من چرا این جا رو ندیده بودم!!روزهای قبلی این تاپیک نبود ها!!ای ووو!!چه تاپیک خوبی می باشه!!
مرسی از همه تون.چقدر شماها گل می باشید.من شوکه شدم!
چقدر من دوستای خوبی دارم!!من همیشه می دونستم که از هرچی شانس نداشته باشم(الکی میگما من کلا آدم ..شانسی هستم
) از دوست جماعت خیلی شانس میارم!!نمی دونم چرا ولی همیشه دوستام خیلی خوب از آب درمیان
وای بچه ها نمی دونید به چه حالت دفاع کردما!!ساعت 3 نصفه شب تازه روی پاورپوینتم شروع کردم به توضیح دادن.یه بار هم صبح گفتم!!تمام!!خلاص!!هرچی خواهرم گفت بابا حالا می خوای یه بار دیگه هم بگو من گفتم نه بابا ولش کن حوصله ندارم میرم اونجا یه چیزی میگم دیگه!!
فقط شانس آوردم وسط دفاع ،همسایه ی بغلی دانشگاه شروع کرد با اره برقی کار کردن
هیچی دیگه هیچ کس نشنید من چی گفتم!!
شیرینی نه والا!!اصلا انقدر استرس داشتم همه چیز یادم رفته بودم!!اصلا یه جوری بود!!من 11:30 وقت داشتم خیر سرم رفتم زودتر ساعت 11:10 دیدم یه جماعتی اونجا هستن!!گفتم نکنه قبل از من کسی دفاع داشته دیدم تا رفتم تو همه ی استادا گفتن اومد اومد!!بیا دفاع کن
من شوک شده بودم!!گفتم آخه 11:30 می باشه!!گفتن نه دیگه بیا دفاع کن!!ما از 10 اینجا هستیم که کار تو رو راه بندازیم!!(البته شوخی کردن این استاد ها رو باید التماس کنی تا 2 دقیقه بیان توی دفاعت!!برای این کفتن که شوخی کنن چون ازم پرسیدن حالت چطوره منم نتونستم از استرس حرف بزنم فقط با دستم اشاره کردم که خیلی استرس دارم گفتن نه بابا این حرفا چیه؟بعد باهام شروع کردن به شوخی کردن ) هرکی از دخترا میومد می گفتن اینا دوستات هستن؟این خواهرته؟کلی می خندیدن!!چون خواهرم هم برگه ی حضور در جلسه ی دفاع من رو امضا کرده بود(باید دانشجوهای دیگه امضا کنن)
می گفتن خواهرش هم امضا کرده!!!!
شانس آوردم دوستایی که دعوت کرده بودن شکلات آورده بودن اون رو تعارف کردم آبروم نرفت
ولی خدایی چند ساعت بعد که رفتم خونه ی دوستم مامانش گفت خیلی بهت فشار اومده ها!!رنگ خیلی پریده!!خب آدم 4 بخوابه 9 پا شه همین می شه دیگه!تازه کلی شانس آوردم استاد یه مطلبی رو پرسید که من درمورد همون مورد سرچ کرده بود که اگر پرسیدن بلد باشم