tahoora62
کاربر بیش فعال
وقتی ما را اسیر کردند، با چفیه دستان ما را بستند و شروع به اذیت کردند. اجازه نمی دادند که آب بخوریم. بطری آب را تا جلوی دهان ما می آوردند و فیلم می گرفتند ولی به ما آب نمی دادند و حتی اجازه نمی دادند که دستشویی برویم. در پادگان الاماره حدود 100 نفر را به داخل یک اتاق منتقل کردند به طوری که اصلاً جای حرکت نبود. بعد از چند ساعت ما را به محوطه آوردند. رزمنده ای بود حدود 14 ساله که دو عراقی با هیکل های درشت روی دو زانوی این نوجوان ایستادند و او صدایش در نمی آمد. بعد از مدتی ما را به بغداد بردند و درورودی پادگانی که قرار بود مستقر شویم، کانالی درست کرده بودند که هنگام عبور ما از این کانال، با چوب و سیم و هر چی که به دست داشتند ازما پذیرایی کردند. بعد وارد سالنی شدیم و مقداری نان وسط سالن ریختند و گفتند بخورید. اجازه دشتشویی رفتن هم به ما نمی دادند. 48 ساعت در آن سالن بودیم دوباره از بغداد به طرف موصل ما را انتقال دادند.
راننده اتوبوس کرد عراقی بود و فارسی هم بلد بود. گفت نترسید عراقیها می خواهند شما را بترسانند اگر به موصل بروید دیگر کاری به شما ندارند، روحیه خود را از دست ندهید. اسرا گفتند آب می خواهیم. راننده اتوبوس سریع یک پارچ آب از یک خانه گرفت و هر یک از اسرا یک قاشق آب خوردند. در موصل هم به همان شیوه ای که در بغداد از ما پذیرایی شده بود،مجددا پذیرایی کردند وقتی اسیری از امام دفاع می کرد یکی از فرماندهان عراقی موهایش را می کشید و به سربازان می گفت او را بزنید.
راننده اتوبوس کرد عراقی بود و فارسی هم بلد بود. گفت نترسید عراقیها می خواهند شما را بترسانند اگر به موصل بروید دیگر کاری به شما ندارند، روحیه خود را از دست ندهید. اسرا گفتند آب می خواهیم. راننده اتوبوس سریع یک پارچ آب از یک خانه گرفت و هر یک از اسرا یک قاشق آب خوردند. در موصل هم به همان شیوه ای که در بغداد از ما پذیرایی شده بود،مجددا پذیرایی کردند وقتی اسیری از امام دفاع می کرد یکی از فرماندهان عراقی موهایش را می کشید و به سربازان می گفت او را بزنید.