دوستت دارم ...
دوستت دارم ...
وقتی در میان کویر تنهایی
مرور می کردم خاطرات با تو بودن را
باران می بارید،
و سقف اتاق چکه می کرد
پنجره را که گشودم، آسمان آفتابی بود!
دیروز را می گویم
وقتی که من، زمزمه می کردم دوستت دارم را
خواب بود یا بیداری!
تو برای من از باغچه ی احساس سیبی چیدی با عطر گناه
و من اینبار چه ناباورانه سیب را خوردم
دیشب را می گویم
وقتی که من، زمزمه می کردم دوستت دارم را
و سرمای دستانت، نوازشگر گونه های من، خواب مرا آشفت
حس خوبی بود
عطر گناه، سیب، تو، بهشت
و من دوباره به زمین تبعید شدم
امروز را می گویم
وقتی که من زمزمه می کردم دوستت دارم را
امشب باران است،
سقف اتاق چکه می کند
و من به یاد تو،
سیب،
و رویایی که گذشت
دوباره زمزمه می کنم دوستت دارم را

نویسنده : ژوان