انتخاب دين

f-kazemi

عضو جدید
سلام.بچه ها راستش من فكر مي كنم دين اسلام رو به تقليد از خونوادم پذيرفته ام برا همين تصميم گرفته ام از همين الان شروع كنم به مطالعه تا همه چيز برام اثبات بشه
حالا از شما مي خوام بياييد با همديگه اين كارو بكنيم. بايد ليست كتابها رو انتخاب كنيم و كم كم بخونيمشون.
تازه اينجوري ميشه بحث هم بكنيم تا همه چيز برامون تبديل به يقين بشه
هر كي دوست داره خودش دينش رو انتخاب كنه اين جا اعلام كنه تا بعد به جزئيات اين سير مطالعاتي برسيم
عجله كنيد كه خيلي زود دير ميشه.منتظرما:w05:
 

mmbidhendi

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من این مشکل شما رو چند سال پیش داشتم ، خواستم یک مقایسه ای داشته باشم بین اسلامی که در حد انسانی معمولی از اون اطلاعات دارم و مسیحیتی که در کتابهای انجیل اومده بکنم . رفتم انجیل رو تهیه کردم ( 4 انجیل متی ، یوحنا ، پولوس و لوقا ) نشستم کامل همشون رو خوندم ، به تنهای نتیجه ای که رسیدم این بود : اسلامی که در قرآن اورده شده چیزی نیست جز کامل شده دین مسیحیت و رفع شبهات اون ، حتی در خیلی قسمتها تفاوت های جزئی بین اسلام و مسیحیت وجود داشت . حتی تورات رو هم تهیه کردم ، ولی به قدری متن اون ساده شده و ... بود که هیچ شکی نکردم این کتاب در طول سالها چقدر دستخوش تحولات شده :(
 

f-kazemi

عضو جدید
منبع

منبع

سلام دوستان عزيز.
راستش من از چند نفر راهنمايي خواستم اونا هم چندتا كتاب معرفي كردند مثلا :
كتابهاي استاد مطهري
50 درس اصول عقايد براي جوانان مكارم
اصول عقايد قرائتي و...
حالا از شما مي خوام اگه تجربه اي در اين زمينه داريد برامون بگيد مثلا اين كه چه منبعي رو پيشنهاد مي كنيد كه همه چيز رو با استدلال پيش برده باشه
خيلي ممنون كه جوابم رو ميديد(از نشانه هاي آدم مثبت نگر!!!):gol:
 

f-kazemi

عضو جدید
من این مشکل شما رو چند سال پیش داشتم ، خواستم یک مقایسه ای داشته باشم بین اسلامی که در حد انسانی معمولی از اون اطلاعات دارم و مسیحیتی که در کتابهای انجیل اومده بکنم . رفتم انجیل رو تهیه کردم ( 4 انجیل متی ، یوحنا ، پولوس و لوقا ) نشستم کامل همشون رو خوندم ، به تنهای نتیجه ای که رسیدم این بود : اسلامی که در قرآن اورده شده چیزی نیست جز کامل شده دین مسیحیت و رفع شبهات اون ، حتی در خیلی قسمتها تفاوت های جزئی بین اسلام و مسیحیت وجود داشت . حتی تورات رو هم تهیه کردم ، ولی به قدری متن اون ساده شده و ... بود که هیچ شکی نکردم این کتاب در طول سالها چقدر دستخوش تحولات شده :(

يعني شما خوندن قرآن و انجيل وتورات و مقايسه رو پيشنهاد مي كنيد؟يا الان مي تونيد راه بهتري به ما نشون بديد.
 

mmbidhendi

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
يعني شما خوندن قرآن و انجيل وتورات و مقايسه رو پيشنهاد مي كنيد؟يا الان مي تونيد راه بهتري به ما نشون بديد.


اگر شما میخواید مقایسه کنید بهترین کتاب ها مراجع هستند :) غیر از این هستش ؟ شما وقتی مرجع رو بخونید و به دلتون نچسبید مطمئناً دین هم به دلتون نمیشینه . شما ترجمه یک سوره قرآن رو با دقت بخونید ، نظم و آهنگ و صلابت اون رو ببینید ، بعد برید یک قسمت مثلاً از انجیل لوقا رو بخونید و پیش خودتون داوری کنید . هر دو تقریباً یک مطلب و در بعضی موارد بیان میکنند اما بیان قرآن مثل بیان یک فرد 80 ساله و معتمد محله هستش و بیان انجیل بیان یک فرد عامی و رهگذر . البته نعوذبالله نمیخوام اهانتی به دین بکنم ، اما انجیل کتاب مستقیم نیست ، بیانات جمع آوری شده حواریون عیسی ( ع ) هستش که اونها چیزهایی رو نقل قول میکنند . شما اول با کلیات دین ها آشنا بشو به نظر من ، بعدش اگر دینی رو انتخاب کردی به سراغ کتاب هایی زیر مجموعه ای که گفتی برو . کتابهای استاد مطهری فوق العاده هستند ، دکتر شریعتی ، حتی دلیلی بر معاصر بودن نویسنده ها نیست ، کتابهایی مانند منطق الطیر ، مثنوی معنوی ، گلستان و ... هم اشارات بسیار والایی به دین اسلام دارند و در زمانی نگارش یافتند که دین اسلام در دنیا و شکوفایی و ... زبانزد بوده
 

بخت یار

عضو جدید
هیچ ترتیبی و آدابی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
عرضم به خدمت دوست فاضل خودمون
عزیز جان اگر انجیل رو حواریون جمع آوری کردند قرآن هم زمان عثمان جمع آوری شد اونم به روش نقل قول گیری از صحابه
ولی چون ما از دید مسلمونی به این قضیه نگاه می کنیم قران برای ما بت شده و بقیه کتب نه

دوست من به شما کتب زیر معرفی شده
كتابهاي استاد مطهري
50 درس اصول عقايد براي جوانان مكارم
اصول عقايد قرائتي و...
که 2 زار نمی ارزن برای منظور و مقصود شما
این کتاب ها از دید آخوند مسلمون نوشته شده
و هیچ ماست بندی نمی گه ماست من ترشه
در حتی یک خط از این دست کتاب ها نمی تونی ببینی که جایی گفته شده باشه فلان چیز دین مثلا مسیحی بهتر از دین اسلام هست
و این جای تفکر داره
بهتر اینه که تعسب رو بذاری کنار و عقلت رو بذاری وسط و بری در مورد هر دین از منابع اون دین بخونی و از بزرگان اون دین بپرسی
دست آخر هر چی عقلت بهت گفت همون درسته
حتی ممکنه هیچ کدوم از این دین ها برات در کل جالب نباشه و به دینی برسی ترکیبی از اونا
در اون صورت هم مطمین با برنده ی اصلی تو هستی چون بر راستای خرد گام برداشتی نه احساس
 

