بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام ملودی خوبی
ایام تاسوعا ، عاشوراس دیگه همش هیئتم
بعدشم دیروز دوستم تو کاظمین شهید شد
یه صلوات شادی روحش بفرستید
:cry::cry:تسليت ميگم.ولي چه جايي شهيد شدن تو اين روزا
بچه ها من با اجازه برم.امشب باید زود بخوابم فردا بتونم زودتر از 12 پا شم:lol:
شب همگی بخیر باشه.
منم دعا کنید تو رو خدا:gol:
شبت بخير آرامش جونم.:gol:
توهم دعا يادت نره ها
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها من با اجازه برم.امشب باید زود بخوابم فردا بتونم زودتر از 12 پا شم:lol:
شب همگی بخیر باشه.
منم دعا کنید تو رو خدا:gol:
شبت خوش خواباي خوب خوب ببيني
شما هم منو از دعاي خيرت بي نصيب نذار
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها من با اجازه برم.امشب باید زود بخوابم فردا بتونم زودتر از 12 پا شم:lol:
شب همگی بخیر باشه.
منم دعا کنید تو رو خدا:gol:

کجا داری میری تو اینقده زود؟
نکنه کم آوردی داری در میری؟
تازه من میخواستم یه قضیه ای رو مطرح کنم، تو داری میری؟
امر خیره، بمون. :D
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
بچه ها
این شبا بسکی دلم گرفته است
میام اینجا حال شماها رو هم خراب میکنم
ببخشیدم
شرمندتتونم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
باشه !!زودی بگو برم!!:D
فقط محمدصادق بدو ها!!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مام خوبیم جیگر


خواهش میشه
اااااااااااا شمام که اینجوری سلام کردید!

سلام جیگر
خوب کردی
خوشحال شدم:smile:
علی جان دیگه رسوامون نکن الان ارامش دنبال بهونه میگرده خدا رحم کنه بر پروردگار
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش امشب یکی بهم پیغام داد که حالش خیلی بده...
پیغام داد که میخواد یه چیزی رو به یکی بگه ولی روش نمیشه...
از دل پر دردش گفت...
از ...
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوستان من یه قصه چند قسمتی رو میخوام شروع کنم اگر اعصابتون خرد نمیشه بگم
چندین شب طول میکشه البته یه چاشنی هست کنار داستان های شما کم کم هم میگم دیگه پیری و هزار عیب شرعی
بگو محسن جان.اين چند شب شهرزاد قصه گومون درست و حسابي نتونست بياد شما بگو.يه قصه دنباله دار آخجون:D
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
محمدصادق همین بود؟؟دیگه بقیه نداشت؟:surprised::D

