کینه و بیگانگی بین
دو برادر بر سر
ارث پدر چند سالی بود که
آنها را از یکدیگر دور کرده و هر یک دیگری را متهم می کرد .
همسران آنها خسته از این دشمنی ، به پیش
ریش سفید روستا
لردکبیر رفته و داستان را باز گفتند .
لرد دو برادر را خواست و سکوت پیشه کرد
دو برادر به موهای سفید
او می نگریستند و در دل می گفتند چه شده که
او ما را خواسته است .
پیر جهان دیده نگاهی به
آن دو کرد و گفت :
یادگار پدر مایه دوستی بیشتر است نه قهر و دشمنی .
دو برادر سر فرود آوردند می دانستند هر چه بگویند در نهایت
او می تواند براحتی پی به نهان اندیشه
آنان ببرد . روی یکدیگر را بوسیدند و دست در دست یکدیگر از خانه
لرد بیرون آمدند .
به سخن bmd کبیر : گِره هایی که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای
ریش سفیدی گشاده می گردد .
باشد که قدر ریش سفیدان و پیران خود را بدانیم و بزرگشان داریم