Excalibur

عضو جدید
کاظمی جان من یه پیشنهاد دارم فکر کنم عملی من حرف دوست عزیزمون در زمینه آشنایی با کلیات دینها تایید میکنم.دینهایی که بهتره سراغشون بری زرتشتی و مسیحی و علی الهی ست اسلام رو هم میشناسی تقریبا و بهتر با مذاهب انحرافی اسلام یعنی بهاییت و وحابیت هم در مراحل بعدی آشنا شی! واسه آشنایی با یهودیت خیلی انرژی نذار چون یهودیا زیاد تو رو تو جمعشون جا نمیدن که سردر بیاری و فکر کنم اگه اینو بدونی که کتاب مقدس مسیحیان یه عهد عتیق داره و به عهد جدید که عتیقش رو هم یهودیا و هم مسیحیا قبول دارن و همون واست کافیه(بیش از 60-70% چیریه که باید یاد بگیری!) خوندن تورات واست خیلی جالب نخواهد بود چون تصورات مادی از خدا خیلی واضح تر از انجیل هستش!
داستان آدم و حوا اولین فصل و از همون میشه به خیلی چیزا پی برد!
در جواب دوست عزیزم بخت یار که به نظر زرتشتی میان باید بگم بله قرآن زمان عثمان جمع آوری شد اما کتابتش در زمان پیامبر اسلامم شروع شده بود.دوم اینکه کتابت تحت نظر حضرت علی (ع) اسطورهه ی عدالت و صداقت،کسی که حتی ثانیه ای در فرهنگ جهالت اعراب بادیه نشین نبوده و در دامان پیامبر رشد کرده و با اسلام ناب محمدی کاملا آشنا ست و آنقدر بخاطر حفظ اسلام تلاش کرده که لازم به هیچ حرف من نیست چون بیان واضحاته!جالب اینجاست که خاله من که دینی نداره و فقط خدا و پیامبران را قبول داره و حتی گرایشات مابین مسیحینت و تشیع داره بسیار به علی (ع) احترام میذاره همینطور دوستان مسیحی ایرانی یا ارمنیش!دوست بابام هم که ارمنیه حضرت علی و ابوالفضل(ع) رو بسیار زیاد تایید میکنند!
خب نظارت چنین کسی یعنی مهر تایید!مورد سوم اینکه چنین چیزی که قرآن به روش نقل قول گیری از اصحاب بوده کاملا مردوده و خنده دارترین حرفیه که تا به حال شنیدم اگه علی(ع) ولیه که دیگه چنین حرفی نیست!!!!!!
اما حرف شما که بهتر تعصب را بذاری کنار و با عقل منطق به سراغ درک حقیقت بری 100% تایید میکنم!خوندن از منابع و پرسش از بزرگان دین ایتدایی ترین کتر لازم هستش کاظمی جون که بخت یار جون هم اشاره کردن بهد میرسه به زمانی که تو باید روش بذاری و فکر کنی و در مرحله بعد مقایسه کنی!البته یادت باشه انسان همیشه هم نقص نسبی داره هم ذاتی پس باز هم دقت لازمه!
تازه تا به یه نتایجی رسیدی باید بیای و طرح شبهه کنی و بری دنبال مقایسه و جواب!مطالبی مثل حقوق زن و مهم تر از اون دید دینها به زن و دیه و امثال و اینو بذار آخرین مسئله طرح شبهه!کمک میکنه!
در جواب بخت یار عزیزم اینکه گفتی نمیتونی جایی ببینی که جایی گفته شده باشه فلان چیز دین .... بهتر از دین اسلام هست باید اینو پرسید که بهتر یعنی چی؟! از چه دیدگاهی؟ بنظرم باید ببینی کدومش معقول تره!مثلا در اسلام ارث به دختر 1 سهم ارث میرسه و به پسر 2 سهم!دخترا حتما میگن چه بد توی این مسئله فلان دین بهتر از اسلامه و یا.... هان؟اما باید تامل کرد که چرا؟!
من زیاد فکر میکنم و زیاد واسم سئوال پیش میاد اما سعیم اینه که جواب منطقی داشته باشم! به همه هم میگم اگه هر دینی رو دارید سعی کنین توش شک کنین و واسه خودتون شبهه ایجاد کنین بعد بریم دنبال جواب منطقی! از دیگرانم کمک بگیرین و باهاشون مشورت و بحث کنین خیلی خوبه!
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها میشه یکی لطف کنه این کتابا رو لیست کنه و هر چی بهش اضافه میشه تو لیست هم بزارید؟؟
من که نفهمیدم بلاخره چی باید بخونم
 

f-kazemi

عضو جدید
نظرشما چيه؟؟؟

نظرشما چيه؟؟؟

مي دونيد من بيشتر اين مدنظرم بود كه از توحيد شروع كنيم و همين طور پيش بريم تا به تشيع برسيم ولي ظاهرا بعضي دوستان مقايسه دين ها با هم و انتخاب يكي رو پيشنهاد دارند.به نظر شما كدوم راه بهتره؟
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
همه‌ي راه‌ها!

همه‌ي راه‌ها!

