خاطرات تلخ و شیرین مدرسه

parichehr16

عضو جدید
یادش بخیر یه روز زیر پای مدیر مدرسمون تی ان تی انداختم...کل کلاس دنبالم کرد که بگیرتم آخرشم نتونست چون رفته بودم بالای درخت...بیچاره از ترسش قسم خورد کاری باهام نداشته باشه فقط از درخت بیام پایین..منه ساده لوح اومدم پایین...ولی....مجازاتم این شده که 1 هفته از مدرسه اخراج شدم!
آخر سال هم انضباطم 20 شد . هم معدلم!!!
یادش بخیر..
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
معلم ریاضی دبیرستانمون آقای پدرام خیلی ترسناک بود همه ازش میترسیدن

یبار چادر ماشینش رو با ماشین بغلیش عوض کرده بودن
از شانس ما اون زنگم ما کلاس داشتیم.دق و دلیش رو سر ما خالی کرد




معلم انگلیسی مون هم ادم جوشییی بود ولی فقط خودشو کتک میزد
یبار بچه ها اینقدر اذیتش کردن این دوباره پاشد هی خودشو فحش میداد و خودشو میکوبید به در و دیوار
ترسیدیم سکته کنه.از بچه ها خواستم بیخیالش بشن اخه دختر دم بخت داشت.ممکن بود عروسیشون عذا بشه
 

PESARE IRAN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال سوم راهنمایی بودیم منم از اون بچه مثبتا بودم مدیر و معاون و همه ی معلما هوامو داشتن سر کلاس تاریخ حوصلم سر رفته بود به معلممون گفتم برم بیرون گفت نه منم :(.سر مو انداختم پایین و رفتم بیرون حالا معلم :eek:.
برگشتم کلاس یه تیکه بهم انداخت دوباره رفتم تا 2 روز نیومدم مدرسه :mad:

بعد 2 روز اومد ازم معذرت خواهی کرد :razz:
 

n_roshan

عضو جدید
کاربر ممتاز
امتحان تاریخ داشتیم تاریخ سوم دبیرستان دیدین چه قدر ضخامکت داره حال نداشتم بخونممم
سر جلسه رفتمم میز آخر نشستممم و کتابو باز کردم همین طور مشغول نوشتن بودم که یهو یه دستی اومد کتابو برداشت و با گوشهههههه کتاب زد فرق سرممممممممم
 

PESARE IRAN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال سوم معاونمون گفت بیا نمیدونم کامپیوتر چش شده منم رفتم ... چشمم به یه فایل که افتاد که امتحانهای میان ترمو تایپ کرده بودن تو اون فایله بود تا رفت بیرون تو یه چشم به هم زدن همشو کپی کردم تو فلش اون سال میام ترم فقط همون سوالا رو میخوندم و میرفتم . . . و 20 جاتون خالی یک حالی داد
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهنمایی که بودیم
درست بعد از زنگ ورزش ، زیست شناسی داشتیم.استادش جناب آقای شغلی(از مفاخر شهرمون)انسان فوق العاده خوبی بود و هست ولی ظاهرش خیلی جذبه داشت و ابهتش ادم رو میترسوند
من یکم دیر رسیدم سر کلاس و وقت نکردم لباس ورزشیمو عوض کنم و کلاس زیست شروع شد.
از شانس اونروز من تخت اول نیشسته بودم
یهو شیطون گولم زد و خواستم همونجوری گرمکن رو از پام در بیارم ولی کفشام خیلی بزرگ بود و شلوار تا نصف توش گیر کرد
یهو دیدم بالا سرم واستاده
گفت:پاشو برو بیرون لباستو عوض کن بعد بیا!
از خجالت سیاه شدم
آخه شلوار همچین گیر کرده بود که راه هم نمیتونستم برم.خیلی اوضاع بی ریختی بود
 

Omidjon2000

عضو جدید
راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره
چند روز از اون ماجرا گذشت تا يه روز يکي از دوستامو که تو يه کلاسه ديگه بود آوردن سر صف و در حالي که گريه و التماس ميکرد جلوي همه بچه ها بستن به فلک. خيلي شديد هم فلکش کردن
تو مدرسه با کوچکترين خطايي فلک ميشديم ولي فلک شدن سر صف يه چيزه ديگه و خيلي وحشتناک بود البته به ندرت استفاده ميشد
حوشبختانه من فقط تو دفتر يا سر کلاس فلک شدم و هيچ وقت سر صف فلک نشدم
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره
چند روز از اون ماجرا گذشت تا يه روز يکي از دوستامو که تو يه کلاسه ديگه بود آوردن سر صف و در حالي که گريه و التماس ميکرد جلوي همه بچه ها بستن به فلک. خيلي شديد هم فلکش کردن
تو مدرسه با کوچکترين خطايي فلک ميشديم ولي فلک شدن سر صف يه چيزه ديگه و خيلي وحشتناک بود البته به ندرت استفاده ميشد
حوشبختانه من فقط تو دفتر يا سر کلاس فلک شدم و هيچ وقت سر صف فلک نشدم

