بود....گلوت باز ميشه! و تو بهت زده به آسمون نگاه مي كني و هيچي نداري كه بگي....

تيك...تاك....
تيك...تاك....
تيك...تاك...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من نه فرشته ام و از جنس آسمون ،
و نه به قول اون نویسنده معروف یک کلوخ تیپا خورده
، من فقط یه آدمم ،
یه آدم که گاهی زیادی مهربونه گاهی زیادی حساسه
و گاهی هم زیادی تنها ،
آدمی که دوست داره همه رو دوست داشته باشه
و با همه زلال باشه !
اما افسوس که آدمای دیگه گاهی این چیزا رو حس نمی کنن !!
کاش خدای اون بالاها آدمایی رو سر راه هم قرار بده
که حرف همو بفهمن ، به یه چیز بخندن ، براي یه چیز اشک بریزن ،
و فهم و ادب و ایمان چاشنی صداقت کلامشون باشه .
به همون خدای آسمونا
اینا شعر نیست شعار نیست لااقل برای من نیست
اینا از عمق وجودم بلند میشه

بهار شده كاش بتونيم دلهامونم بهاري كنيم.
 
بالا