مي دونيد من بيشتر اين مدنظرم بود كه از توحيد شروع كنيم و همين طور پيش بريم تا به تشيع برسيم ولي ظاهرا بعضي دوستان مقايسه دين ها با هم و انتخاب يكي رو پيشنهاد دارند.به نظر شما كدوم راه بهتره؟
خب توحيد گوهر مشترک اديان است. به محتواي اين عبارات توجه کنيد:
بگو اي اهل کتاب!‌ بياييد بر سر سخني که بين و ما و شما "يکسان" است بايستيم: "که جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ‌گونه شريکي نياوريم(=توحيدذاتي و عبادي) و هرکس از ما ديگري را به جاي خداوند،‌ به خدايي نگيرد و اگر رويگردان شدند بگوييد شاهد باشيد که ما فرمانبرداريم (آل عمران، 64)
ابراهيم نه "يهودي" بود و نه "مسيحي"، بلکه "پاکدين" "فرمانبردار" بود و از مشرکان نبود (آل عمران،‌ 67)
دوست گرامي! هدف بعثت انبيا "توحيد" بود است. ببينيد شما از چه راهي به اين مقام و قله صعود مي‌توانيد. راه‌ها مختلف است، مهم هدف است. الطرق الي الله به عدد انفاس الخلايق. خودتان مي‌بينيد که پاسخ‌ها به تعداد "افراد" متکثر و مختلف است! هر کسي راهي و پاسخي دارد.
منتها روش‌ها را فارغ از افراد مي‌توان محدودتر معرفي کرد تا سردگمي کمتر شود. روش‌هاي معرفتي: حسي، عقلي و قلبي هستند.
چه بسا کسي از تماشاي يک گل، حضور خدا را درک کند و نگاهش معرفتي همراه با ذکر به ارمغان آورد. و کسي ديگر از راه تفکر و عقلانيت(علم کلام و اعتقادات) خدا را "فهم" کند. و ديگري از راه دل و تجربيات باطني و قلبي او را "درک" کند.
شما جزبه دروني و ساختاري‌تان به کدامين گرايش دارد؟ خدا را در کدامين آينه بهتر مي‌بينيد؟ طبيعت، عقل يا دل؟
خودتان که مي‌گوييد تمايل به بحث‌هاي اعتقادي داريد(کلامي با روشي عقلاني) خب چه ايراد دارد؟! همين را بي‌ترديد دنبال کنيد.
پيامبر اسلام(ص) مي‌گويد فهم توحيد را از آن پيرزني ياد بگيريد که با تشبيه چرخ ريسندگي‌اش، خالق هستي‌بخش را اثبات مي‌کند. در جاي ديگر مي‌گويد: اگر اباذر از دنياي سلمان با خبر مي‌شد،‌ همانا او را به قتل مي‌رساند! تکثر در انتخاب شيوه‌ها و راه‌ها طبيعت درک ماست. مهم اين است که در شيوه‌هايي که جذبه‌اش را خداوند به ما داده است، همديگر را تختطه نکنيم و آن‌چه خود بدان گرايش داريم را برگزينيم و "در راه باشيم"
 
آخرین ویرایش:

soqrat

عضو جدید
داره ازت خوشم مياد کافر... آدم معقولي هست... هرکي روش عقلي رو ميپسنده و کتاباي کلامي رو دوست داره مطالعه کنه بياد پيش خودم... مي سازمش
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دوران منطق ارسطو يي باور بر اين بود كه مغز فقط در سرد و گرم نگه داشتن بدن نقش دارد و دل هست كه فكر ميكند و مي انديشد متاسفانه هنوز هستند كسانيكه بر اين باورند كه دل فكر ميكند و از راه دل ميشود به معرفت رسيد
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
با هر روشي كه دوست داريد عبارت زير را معنا نماييد
نيستي يا هست و يا نيست
اگر نيستي هست خود يكنوع هستي است
و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است
اگر اين عبارات ارتباط منطقي درستي دارند وجود خالق براي چيست ؟

داره ازت خوشم مياد کافر... آدم معقولي هست... هرکي روش عقلي رو ميپسنده و کتاباي کلامي رو دوست داره مطالعه کنه بياد پيش خودم... مي سازمش

خب توحيد گوهر مشترک اديان است. به محتواي اين عبارات توجه کنيد:
بگو اي اهل کتاب!‌ بياييد بر سر سخني که بين و ما و شما "يکسان" است بايستيم: "که جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ‌گونه شريکي نياوريم(=توحيدذاتي و عبادي) و هرکس از ما ديگري را به جاي خداوند،‌ به خدايي نگيرد و اگر رويگردان شدند بگوييد شاهد باشيد که ما فرمانبرداريم (آل عمران، 64)
ابراهيم نه "يهودي" بود و نه "مسيحي"، بلکه "پاکدين" "فرمانبردار" بود و از مشرکان نبود (آل عمران،‌ 67)
دوست گرامي! هدف بعثت انبيا "توحيد" بود است. ببينيد شما از چه راهي به اين مقام و قله صعود مي‌توانيد. راه‌ها مختلف است، مهم هدف است. الطرق الي الله به عدد انفاس الخلايق. خودتان مي‌بينيد که پاسخ‌ها به تعداد "افراد" متکثر و مختلف است! هر کسي راهي و پاسخي دارد.
منتها روش‌ها را فارغ از افراد مي‌توان محدودتر معرفي کرد تا سردگمي کمتر شود. روش‌هاي معرفتي: حسي، عقلي و قلبي هستند.
چه بسا کسي از تماشاي يک گل، حضور خدا را درک کند و نگاهش معرفتي همراه با ذکر به ارمغان آورد. و کسي ديگر از راه تفکر و عقلانيت(علم کلام و اعتقادات) خدا را "فهم" کند. و ديگري از راه دل و تجربيات باطني و قلبي او را "درک" کند.
شما جزبه دروني و ساختاري‌تان به کدامين گرايش دارد؟ خدا را در کدامين آينه بهتر مي‌بينيد؟ طبيعت، عقل يا دل؟
خودتان که مي‌گوييد تمايل به بحث‌هاي اعتقادي داريد(کلامي با روشي عقلاني) خب چه ايراد دارد؟! همين را بي‌ترديد دنبال کنيد.
پيامبر اسلام(ص) مي‌گويد فهم توحيد را از آن پيرزني ياد بگيريد که با تشبيه چرخ ريسندگي‌اش، خالق هستي‌بخش را اثبات مي‌کند. در جاي ديگر مي‌گويد: اگر اباذر از دنياي سلمان با خبر مي‌شد،‌ همانا او را به قتل مي‌رساند! تکثر در انتخاب شيوه‌ها و راه‌ها طبيعت درک ماست. مهم اين است که در شيوه‌هايي که جذبه‌اش را خداوند به ما داده است، همديگر را تختطه نکنيم و آن‌چه خود بدان گرايش داريم را برگزينيم و "در راه باشيم"
 

soqrat

عضو جدید
جواب پروفسور استاد استادان فیلسوف عراقی

جواب پروفسور استاد استادان فیلسوف عراقی

با هر روشي كه دوست داريد عبارت زير را معنا نماييد
نيستي يا هست و يا نيست
اگر نيستي هست خود يكنوع هستي است
و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است
اگر اين عبارات ارتباط منطقي درستي دارند وجود خالق براي چيست ؟
و اما بعد، اولا کجای منطق ارسطویی که انسانو حیوان ناطق میدونه و قائل به قوه دراکه عقل هست، معتقده که دل فکر میکنه و می اندیشه؟؟ دوما با تبدیل واژه «عدم» به نیستی و آوردنش کنار دوتا فعل هست و نیست، من خیلی گیج و سردرگم شدم!! منو راهنمایی کنین استاد!!! این بحثو اگه با واژهها و عبارت خیلی ساده توضیح داده بشه یه بچه هم میفهمه که عدم یه وجود ذهنیه و در خارج وجود نداره و معدومه و گرنه اسمش رو عدم نمیذاشتن!!
بعدشم این مسئله و به اصطلاح شبهه بزرگ علمی!! چه ربطی به وجود و اثبات خالق(علت العلل) داره؟؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