اگه بقیه داره من بقیه ش رو بعدا بخونم.خانم های محترم و کلی خوشگل و مهربون و فرشته صفت و پراحساس و آقایون :razz: شبشون بخیر!!
:w25::lol::gol::gol:
من فردا بقیه ی حرفاتون رو می خونما!!پس پشت سرم چیزی نگید که....این روزا جون میده واسه آرپیجی;)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پادشاهی پلاش اشکانی و سرانجام او
این پادشاه در اوایل حکومت خود آنچه اندو خته می نمود به یک دفعه یاغیان و گردنکشان بر سر او هجوم آورده و مال ثروت او را میبردند و سر بازان او را شکست می دادند و همه ساله
این عمل تکرار میشد خلاصه پادشاه در منتهای سختی و ضعف زندگانی می کرد وحتی قادر نبود مالیات شاهنشاه بزرگ را به موقع پرداخت کند پلاش از این وضع اسفناک خود به ستوه امده بود نیمه شبی از خواب برخاست وروی نیاز بر در گاه قاضی الحاجات برد واز خداوند بزرگ مسئلت نمود تا او را مال وقدرت فراوانی بخشد تا بتواند درمقابل یاغیان وگردن کشان ایستادگی نموده وظفر یابد پس از گریه ودعای فراوان در همان حال خواب ودر حالت خواب چند دختر زیبا که شباهت به فرشتگان میداند دید که دور او حلقه زده وکرم عجیبی رابه او دادند وگفتند تا موقعیکه از این کرم نگاهداری ومواظبت نمائی خیر وبرکت در خانواده تو روی به فزونی نهد وهیچکس برتو ظفر پیدا نخواهد نمود پلاش یک دفعه از خواب بیدار واز چنین خواب عجیب خواب که دیده بود نور امیدی دردل او پیدا شد واین خواب را به فال نیک گرفت و انگاه به اطاق خواب خود رفت و چون صبح شد این خواب را برای دختر خود زر بانو
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زربانو نام داشت و از مادر یتیم بود تعریف نمود زربانو دختری باهوش و زرنگ و عاقل بود و خواب پدر را بطور بسیار مطلوبی تعبیر نمود وچون چند روزی که گذشت یک روز با ندیمه خود در باغ به گردش وسیاحت مشغول بود که به درخت سیبی رسید هوس نمود تا از سیب های قشنگ آن درخت جند دانه بچیند ندیمه باغبان را صدا زد و به او دستور داد که تا بهترین سیب های درخت را بچیند باغبان مقداری سیب سرخ را چید ودر سبد گذاشت و تقدیم زر بانو نمود زربانو دست برد ویکی از سیب ها را که از همه بهتر بود برداشت و وچون آن را نصف نمود تا نیمی را بخورد کرم بسیار قشنگ و هفت رنگی را دید که در وسط سیب قرار دارد از آن کرم بسیار خوشش آمد وانگهی به یاد خواب پدرش افتاد و با خود اندیشید ممکن است که این کرم همان کرم باشد و آن کرم را در دوگ دان خود گذاشت تا به پدر نشان دهد ووقتی نزد پدر رسید و سر دوگ دان را برداشت با تعجب دید که آن کرم در همین چند لحظه بسیار بزرگ تر و زیبا تر شده است
ادامه برای فردا شب

 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
محسن جان قصه ات جالب بود خدا كنه بتونم بقيشو بخونم
بچه ها منم ديگه برم
دوباره من يه چند روزي نيستم حلالم كنيد
از دعاي خيرتون بي نصيب نذارين
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببينيد
براي رزمنده هاي حماس و مردم مظلوم فلسطين هم دعا كنيد

بنويس نام مرا در كف دستت اي دوست / تا به هنگام قنوت نبري از يادم

يا حق
 
آخرین ویرایش:

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرسي محسن جان ولي اين طوري كه ما خيلي بايد منتظر بمونيم!يكم بيشتر ميگفتي:D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمدصادق همین بود؟؟دیگه بقیه نداشت؟:surprised::D

اگه بقیه داره من بقیه ش رو بعدا بخونم.خانم های محترم و کلی خوشگل و مهربون و فرشته صفت و پراحساس و آقایون :razz: شبشون بخیر!!
:w25::lol::gol::gol:
من فردا بقیه ی حرفاتون رو می خونما!!پس پشت سرم چیزی نگید که....این روزا جون میده واسه آرپیجی;)

خب باشه
هر جور که راحتی
منم ادامه قضیمو میزارم واسه بعدا که همه باشن.
شبت هم بخیر و خوشی :gol:
 

Ali 1900

عضو جدید
محسن جان قصه ات جالب بود خدا كنه بتونم بقيشو بخونم
بچه منم ديگه برم
دوباره من يه چند روزي نيستم حلالم كنيد
منم از دعاي خيرتون بي نصيب نذارين
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببينيد
براي رزمنده هاي حماس و مردم مظلوم فلسطين هم دعا كنيد

بنويس نام مرا در كف دستت اي دوست / تا به هنگام قنوت نبري از يادم

يا حق
چرا چند روز؟
به قول آرام حداقل که میتونی یه سر کوچولو بزنی.
شبت هم بخیر عزیز:gol: ما رو تنها نزار
 

Similar threads

بالا