بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عالیه ...
خب جناب اس اچ 85 خوش اومدی به اینجا ...
عالیه، پس چنا م میخوای ازش یاد بگیری آره؟ فقط مراقب باش وسط کار سرتو زیر آب نکنه، جون قبلا هم سابقشو داره ولی تونست از دادگاه قِسر در بره ... :)
باشه چشم من مراقبم البته منمنون از راهنماییه برادرانتون
ولی من خودم اوستای زی آبی هستم ;)
:razz:
ببين sh85 عزيز:
من بهت توصيه مي كنم بري پروده هاي بعضيا رو كه بر عليه من جمع كردن يه نگاه بندازي بعد متوجه ميشي كه سرشو پايين آورد و ديگه حرفي نزد :thumbsup2:تا الان كه وكلاي من نيستن :w00:
انگاری من وسط دعوا رسیدم :surprised:
خب من دیگه برم، شب همگی خوش
شبتون خوش ممنون از داستانای قشنگتون
سلام، شب همگی بخیر!
شب شمام بخیر
اینجا چه سرعتی داره یه مین نشده کلی پست میاد :surprised:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمد صادق دوست داری این زنت بشه یا بوست کنه راستشو بگو؟؟؟


نظرت در مورد این چیه؟؟؟


حمید جان بیخیال شو لطفا ...
من امشب کلا حالم از هر چی ... :D
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنيد. روزنامه نگارخلاقي از کنار او مي گذشت، نگاهي به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد.عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدم هاي او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي شد:
امروز بهار است، ولي من نمي توانم آنرا ببينم !!!!!
 

neda1362

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنيد. روزنامه نگارخلاقي از کنار او مي گذشت، نگاهي به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد.عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدم هاي او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي شد:
امروز بهار است، ولي من نمي توانم آنرا ببينم !!!!!

این خوب بود.
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اینم یه شراب ناب شیراز واسه آقا محمد صادق گل تا همه بدشانسی ها از سرشون بپره
نوش جان

البته حواستون باشه مامور نیادا :cry:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم یه شراب ناب شیراز واسه آقا محمد صادق گل تا همه بدشانسی ها از سرشون بپره
نوش جان

البته حواستون باشه مامور نیادا :cry:

ای این شراب بخوره توی اون ... :mad:
مامور چیه؟ همین الان جمش کن این کثافت کاریو تا خودم نرفتم تحویلت بدم مردک ... :mad:
میخوای همین یه ذره آبرو و حیثیتی که جلو در و همسایه داریم هم بره ؟ :mad:
جمش کن زودتر تا ... :mad::mad::mad:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز



سلام به همه عزیزااااااااااااااااااان

سلام عزیز دل بابا ...
خوبی؟

جریان و از خودت بپرس...
شیطون نیستم ولی شیطون شناس هستم:biggrin:
حمید جان، فقط یه لحظه فکر کن ممکنه توی دنیای به این کوچیکی ما بهم برسیم ها، اونوقت ببین با این کارات روت میشه سرتو بالا بیاری جلوی من ؟ :D
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزیز دل بابا ...
خوبی؟


حمید جان، فقط یه لحظه فکر کن ممکنه توی دنیای به این کوچیکی ما بهم برسیم ها، اونوقت ببین با این کارات روت میشه سرتو بالا بیاری جلوی من ؟ :D

با مای بی بی میتونی مثل مررررردددد سرتو بالا بگیری:biggrin:
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای این شراب بخوره توی اون ... :mad:
مامور چیه؟ همین الان جمش کن این کثافت کاریو تا خودم نرفتم تحویلت بدم مردک ... :mad:
میخوای همین یه ذره آبرو و حیثیتی که جلو در و همسایه داریم هم بره ؟ :mad:
جمش کن زودتر تا ... :mad::mad::mad:
:crying2::crying2::w04:
چرا فکر بد می کنید این که از اون شرابا نبود که!
از اونایی بود همه شاعرام می خورن
چرا دعوا می کنید خوب به من چه عکس اون شراب حقیقی را تو نت نمی ذارن :cry::w09:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
با مای بی بی میتونی مثل مررررردددد سرتو بالا بگیری:biggrin:
:biggrin::biggrin::biggrin:
خدا بگم چیکارت نکنه حمید ... :biggrin:

براتون یه فال حافظ بگیرم؟؟؟؟؟
آره عزیز ...
خیلی وقته نگرفتی اینجا ...

:crying2::crying2::w04:
چرا فکر بد می کنید این که از اون شرابا نبود که!
از اونایی بود همه شاعرام می خورن
چرا دعوا می کنید خوب به من چه عکس اون شراب حقیقی را تو نت نمی ذارن :cry::w09:
هان؟ خب میشه به من بگی فرقشون چیه و شاعرا چی میخورن و بقیه چی؟:D
والا نه من شاعر بودم نه اجدادم ... :D
نکنه این همون شربت غلیظ آلبالوهه که آوردی؟ :D:D:D
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
:biggrin::biggrin::biggrin:
خدا بگم چیکارت نکنه حمید ... :biggrin:


آره عزیز ...
خیلی وقته نگرفتی اینجا ...


هان؟ خب میشه به من بگی فرقشون چیه و شاعرا چی میخورن و بقیه چی؟:D
والا نه من شاعر بودم نه اجدادم ... :D
نکنه این همون شربت غلیظ آلبالوهه که آوردی؟ :D:D:D
چاکریم...
محمد جان فالام مثل قدیم دست نویس نیست با نرم افزار میگیرم ببخشید دیگه....
 

Similar threads

بالا