phalagh

مدیر بازنشسته
با هر روشي كه دوست داريد عبارت زير را معنا نماييد
نيستي يا هست و يا نيست
اگر نيستي هست خود يكنوع هستي است
و اگر نيستي نيست پس هر چه هست هستي است
اگر اين عبارات ارتباط منطقي درستي دارند وجود خالق براي چيست ؟
آقای عراقی میدونید سوال شما مثل چیه؟؟
یادمه یه سوال بود که میگفت ایا خداوند میتونه سنگی بسازه که اونقدر بزرگ باشه که خودشم نتونه بلندش کنه.
این سوال به زیرکی طوری طرح شده که جواب ان چه اری باشه و چه خیر هر دو رای به ناتوانی خداوند میدهد.چون اصل سوال اشتباهه.
سوال شما نیز به همین شکل به اشتباه بیان شده است.
شما در این سوال توانایی و قدرت خداوند را با توانایی و قدرت انسان مقایسه کرده اید.
عدم مطلق....در صورتی که به هیچ وجه این دو قابل مقایسه نیستند.
قدرت خداوند بر این است که عدم را به محض اراده به وجود تبدیل میکند. به همین دلیل عدم مطلق قبل از آفرینش با اراده خدا به هستی تبدیل شد.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما كه خوب ميدانيد خداوند اسمان را از دود ساخته نه از عدم .انسان را از گل ساخته نه از عدم
در هيچ جا ي قران نيامده كه عدم وجود داشته .
آقای عراقی میدونید سوال شما مثل چیه؟؟
یادمه یه سوال بود که میگفت ایا خداوند میتونه سنگی بسازه که اونقدر بزرگ باشه که خودشم نتونه بلندش کنه.
این سوال به زیرکی طوری طرح شده که جواب ان چه اری باشه و چه خیر هر دو رای به ناتوانی خداوند میدهد.چون اصل سوال اشتباهه.
سوال شما نیز به همین شکل به اشتباه بیان شده است.
شما در این سوال توانایی و قدرت خداوند را با توانایی و قدرت انسان مقایسه کرده اید.
عدم مطلق....در صورتی که به هیچ وجه این دو قابل مقایسه نیستند.
قدرت خداوند بر این است که عدم را به محض اراده به وجود تبدیل میکند. به همین دلیل عدم مطلق قبل از آفرینش با اراده خدا به هستی تبدیل شد.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
علماي اسلام مي گويند عقل بودن با بالقوه بودن سازگار نيست چون آنها عقل را مجرد ميدانند و مجرد بودن ميتواند با بالفعل بودن مساوي شود به زبان ساده تر آنها عقل را که ادراک معقولات ميکند مجرد از ماده ميدانند و بر اين پايه آنرا بالقوه نميدانند و بعد تجرد عقل را به چند شاخه تقسيم ميکنند تا نهايتا بگويند سرچشمه عقل خداست و رودخانه آن پيامبر است افلاطون مدعي است نفس در عالمي قبل ار اين عالم بوده و در آنجا با حقايق آشنا شده بعد اومده در بدن حبس شده و بدن مانع نفس در ابراز دانشش شده پس هر چه را که بشر کشف ميکند قبلا آنرا نفس بلد بوده به اين ميگند مجرد بودن و بالفعل بودن عقل مثل روح پيامبرد هم که خدا را دانا به هر چيز عنوان کرده در واقع به شيوه افلاطوني عقل را تعريف کرده با اين تفاوت که بعدا پيروان او با تقسيم بندي عقل به مجرد تام مانند عقل قاهره که از ماده بي نياز است و مجرد غير تام مانند نفس ناطقه که به ماده نياز مند است نظريه افلاطون را تصحيح ميکنند همان کاري را که با روح کرده اند .به عبارتي مسلمين شيوه کاملا يکنواختي در بيان مجهولات دارند.و تکميِل کننده اين نظريات نهايتا ملا صدراست که مي گويد هر معقولي در مرتبه خود عاقل هم هست و بين عقل و عاقل و معقول اتحاديست که برپايه فرضيه حرکت جوهری به سوي معبود ميشتابند.و اما ارسطو گفته حالت نفس آنگاه که تعقل مي کند مثل حالت سيبي است که داره شيرين و قرمز ميشه . به اين نوع انديشه در تعريف عقل ميگند انديشه ارسطويي که همان عقل بالقوه است. بر اساس اين تفسير ماده قابليت انديشيدن را در خود دارد و هم زمان با رشد سلول هاي مغز قوه انديشيدن شکو فا تر مي شود.حالا شما بگوييد عقل بالقوه است يا بالفعل ؟يقينا شما هم خواهيد گفت که عقل بالقوه است پس مجرد نيست يعني بدون بدن وجود ندارد و چون مجرد نيست بسيط هم نيست و چون بسيط نيست نوع قاهره آنهم نمي تواند وجود داشته باشد.
و اما بعد، اولا کجای منطق ارسطویی که انسانو حیوان ناطق میدونه و قائل به قوه دراکه عقل هست، معتقده که دل فکر میکنه و می اندیشه؟؟ دوما با تبدیل واژه «عدم» به نیستی و آوردنش کنار دوتا فعل هست و نیست، من خیلی گیج و سردرگم شدم!! منو راهنمایی کنین استاد!!! این بحثو اگه با واژهها و عبارت خیلی ساده توضیح داده بشه یه بچه هم میفهمه که عدم یه وجود ذهنیه و در خارج وجود نداره و معدومه و گرنه اسمش رو عدم نمیذاشتن!!
بعدشم این مسئله و به اصطلاح شبهه بزرگ علمی!! چه ربطی به وجود و اثبات خالق(علت العلل) داره؟؟
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دقيقا با همين منطق دل را منشا تراوش عقل ميپنداشتند.
و اما بعد، اولا کجای منطق ارسطویی که انسانو حیوان ناطق میدونه و قائل به قوه دراکه عقل هست، معتقده که دل فکر میکنه و می اندیشه؟؟ دوما با تبدیل واژه «عدم» به نیستی و آوردنش کنار دوتا فعل هست و نیست، من خیلی گیج و سردرگم شدم!! منو راهنمایی کنین استاد!!! این بحثو اگه با واژهها و عبارت خیلی ساده توضیح داده بشه یه بچه هم میفهمه که عدم یه وجود ذهنیه و در خارج وجود نداره و معدومه و گرنه اسمش رو عدم نمیذاشتن!!
بعدشم این مسئله و به اصطلاح شبهه بزرگ علمی!! چه ربطی به وجود و اثبات خالق(علت العلل) داره؟؟
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصلا با مثال شما شبيه نيست برات ساده تر ميگم:
عدم وجود دارد يا نه؟
بعد از اينكه پاسخ داديد سوال بعدي را ميپرسم
يادم يكبار مرقوم داشتيد عدم وجود ندارد ،يكبار ديگر انرا تاييد كنيد.
آقای عراقی میدونید سوال شما مثل چیه؟؟
یادمه یه سوال بود که میگفت ایا خداوند میتونه سنگی بسازه که اونقدر بزرگ باشه که خودشم نتونه بلندش کنه.
این سوال به زیرکی طوری طرح شده که جواب ان چه اری باشه و چه خیر هر دو رای به ناتوانی خداوند میدهد.چون اصل سوال اشتباهه.
سوال شما نیز به همین شکل به اشتباه بیان شده است.
شما در این سوال توانایی و قدرت خداوند را با توانایی و قدرت انسان مقایسه کرده اید.
عدم مطلق....در صورتی که به هیچ وجه این دو قابل مقایسه نیستند.
قدرت خداوند بر این است که عدم را به محض اراده به وجود تبدیل میکند. به همین دلیل عدم مطلق قبل از آفرینش با اراده خدا به هستی تبدیل شد.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
قراره اول تحقيق كنيم

قراره اول تحقيق كنيم

[FONT=&quot]متن اعلاميه جهانی حقوق بشر [/FONT]
[FONT=&quot]اعلاميه جهانی حقوق بشر که در 10 دسامبر 1948 به تصويب رسيده ، رواق بنای حقوق بشر را تشکيل می دهد که مسئوليت ساخت آن بر عهده ی ملل متحد است. [/FONT]
[FONT=&quot]ديباچه [/FONT]
[FONT=&quot] از آن جا که شناسايی حيثيت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر به اقدامات وحشيانه ای انجاميده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پيدايش جهانی که در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد ، و از ترس و فقر فارغ باشند ، عالی ترين آرزوی بشر اعلام شده است ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که گسترش روابط دوستانه ميان ملت ها بايد تشويق شود ، [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که مردمان ملل متحد ، ايمان خود را به حقوق اساسی بشر و حيثيت و کرامت و ارزش فرد انسان و برابری حقوق مردان و زنان ، دوباره در منشور ملل متحد اعلام و عزم خود را جزم کرده اند که به پيشرفت اجتماعی ياری رسانند و بهترين اوضاع زندگی را در پرتو آزادی فزاينده به وجود آورند [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که دولت های عضو متعهد شده اند که رعايت جهانی و مؤثر حقوق بشر و آزادی های اساسی را با همکاری سازمان ملل متحد تضمين کنند ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]از آن جا که برداشت مشترک در مورد اين حقوق و آزادی ها برای اجرای کامل اين تعهد کمال اهميت را دارد ؛ [/FONT]
[FONT=&quot]مجمع عمومی [/FONT]
[FONT=&quot]اعلاميه جهانی حقوق بشر [/FONT]
[FONT=&quot]را آرمان مشترک تمام مردمان و ملت ها اعلام می کند تا همه ی افراد و تمام نهادهای جامعه اين اعلاميه را همواره در نظر داشته باشند و بکوشند که به ياری آموزش و پرورش ، رعايت اين حقوق و آزادی ها را گسترش دهند و با تدابير فزاينده ی ملی و بين المللی ، شناسايی و اجرای جهانی و مؤثر آن ها را ، چه در ميان خود مردمان کشورهای عضو و چه در ميان مردم سرزمين هايی که در قلمرو آن ها هستند ، تأمين کنند. [/FONT]

[FONT=&quot]ماده ی 1 [/FONT]
[FONT=&quot]تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 2 [/FONT]
[FONT=&quot]هر کس می تواند بی هيچ گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، دين ، عقيده ی سياسی يا هر عقيده ی ديگر ، و همچنين منشاء ملی يا اجتماعی ، ثروت ، ولادت يا هر وضعيت ديگر ، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد. [/FONT]
[FONT=&quot]به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی ، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد ، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل ، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد ، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 3 [/FONT]
[FONT=&quot]هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنيت شخصی دارد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 4 [/FONT]
[FONT=&quot]هيچ کس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت : بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 5 [/FONT]
[FONT=&quot]هيچ کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 6 [/FONT]
[FONT=&quot]هر کس حق دارد که شخصيت حقوقی اش در همه جا به رسميت شناخته شود. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 7 [/FONT]
[FONT=&quot]همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميه ی حاضر باشد ، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد ، از حمايت يکسان قانون بهره مند گردند. [/FONT]


[FONT=&quot]ماده ی 8 [/FONT]
[FONT=&quot]در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه ی مؤثر به دادگاه های ملی صالح را دارد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 9 [/FONT]
[FONT=&quot]هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف ، حبس يا تبعيد کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 10 [/FONT]
[FONT=&quot]هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوايش در دادگاهی مستقل و بی طرف ، منصفانه و علنی رسيدگی شود و چنين دادگاهی درباره حقوق و الزامات وی ، يا هر اتهام جزايی که به او زده شده باشد ، تصميم بگيرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 11 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر شخصی که به بزه کاری متهم شده باشد ، بی گناه محسوب می شود تا هنگامی که در جريان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمين های لازم برای دفاع او تأمين شده باشد ، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) هيچ کس نبايد برای انجام دادن يا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن ، به موجب حقوق ملی يا بين المللی جرم شناخته نمی شده است ، محکوم نخواهد شد. همچنين هيچ مجازاتی شديدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق می گرفت ، درباره ی کسی اعمال نخواهد شد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 12 [/FONT]
[FONT=&quot]نبايد در زندگی خصوصی ، امور خانوادگی ، اقامت گاه يا مکاتبات هيچ کس مداخله های خودسرانه صورت گيرد يا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنين مداخله ها و حمله هايی ، برخورداری از حمايت قانون حق هر شخصی است. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 13 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت و آمد کند و اقامت گاه خود را برگزيند. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) هر شخصی حق دارد هر کشوری ، از جمله کشور خود را ترک کند يا به کشور خويش بازگردد. [/FONT]