چند سالته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

somayeh_63

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره
چند روز از اون ماجرا گذشت تا يه روز يکي از دوستامو که تو يه کلاسه ديگه بود آوردن سر صف و در حالي که گريه و التماس ميکرد جلوي همه بچه ها بستن به فلک. خيلي شديد هم فلکش کردن
تو مدرسه با کوچکترين خطايي فلک ميشديم ولي فلک شدن سر صف يه چيزه ديگه و خيلي وحشتناک بود البته به ندرت استفاده ميشد
حوشبختانه من فقط تو دفتر يا سر کلاس فلک شدم و هيچ وقت سر صف فلک نشدم

:eek::eek::eek::eek::eek:

مدرسه میرفتی شما یا مکتب خونه؟؟؟!!!!!!!!!
فلک.........!!!!!!!!!!!!!!
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
دبیرستان یه معاون داشتیم که ته مسخره بود
میخواست از مدیرمون که خیلی جذبه داشت تقلید کنه ولی هرکاری میکرد مسخره بازی میشد آخرش

یبار داشت یکی از بچه های مدرسه رو میکرد که یهو همه زدن زیر خنده
نگو زیاد داد زده و دندون مصنوعیاش از دهنش افتاده بیرون
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره
چند روز از اون ماجرا گذشت تا يه روز يکي از دوستامو که تو يه کلاسه ديگه بود آوردن سر صف و در حالي که گريه و التماس ميکرد جلوي همه بچه ها بستن به فلک. خيلي شديد هم فلکش کردن
تو مدرسه با کوچکترين خطايي فلک ميشديم ولي فلک شدن سر صف يه چيزه ديگه و خيلي وحشتناک بود البته به ندرت استفاده ميشد
حوشبختانه من فقط تو دفتر يا سر کلاس فلک شدم و هيچ وقت سر صف فلک نشدم

عصبانی

شعور
 

eye to eye

عضو جدید
کلاس اول ابتدایی بودم از بس بچه ها اجازه میگرفتن برن آب بخورن و اینا معلم گفت دیگه هیچکی حق نداره اجازه بگیره.منم خوب کوچولو بودم ج..ش داشتم خوب از ترس اجازه نگرفتم وووو بعد خودتون میدونین چی شد.به بغل دستیم التماس میکردم به خانوم نگو ترو خدا.ولی خانوم فهمیدو با مستخدم فرستادم خونههههههههه
 

engineer.sh

عضو جدید
بدترینش این بود کهرسال عید همه وقتمونومیذاشتیم واسه پیک نوروز اخرم اصا ازمون نمیگرفتنش
 

eye to eye

عضو جدید
بدترینش این بود کهرسال عید همه وقتمونومیذاشتیم واسه پیک نوروز اخرم اصا ازمون نمیگرفتنش

آره تازه آخرشم نظر سنجی از والدین داشت.از بس مامانمو تو عید اذیت میکردم باید یه ساعت التماسش میکردم بد ننوسه واسم
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
همون معلم ریاضیم که جثه کوچیکی داشت خیلی ادم شوخی بود
هرچی دم گوشش میگفتی بلند تکرار میکرد
یبار یکی از بچه ها خواست بره دستشویی اومد تو گوشش گفت
یهو معلم داد زد: شاش دارییییییییییی؟؟؟؟ بیای همینجا جیششش کن دیگه
 

somayeh_63

عضو جدید
کاربر ممتاز
همون معلم ریاضیم که جثه کوچیکی داشت خیلی ادم شوخی بود
هرچی دم گوشش میگفتی بلند تکرار میکرد
یبار یکی از بچه ها خواست بره دستشویی اومد تو گوشش گفت
یهو معلم داد زد: شاش دارییییییییییی؟؟؟؟ بیای همینجا جیششش کن دیگه

حامد تو چقدر خاطره داری....:eek::eek::eek:

میخوای کتابشو بنویسی؟:):D

سرمایه گذار خواستی خبرم کن.........:surprised::cool:
 

saeeds1360

عضو جدید
تو مدرسه ما هم بود
ولی نه سر صف
هیچ وقت سر صف فلکمون نکردن
:eek::eek::eek::eek::eek:

مدرسه میرفتی شما یا مکتب خونه؟؟؟!!!!!!!!!
فلک.........!!!!!!!!!!!!!!

راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره
چند روز از اون ماجرا گذشت تا يه روز يکي از دوستامو که تو يه کلاسه ديگه بود آوردن سر صف و در حالي که گريه و التماس ميکرد جلوي همه بچه ها بستن به فلک. خيلي شديد هم فلکش کردن
تو مدرسه با کوچکترين خطايي فلک ميشديم ولي فلک شدن سر صف يه چيزه ديگه و خيلي وحشتناک بود البته به ندرت استفاده ميشد
حوشبختانه من فقط تو دفتر يا سر کلاس فلک شدم و هيچ وقت سر صف فلک نشدم
 
آخرین ویرایش:

PESARE IRAN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال دوم راهنمایی بودیم فک کنم . معلم ادبیاتمون تازه موبایل خریده بود فصل امتحاناتم بود تو سالن داشتیم امتحان میدادیم از دفتر اومد بیرون و ÷شت گرفت و شروع کرد به صحبت کردن و خندیدن یه دفعه موبایلش زنگ خورد همه ی بچه هایی که متوجهش بودیم زدیم زیر خنده بنده خدا اینقدر خجالت کشید ...
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا خونه دلت؟؟!!!:eek::eek:
قشنگه که.........بنویسشون اگه وقت داری .......:smile:

سوم دبیرستان که بودیم بوفه مدرسه تعطیل شد.
ما هم از مدیر مدرسه خواستیم بزاره خودمون غذا بیاریم.اونم قبول کرد ولی ازمون تعهد گرفت که کلاس رو تمیز نگه داریم.
ما هم قبول کردیم
برنامه این شد که برای هر روز 3 نفر داوطلب بشن و پول جمع کنن و یکی سیب زمینی اب پز و یکی نون بربری و یکی هم ترشی و خیارشور بیاره

اولاش همه چیز آروم بود ولی کم کم سر و کله مهمون از کلاسهای دیگه هم پیدا شد و کم کم جنگ سیب زمینی و کثیف کاری تو کلاس
مجبور بودیم هر روز بمونیم مدرسه کلاس رو تی بکشیم آخه نشاسته سیب زمینی میچسبید زمین و دیگه نمیشد راه رفت
راه رفتنی کفش به زمین میچسبید انگار داری تو باتلاق راه میری
آخرش با کسر از معدل این ماجرا هم به پایان رسید.
 

merlin-mina

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوم دبیرستان که بودیم بوفه مدرسه تعطیل شد.
ما هم از مدیر مدرسه خواستیم بزاره خودمون غذا بیاریم.اونم قبول کرد ولی ازمون تعهد گرفت که کلاس رو تمیز نگه داریم.
ما هم قبول کردیم
برنامه این شد که برای هر روز 3 نفر داوطلب بشن و پول جمع کنن و یکی سیب زمینی اب پز و یکی نون بربری و یکی هم ترشی و خیارشور بیاره

اولاش همه چیز آروم بود ولی کم کم سر و کله مهمون از کلاسهای دیگه هم پیدا شد و کم کم جنگ سیب زمینی و کثیف کاری تو کلاس
مجبور بودیم هر روز بمونیم مدرسه کلاس رو تی بکشیم آخه نشاسته سیب زمینی میچسبید زمین و دیگه نمیشد راه رفت
راه رفتنی کفش به زمین میچسبید انگار داری تو باتلاق راه میری
آخرش با کسر از معدل این ماجرا هم به پایان رسید.

امان از اين نمره انضباط...
نميدونم چرا هر اتفاقي تو مدرسه ميوفتاد من و دوستامو ميكشوندن دفتر
خدايي بچه هاي خوبي بوديم:دي
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
امان از اين نمره انضباط...
نميدونم چرا هر اتفاقي تو مدرسه ميوفتاد من و دوستامو ميكشوندن دفتر
خدايي بچه هاي خوبي بوديم:دي

من خیلی پسر آرومی بودم
زیاد اهل شلوغ کردن نبودم

عروسی برادرم بود من موهام رو بلند کرده بودم که شب عروسی تیپ بزنم
اما مدیرمون گیر داد و همونجوری فرستادم پیرایشگاه و موهامو کوتاه کرد
هیچوقت به آخر اون نبخشیدمش
چند سال پیش مامانم دنبال زن واسم میگشت گفت دختر فلانی خوبه، گفتم کیییی؟ دختر مدیر ؟؟؟؟
عمرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

merlin-mina

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خیلی پسر آرومی بودم
زیاد اهل شلوغ کردن نبودم

عروسی برادرم بود من موهام رو بلند کرده بودم که شب عروسی تیپ بزنم
اما مدیرمون گیر داد و همونجوری فرستادم پیرایشگاه و موهامو کوتاه کرد
هیچوقت به آخر اون نبخشیدمش
چند سال پیش مامانم دنبال زن واسم میگشت گفت دختر فلانی خوبه، گفتم کیییی؟ دختر مدیر ؟؟؟؟
عمرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

:biggrin:
منم از مدير دبيرستانم بدم ميومد
هنوز هم نتونستم ببخشمش..
باعث شد افت تحصيلي شديدي پيدا كنم و ديگه هم نتونستم جبرانش كنم:razz:
 

ابوالفضل.ا

عضو جدید
من کلا بچه مثبتم یه روز با یکی از بچه ها کلاسو پیجوندیم رفتیم پارک شاتوت خوردبم وقتی برگشتیم گروه قبلی که دیروز رفته بودن گفتن دیروز داشتن سمپاشی میکردن البته ما که چیزیمون نشد
 

Similar threads

بالا