اشعار و نوشته هاي عاشقانه

مرد تنهای شب

عضو جدید
بیا که دوست دارمت !!

بگذار که آسمان، آنگونه که هست در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد.

بگذار تا ماه، حتی به زیر ابر، در این سیاه شب، آرامشی به قلب سپید تو آورد...

شاید کمی که گذشت، شاید تبسم در چشم روزگار، شاید که مشق صبر، تکلیف روزگار، نچندان به کام ماست...

بگذار زیر و بم این زمین سخت، با پای خسته تو، گفت و گو کند.

شاید قبول جهان، آنچنان که هست، آغاز زندگی است.

آنجا که واژه ها به هیاهو نشسته اند.

شاید که شاخه گلی از سکوت ناب، آواز زندگی است.

بگذار اگر فاصله ای هست بین ما، تا روز ماندگاری دیوار سرد، یک پنجره برای دیدن هم هدیه آوریم.

بگذار تا پیکر بت دار روزگار، در برکه گذشت پاشویه ای کند.

آنجا که ناتوان کلام خسته، به فریاد می رسد.

دیگر سکوت، نقطه پایان گفتگوست.

گاهی تحمل خاری درون دست شیرین تر از لطافت گلهای زندگیست.

بگذار تا به دشت جدایی در این زمان، بارانی از طراوت و بخشش، سفر کند.

بذری به دشت مهربانی هدیه آوریم و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم.

چشمان پرسش خود را، تو بسته دار.

لبخند مهربان تو در چشم شرمناک، یعنی بیا.

« بیا دوباره دوست دارمت »

شاید که یک سلام، آغاز گفتگوست.

شاید برای رسیدن به شهر عشق اولین قدم از خود گذشتن است.
 

مرد تنهای شب

عضو جدید
من اگر روح پريشان دارم

من اگر غصه هزاران دارم

گله از بازي دوران دارم

دل گريان،لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

در غمستان نفسگير، اگر

نفسم ميگيرد

آرزو در دل من

متولد نشده، مي ميرد

يا اگر دست زمان درازاي هر نفس

جان مرا ميگير
د
دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

من اگر پشت خودم پنهانم

من اگر خسته ترين انسانم

به وفاي همه بي ايمانم

دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاده ایی برای فردایم دارم ....


کوله باری پراز لحظه هایمان .....


و تویی که در دیروزم جا مانده ای .....


تمامی انتظارم را به گوش بسته ی مردان این شهر خوانده ام ....


فرصتی برای ماندن نیست....بی تو باید رفت
 

parmida

عضو جدید
می دونی ؟ یه اتاق باشه ..... گرم گرم .... روشن روشن تو باشی منم باشم کف اتاق سنگ باشه.. سنگ سفید..تو منو بغل کردی که نترسم که سردم نشه نلرزم می دونی ؟ تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی...منم اومدم نشستم جلوت بهت تکیه دادم دو تا دستاتو دور من حلقه کردی بهت میگم چشماتو می بندی؟...می گی : آره چشماتو می بندی بهت می گم : قصه می گی تو گوشم ؟ می گی : آره :gol:و شروع می کنی به قصه گفتن تو گوشم آروم آروم.......قصه می گی یک عالمه قصه بلندو طولانی که هیچ وقت تموم نمی شه می دونی ؟ می خوام رگمو بزنم تو که نمی بینی و نمی دونی که می خوام رگمو بزنم تو چشماتو بستی نمی بینی ..... من تیغ و از جیبم در میارم.... نمی بینی که سریع می برم نمی بینی که خون فواره می کنه... روی سنگ های سفید و نمی بینی که دستم می سوزه من لبمو گاز می گیرم که نگم : آخ که تو چشماتو باز نکنی و منو نبینی تو داری قصه می گی و هیچ چیز رو نمی بینی من دارم دستمو نگاه میکنم دست چپمو.....خون ازش میاد :gol:می دو نی ؟ دستمو می ذارم رو زانوهام خون از روی زانوهام می ریزه کف سنگها مسیرش قشنگه.....حیف که چشمات بسته است نمی بینی ..... تو بغلم کردی نمی بینی که سردم شده محکمتر بغلم می کنی تا گرمم شه می بینی که نا منظم نفس می کشم تو دلت می گی آخی............ نفسم گرفت.. می بینی ولی محکم تر بغلم می کنی :gol:سردتر می شم ...می بینی که دیگه نفس نمی کشم چشماتو باز می کنی و می بینی من مردم .. می دونی ؟ می ترسم خودمو بکشم :(از سرد شدن... از این هایی که مردن... از خون دیدن ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم مردن خوب بود آروم آروم ...در کناره تو ... و در آغوشه تو ... گریه نکن من دیگه نیستم که ببوسمت.....بگم خوشگل شدی تو خیلی گریه می کنی دلم می شکنه ... دلم نا زکه... نشکونش باشه ؟ من مردم ولی تو باورت نمی شه :cry:تکونم می دی که بیدار شم فکر می کنی مثل همیشه قصه گفتی و من خوابیدم می بینی نفس نمی کشم ....ولی بازم باور نمی کنی اونقدر محکم بغلم می کنی که گرمم شه... اما فایده نداره من مر دم ... ولی برای تو زنده ام :heart:پس هر شب به این باغ بیا .... ولی گریه نکن:gol:
 