[FONT=&quot]ماده ی 14 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) در برابر شکنجه ، تعقيب و آزار ، هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای ديگر را دارد. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) در موردی که تعقيب واقعاً در اثر جرم عمومی و غير سياسی يا در اثر اعمالی مخالف با هدف ها و اصول ملل متحد باشد ، نمی توان به اين حق استناد کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 15 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر فردی حق دارد که تابعيتی داشته باشد. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) هيچ کس را نبايد خودسرانه از تابعيت خويش ، يا از حق تغيير تابعيت محروم کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 16 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هيچ محديتی از حيث نژاد ، مليت ، يا دين با همديگر زناشويی کنند و تشکيل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشويی و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج حقوق برابر دارند. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) ازدواج حتماً بايد با رضايت کامل و آزادانه ی زن و مرد صورت گيرد. [/FONT]
[FONT=&quot]3 ) خانواده رکن طبيعی و اساسی جامعه است و بايد از حمايت جامعه و دولت بهره مند شود. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 17 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر شخص به تنهايی يا به صورت جمعی حق مالکيت دارد. [/FONT]
[FONT=&quot]2 ) هيچ کس را نبايد خودسرانه از حق مالکيت محروم کرد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 18 [/FONT]
[FONT=&quot]هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود : اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد ، در قالب آموزش دينی ، عبادت ها و اجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است . [/FONT]
[FONT=&quot]ما ده ی 19 [/FONT]
[FONT=&quot]هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار ، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. [/FONT]
[FONT=&quot]ماده ی 20 [/FONT]
[FONT=&quot]1 ) هر شخصی حق دارد از آزادی تشکيل اجتماعات ، مجامع و انجمن های مسالمت آميز بهره مند گردد. [/FONT]
 
آخرین ویرایش:

phalagh

مدیر بازنشسته
اصلا با مثال شما شبيه نيست برات ساده تر ميگم:
عدم وجود دارد يا نه؟
بعد از اينكه پاسخ داديد سوال بعدي را ميپرسم
يادم يكبار مرقوم داشتيد عدم وجود ندارد ،يكبار ديگر انرا تاييد كنيد.
داشتم در مورد سوالتون فکر میکردم که جوابی درست بدم.
که پستتون رو در تاپیک اول تحقیق بعد افدام خوندم.و یه چیزی به ذهنم رسید.
کلاس پنجم دبستان که بودم معلممون گفت: چیزی به نام سرما وجود نداره. سرما یعنی نبود گرما.
که البته این مسئله رو به صورت علمی تر در سالهای بالاتر یاد گرفتیم.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
يعني واقعا سرما وجود ندارد؟ باشه ميخوام فرض كنم سرما نيست . پس هستي كه هست به اين معناست كه نيستي وجود ندارد تا نيازي به خلق از نيستي باشد.به اين ترتيب خلقت از هستي اغاز خواهد شده.يعني تبديل چيزي به چيز ديگر همان مواردي كه قران هم به ان اشاره كرده .
داشتم در مورد سوالتون فکر میکردم که جوابی درست بدم.
که پستتون رو در تاپیک اول تحقیق بعد افدام خوندم.و یه چیزی به ذهنم رسید.
کلاس پنجم دبستان که بودم معلممون گفت: چیزی به نام سرما وجود نداره. سرما یعنی نبود گرما.
که البته این مسئله رو به صورت علمی تر در سالهای بالاتر یاد گرفتیم.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با دوست عزيزم:‌ عراقي (1)

با دوست عزيزم:‌ عراقي (1)

پاسخ نخست

با عرض ادب و احترام به جناب استاد عراقي، پيشاپيش از حضور ايشان و افروختن گرماي بحث، سپاس‌گزاري مي‌کنم، همراه با گلايه‌هايي که در متن تقديم مي‌دارم:

عراقي: در دوران منطق ارسطويي باور براين بود که مغز فقط در سرد و گرم نگه داشتن بدن نقش دارد و دل هست که فکر مي‌کند و مي‌انديشد
نخست: انتساب اين ادعا به معلم اول، رئيس مشائين بسي دور از ذهن مي‌نمايد: کسي که قوه دراکه را «عقل» مي‌داند و مرجع نهايي ادراک حسي را به عقل برمي‌گرداند!
سپاس‌گزار خواهم‌شد اگر منبع سخن‌تان را با استناد بيان کنيد، شايد در برداشت کلي ما از نظام مشائي و منطق ارسطويي، تحولي ديگرگون و تازه ايجاد شود.
دوم: چون براي من مسلم نيست کلام شما منتسب به ارسطو باشد، پس خود اين عبارت را فارغ از قائلانش توضيح دهيد:‌ "دل" را در برابر مغز قرارداده‌ايد و کارويژه‌اش را تفکر و انديشيدن دانسته‌ايد، تعريف و برداشت شما از "‌دل" چيست؟
سوم: ملاک شما در بطلان يک نظريه در کهنه بودن يا نو بودنش است يا درستي يا نادرستي‌اش؟! از کلام شما با مطرح کردن "دوران ارسطو(گذشته)" و استفاده از قيد "هنوز(زمان حال)" جزو گروه نخست هستيد که ملاک مطلوب بودن فکر زمان آن است و با کهنگي مي‌توانيد فارغ از استدلال به تحقيرش برآييد!
اين از استاد دانشمندي مثل شما بعيد است و باعث تأسف بسيار است که چنين در دنياي عقلانيت، نابالغ مانده‌ايد!
جناب استاد! از نظر من، ملاک درستي يا نادرستي يک تفکر، زمان يا جغرافياي ظهورش نيست، بلکه خود درستي سخن است. (اين نکته را نيز البته بايد اضافه کنم:‌ چون به لايه‌ها و درجاتي از هرمنوتيک و پلوراليزم معتقدم، حقانيت سخن و نظر را لزوماً تطبيق با واقع‌اش نمي‌دانم، بلکه تقرب به واقع و حقيقت برايم ملاک است)
چهارم: اگر‌چه از فرازماني صحت يک نظريه گفتم براي شما که زمان و کهنگي انديشه برايتان ملاک است بايد بگويم: تا اين زمان معرفت شهودي از راه دل، همچنان در کنار معرفت‌هاي حسي و عقلي سرجايش خودش برقرار است. منتها نه آن معرفتي که شما با نام نظام ارسطويي بدان چسپانديد! هرچند خودآگاهم که معرفت شهودي لزوماً قابل انتقال و استدلال براي غيرصاحب معرفت نيست،‌ اما همين که براي حتا فرد انساني "معرفت‌"اي ايجاد مي‌شود و حجيت دارد، در معرفت بودنش کافي است و شکي در آن نيست.

جناب عراقي:متأسفانه هنوز کساني که بر اين باور فکر مي‌کنند و از راه دل مي‌شود به معرفت رسيد.
نخست: من هنوز باور خود را به عرض شما و دوستان نرسانده‌ام! حتا ارزشي هم برخورد نکردم که کدام روش بهتر است. صرفاً گزارشي از راه‌هاي معرفتي موجود ارائه کردم.
دوم: کساني که براي‌شان تأسف خورديد،‌ نه تعدادشان انگشت‌شمار است و نه سطح آگاهي و مقام علمي‌شان کم است.
سوم: من عرض کردم 3راه معرفتي موجود است و بعد توصيه کردم بدون تخطئه هرکدام، هرکس مي‌تواند راه مورد پسند خودش را برگزيند. اين نه ايراد به شماست که از راه دل معرفت‌انديش نيستيد و نه آنان که راه شما را نمي‌پسندند. اما تخطئه بدون دليل و لحن تحقيرآميز البته عيب بزرگ و غيراخلاقي است.

