shanli
مدیر بازنشسته
دوباره نمیخوام چشای خیسمو کسی ببینه..
راست میگه..منم نمیخوام! واسه همینم مجبورم هرچیرو که میخوام واسه خودم داشته باشم!!واسه خودم ببینم..واسه خودم بشنوم! واسه خودم نگهشون دارم!!که چی..آخرش همه پوچ..آخرش همه تهی! نمیدونم..نمیخوام بدونم چرا اینطوری خودمو اسیر کردم..نمیخوام بدونم چرا اینطوری خودمو تو یه باتلاق انداختم..!نمیخوام بدونم چون میدونم چنان با سر میخورم زمین که...!اونموقعست که یهو بیدار میشم! و میگم به به! بلی!!چی بودی..چی شدی..!
دلم برای همزادم تنگ شده..خیلی زیاد..دوست دارم پیشم باشه..دوست دارم محکم بغلش کنم..با تمام قدرت! سخته! میدونم و درک میکنم یه عده چی کشیدن..شاید همون یه عده تونستن تحمل کنن..مطمئنا" من اگه بودم نمیتونستم حتی 1%دووم بیارم..باور کن..من اصولا" آدم کم ظرفیتی هستم..برای چیزای جزئی خیلی زود جوش میزنم..چه برسه به چیزای کلی و اساسی مثل تکه پاره کردن عشق..یا..یک طرفه بودنش..سخته..من یکی توان بلند کردن این بار سنگین رو روی دوشهای خودم نمیبینم..(و خوشحالم که فعلا" با چنین مسایلی در گیر نیستم!)
نمیدونم..از خدا میخوام کمکم کنه..فقط اون میتونه این کارو واسم انجام بده..باور کن حتی خودمم نمیتونم!
راست میگه..منم نمیخوام! واسه همینم مجبورم هرچیرو که میخوام واسه خودم داشته باشم!!واسه خودم ببینم..واسه خودم بشنوم! واسه خودم نگهشون دارم!!که چی..آخرش همه پوچ..آخرش همه تهی! نمیدونم..نمیخوام بدونم چرا اینطوری خودمو اسیر کردم..نمیخوام بدونم چرا اینطوری خودمو تو یه باتلاق انداختم..!نمیخوام بدونم چون میدونم چنان با سر میخورم زمین که...!اونموقعست که یهو بیدار میشم! و میگم به به! بلی!!چی بودی..چی شدی..!
دلم برای همزادم تنگ شده..خیلی زیاد..دوست دارم پیشم باشه..دوست دارم محکم بغلش کنم..با تمام قدرت! سخته! میدونم و درک میکنم یه عده چی کشیدن..شاید همون یه عده تونستن تحمل کنن..مطمئنا" من اگه بودم نمیتونستم حتی 1%دووم بیارم..باور کن..من اصولا" آدم کم ظرفیتی هستم..برای چیزای جزئی خیلی زود جوش میزنم..چه برسه به چیزای کلی و اساسی مثل تکه پاره کردن عشق..یا..یک طرفه بودنش..سخته..من یکی توان بلند کردن این بار سنگین رو روی دوشهای خودم نمیبینم..(و خوشحالم که فعلا" با چنین مسایلی در گیر نیستم!)
نمیدونم..از خدا میخوام کمکم کنه..فقط اون میتونه این کارو واسم انجام بده..باور کن حتی خودمم نمیتونم!
آخرین ویرایش: