محسن ویکتورشاعر که درحضور پارمهر اعظم به یاوه سرایی مشغول بود ، گفت:
می خواهم اشعارم رابه دروازه های شهرآویزان کنم .
پارمهر اعظم در جواب وی گفت
کسی چه داند که این اشعار را شما سروده ای،
مگر اینکه تو راهم با اشعارت به دروازه ها آویزان کنند تا مردم بدانند که این اشعار راشما سروده ای
می خواهم اشعارم رابه دروازه های شهرآویزان کنم .
پارمهر اعظم در جواب وی گفت
کسی چه داند که این اشعار را شما سروده ای،
مگر اینکه تو راهم با اشعارت به دروازه ها آویزان کنند تا مردم بدانند که این اشعار راشما سروده ای