براي نکته‌اي کلي و مهم باز برمي‌گرديم به سخن شما:
جناب عراقي: در دوران منطق ارسطويي باور براين بود که مغز فقط در سرد و گرم نگه داشتن بدن نقش دارد و دل هست که فکر مي‌کند و مي‌انديشد، متأسفانه هنوز کساني که بر اين باور فکر مي‌کنند و از راه دل مي‌شود به معرفت رسيد.
جناب استاد! شما براي رد نظريه‌اي بدون به‌کارگيري استدلال،‌ صرفاً به يک "تأسف" عاطفي بسنده مي‌کنيد؟! به نظر شما با اين ابراز تأسف، معرفت شهودي را از بيخ و بن برچيده‌ايد؟! بهتر نبود به‌جاي آن مي‌گفتيد: به اين دليل يا دلايل مستند اين سخن و اعتقاد رد شده است؟ بگذريم که اصل ادعا و انتساب سخن شما به منطق ارسطويي يک اتهام نادرست است.
در پايان نيز نکته‌اي را عرض مي‌کنم که رد معرفت شهودي مورد نظر ما با پاسخ شما سالبه به انتفاء موضوع است، چرا که برخاسته از تعريف شما نيست! کاش نخست مي‌پرسيديد که منظور از راه دل برخاسته از اين نظريه ذهني من است يا چيز ديگري است بعد به رد آن مي‌پرداختيد!
در کلام ما راه دل،‌ همان مرکز الهامات و معرفت‌هاي شهودي است. به اين سخنان توجه فرماييد:
اصولاً در تاريخ کمتر پيدا مي‌کنيم که کسي، متفکري، به نوعي انديشه‌ پايدار و جاودانه و روشنگر و راهنما دست يافته باشد و نوعي تأييد الهي و ذوق عرفاني همراه آن نباشد. شما وقتي حتا در احوال دکارت هم مطالعه مي‌کنيد،‌ مي‌بينيد،‌ خود دکارت آدرس دقيقي مي‌دهد که در کشف هندسه تحليلي و در آشتي دادن بين هندسه و جبر و رياضيات و در مقدم کردن تفکر کمي و رياضي و وارد کردن آن در عالم علم، او دقيقاً‌ برخوردار از تأييدي معنوي بود، تا آن‌جا که خودش دقيقاً ذکر مي‌کند که در شب دهم سپتامبر 1619 من مکاشفه‌اي داشتم و در آن‌جا کسي مرا به اين عزم تقويت کرد. اين تأييدات و الهامات عرفاني نه تنها روشن‌کننده راه بوده، بلکه پشت‌گرمي بخش و وقت دل اين متفکران هم بوده است تا راه خود را دنبال کنند و ملامت ديگران نهراسند و به تعبير عارفان اينها نوعي مرتبه خفيفه وحي بوده است که بر آن‌ها نازل مي‌شده، و نه تنها ملاصدرا و دکارت، که محي‌الدين و افلاطون و شيخ اشراق هم ازين سفره معنوي لقمه برگرفته‌اند. «عبدالکريم سروش، يادنامه مرتضا مطهري، ص 263)
:gol:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با دوست عزيزم:‌ عراقي (2)

با دوست عزيزم:‌ عراقي (2)

پاسخ دوم

نخست: پس از طرح غيرمستند و غيرمستدل شما بر رد معرفت شهودي به دعوت از حل عبارتي فلسفي رو آورده‌ايد! براي چه استاد؟!‌ از ما درس مي‌طلبيد؟!‌ به چه منظور؟! يا پاسخش را بلديد و مي‌خواهيد پايين بودن دانايي ما را برخودتان اثبات کنيد يا پاسخش را نمي‌دانيد و موضوعي را نابجا در غير جايگاهش ابراز مي‌کنيد!
اگر مي‌خواهيد ثابت کنيد که ما و مخاطبانتان از شما کمتريم و چيزي نمي‌دانيم، بيهوده بر امري اثبات‌شده تلاش مي‌کنيد که خود معترفيم:‌ نادانسته‌هاي ما بسا بيش از دانايي اندک ماست. اگر به دانايي خود تکيه زده‌ايد، آن هم نياز به اين همه تفاخر و صرف هزينه و وقت نيست!‌ بنده خود پيشاپيش مي‌پذيرم و اعلام مي‌کنم:‌ شما مثل هر انسان ديگري، چيزهايي مي‌دانيد که من نمي‌دانم.
دوم: اگر بخواهيم به آن پاسخ دهيم چيزي بيش از شما نمي‌توانيم بياوريم، در همان حدي که در کتاب‌هاي فلسفي هم توضيح داده شده است و جناب سقراط هم بدان اشاره کرده است. پاسخ شما با تعريف و تبين "وجود خارجي"، "وجود ذهني"، "احکام عدم" و "وحدت تشکيکي حقيقت وجود" به راحتي قابل طرح و پاسخ‌گويي است. اما بايد به سؤال شما در اين‌جا پاسخ داد؟!
سوم: به من بگوييد به چه دليل در جايي که بحث ما روش‌هاي معرفتي بوده است نه گزاره‌هاي فلسفي، بايد به بحث‌هاي جزئي آن پرداخت؟! شما متأسفانه بنابه انگيزه‌هاي غيرعلمي و مطالبي مبتني بر "علت" نه "دليل" به کوره راهي بي‌ثمر رفته‌ايد و ما را بدان‌جا دعوت مي‌کنيد!

سخني مشفقانه و دلسوزانه با جناب عراقي
جناب استاد! با شيوه‌ي فخرفروشانه و تحقيرآميزي که برگزيده‌ايد، دل‌ چند نفر را تا الان سوزانده‌ايد و از خود دور کرده‌ايد؟ چند اجتماع دوستانه، چند بحث علمي را از هم‌پاشانده‌ايد؟ بهتر نيست به‌جاي تحقير انديشه يا دين ديگران، و از نظر خودتان نشان‌دادن جهل و نادرستي انديشه‌ آدميان، خود به طرح بحث اعتقادي خودتان بپردازيد تا ما نيز شما را بخوانيم و بدانيم بر کدامين مسلک زندگي مي‌کنيد و خود حق انتخاب داشته باشيم؟
دستتان را صميمانه مي‌فشارم، و بي‌صبرانه منتظر انتشار مطالب‌تان خواهم ماند. البته اين را هم پيشاپيش عرض مي‌کنم در چنان شرايطي با شما به گفت‌وگو و تلاش علمي خواهم پرداخت نه شيوه‌اي که امروز برگزيديد!
:gol:
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با دوست عزيزم:‌ عراقي (3)

با دوست عزيزم:‌ عراقي (3)

پاسخ سوم

ارائه بحث "قراره اول تحقيق كنيم" از طرف جناب استاد عراقي، زيباترين،‌ علمي‌ترين متني بود که از ايشان ديدم. هرچند در آينده جا دارد به قلم خود نيز مطالبي ارائه کنند!
پس مي‌توان با انتشار اين متن از طرف ايشان آن هم با تأکيد بر تحقيق، نتيجه گرفت: جناب استاد به ديني بشري و اومانيستي معتقدند. چه ايراد دارد؟
جناب عراقي! دستتان را به گرمي‌ مي‌فشارم و به عقيده‌تان احترام مي‌گذارم، هرچند از شما به عنوان معتقدي که محققانه اين قوانين را پذيرفته و ارائه مي‌دهيد، با گلايه‌اي همراه با دردي عميق مي‌پرسم: شما چرا به آن‌چه معتقديد عمل نکرده‌ايد و نمي‌کنيد؟!


مي‌توانم درخواست کنم با اعتقاد به عمل، بار ديگر اين متن را پيش از آن‌که به ديگران ارائه کنيد، خود بخوانيد؟! هرچند همين گزيده‌هايي باشد که تقديم‌تان کرده‌ام و مربوط به تعامل ما و شماست.
  • از آن جا که ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر به اقدامات وحشيانه ای انجاميده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پيدايش جهانیکه در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد ، و از ترس و فقر فارغ باشند ، عالی ترينآرزوی بشر اعلام شده است...
  • ماده ی 1تمام افراد بشرآزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل ووجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند.
  • ماده ی 2هر کس می تواندبی هيچ گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، دين ، عقيده یسياسی يا هر عقيده ی ديگر ، و همچنين منشاء ملی يا اجتماعی ، ثروت ، ولادت يا هروضعيت ديگر ، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مندگردد.
  • ماده ی 5هيچ کس نبايدشکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.
  • ماده ی 18هر شخصی حق داردازآزادی انديشه ، وجدان و دين بهره مند شود : اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يااعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد ، در قالب آموزش دينی ، عبادت ها واجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی ، به طور خصوصی يا عمومی است.
دوست عزيزم! ما که دم از اين متن نزده‌ايم و آن‌را به عنوان معتقدات خود منتشر نکرده، به رخ نکشيده‌ايم؛‌ شما که بدان معتقديد اميد است نخستين عامل و حاملش باشيد! جناب استاد! متأسفم براي‌تان که تاکنون نه عامل خوبي بوده‌ايد نه مبلغ خوبي براي آن! :gol:
 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخست: انتساب اين ادعا به معلم اول، رئيس مشائين بسي دور از ذهن مي‌نمايد: کسي که قوه دراکه را «عقل» مي‌داند و مرجع نهايي ادراک حسي را به عقل برمي‌گرداند!
پاسخ:1- كسي نميگويد كه ارسطو قوه دراكه را عقل نميداند صحبت از منشا تراوش انست دوم اينكه صحبت از دوران ارسطويي است و نه ارسطو كه بيان گرديد از ان دوران بشر فكر ميكرده منشا تراوش عقل دل است و هنوز فرض بر اينستكه دل كه يك پمپي بيش نيست راهي براي رسيدن به معرفت است. اگر اين استدلال را نمي پديريد راه رسيدن به معرفت از دل را معنا كنيد. چطور ميشود از دل به شناخت رسيد؟ اون حسي كه انسان را به شناخت ميرساند از كجا نشئت ميگيرد و در كجا مورد پردازش قرار ميگيرد و در كجا ثبت ميشود .
اينكه باور داريم دلم گواهي ميدهد اين ادم خوبي نيست چه مفهومي دارد؟
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوم: چون براي من مسلم نيست کلام شما منتسب به ارسطو باشد، پس خود اين عبارت را فارغ از قائلانش توضيح دهيد:‌ "دل" را در برابر مغز قرارداده‌ايد و کارويژه‌اش را تفکر و انديشيدن دانسته‌ايد، تعريف و برداشت شما از "‌دل" چيست؟
پاسخ : با اينكه ميدانم كه مدانيد كار دل چيست با اين حال تكرار ميكنم دل پمپي بيش نيست و هيچ حسي ندارد و اگر به فرمان مغز در برابر كنش ها و واكنشهاي دريافتي از وروديهاي جسگر به تلاتم ميافد به اين مقهوم نيست كه مي انديشد.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوم: ملاک شما در بطلان يک نظريه در کهنه بودن يا نو بودنش است يا درستي يا نادرستي‌اش؟! از کلام شما با مطرح کردن "دوران ارسطو(گذشته)" و استفاده از قيد "هنوز(زمان حال)" جزو گروه نخست هستيد که ملاک مطلوب بودن فکر زمان آن است و با کهنگي مي‌توانيد فارغ از استدلال به تحقيرش برآييد!.
پاسخ : وقتي الهيون كسي را در مسير افكار خود نمي يابند شروع ميكنند به ساخت موجودي عجيب و غريب در دهن خود و كلامي را به او منتسب نموده و بلافاصله پاسخي به سوالي كه خود طرح كرده اند ميدهند در واقع هم در مقام سوال كننده و هم در مقام پاسخ دهنده قرار ميگيرند .دقت كنيد من نميخواهم بگويم شما از گروه الهيون هستيد يا نه چرا كه هيچ تفاوتي در اصل اموزه ندارد فقط ميگويم شيوه اي را كه بر گزيده ايد چنين است .
خير به هيچ وجه مدعي اين نيستم كه هر انچه از اجتماعات فعلي تراوش ميكند در حد كمال قرار دارد و نه مدعي اين هستم كه افكار گذشتگان كلا باطل است انسان در صيرورت و تكامل است .به عبارتي انسان امروزين بسيار متكامل تر از انسان هزاران سال قبل است.
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين از استاد دانشمندي مثل شما بعيد است و باعث تأسف بسيار است که چنين در دنياي عقلانيت، نابالغ مانده‌ايد!
منطقين به اين قسمت از نوشتار شما ميگويند جا ماندن در بيان استدلال .تشخيص بلاغت ،استادي و يا شاگردي موضوع بحث نيست براي سير تكاملي گرفتن در مباحث ، توصيه ميكنم بر اعصابتان مسلط شويد.
 
بالا