liliss85

عضو جدید
دل گرفته

دل گرفته

پلک هایم سنگین میشوند
باز چشمانم دلش برای باران تنگ شده
و من به تماشای ابر های بارانی نشسته ام
و امشب آسمان چقدر ابریست......:gol:
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام و درودنازنينم!
حال من بهتر از حال تو نيست، چرا كه خودت بهتر مي داني، حال من چقدر به حال تو وابسته است!
دلم که ميگيرد، در خيال با تو حرف مي زنم و اين تنها چيزی است که هيچ كس در دنياي وانفسا نمي تواند مانعی برای آن باشد. درست مانند انديشه ام، يعني تنها چيزي كه در آن تا بي نهايت دورها رها هستم.
دوباره دلم سخت هوای تو را کرده است. شايد اگر تو نبودی اين جاده های شب هيچ گاه به ترنم دلنواز صبح اميد ختم نمي شد. به اين اشک های بی صدا قسم که بدون خيال سبز نگاه تو،خواب به چشمهای خسته ام نمی آيد.
يقين دارم بدوناشاره ای ازجانب تو، هيچ نسيمی از کوچه باغ دلم عبور نمي کند.
گاه هنگام بي قراريها، به هر دری ميزنم تا شايد نشانی از نگاه زلال ترا بيابم، خوب ميدانم که اين خيابانهای شلوغ ، اين مردمان سر در گريبان و حتّی همين درختان مغرور هيچ نشانی از مهربانی تو را ندارند.
تو را بايد در زمزمه های رود و در ترنم يک باران صبحگاهیجستجو کرد. شک ندارم که هر چشمه يک نشانه از زلالی دل تو را به همراه دارد.
تو را بايد در رويای جنگلی از ستاره ها يافت، بدان هنگام که رخشان تر از همه خود را نشان ميدهی و از دور دستها،دست تکان مي دهی.
خواهش مي كنم بيش از اين مرا منتظر مگذار، خواهش مي كنم، خواهش!
 

مبينا گنجعلي

عضو جدید
شبيخون خيالت را پر از احساس مي خواهم
تو را در خواب ديدم ليك در بيدار مي خواهم
دعاي هر شبم اين شد كه با من تا ابد باشي
به غير تو نمي خواهم خودم را دار مي خواهم
به جوي موليان اشك من صد رودكي غرق است
ببين.من ساده مي گويم:تو را بسيار مي خواهم
اگر زخم مقدر هم شوي در سرنوشت من
به روي شانه هاي عمر خود اوار مي خواهم
تو گفتي تشنه ي شعر مني شرمنده ام كردي
تعارف نه...ببين...من شاعرم ازار مي خواهم!:redface:
 

مبينا گنجعلي

عضو جدید
انتخاب من:
اي علت قشنگ رويا و خواب من
تنهادليل گل شدن اضطراب من
اي راه حل ساده ي جبران تشنگي
فواره ي نگاه قشنگ تو اب من
رفتي چقدرساده دل اسمان شكست
در عكس مهربان تو در كنج قاب من
باران چقدر حرف تو را گوش ميكند
مي بارد انقدر كه نيايي به خواب من
گرچه نگاه عاشق تو هيچ كم نكرد
از اوج دل ندادن تو يا عذاب من
اما دل شكسته ي من باز هم نوشت
صد افرين به چشم تو و انتخاب من
 

مژگان قاسمي

عضو جدید
نواي تار

نواي تار

وقتي ناله از تار برمي‌خيزد
وقتي سرودي، حتي بند آوازي
از ژرفاي احساس جاري مي‌شود
وقتي صداي فاصله‌ها به گوش مي‌رسد
وقتي اندوه سايه مي‌گستراند
خورشيد وار متجلي مي‌شوي
با حرارت يادت بغض را معنا مي‌كني
و من از شوق و از اينكه نمي‌دانم چيست؟!
مي‌گريم
 

مژگان قاسمي

عضو جدید
ناله زنم ناله جان سوز و ساز

اشك فشانم من از اين ديده باز

اين دل اگر ناله برآرد رواست

چون ز بر دلبر شيرين جداست

باز اگر من نفسي مي‌زنم

بال و پر اندر قفسي مي‌زنم

اين نفسم يكسره از ذوق تست

از غم عشق و زغم شوق تست

غير تو اي دوست كه مطلوب نه

غير تو و عشق تو محبوب نه

بر دل عاشق نظري اي حبيب

تا شوم آزاد ز جور رقيب

 

مژگان قاسمي

عضو جدید
كاش مي شد بوسه بارانت كنم
جان عاشق را به قربانت كنم
:gol::gol::gol:
اي كه دور از من در قلب مني
با وفا باش كه دنياي مني
 

مژگان قاسمي

عضو جدید
اگر خدا يارم گردد
تن و جان و دلم بيمار گردد

مگر خلق زمين يا اين سماوات
مگر روز جزا، روز مكافات

همه امر و همه خلق خدا نيست
مگراز غير حق كارش جدا نيست

چگونه غير او را برگزينم
چرا در كوي غير او نشينم

الهي اي اميد اين دل من
الهي اي دو عالم حاصل من

زدل يادت چرا گردد فراموش
كه ياد تو مرا هم جان و هم هوش

چو او در ياد من، من در ياد اويم
غمم نبود كه دائم شاد اويم
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز



چشمهایت را که میبندی
آرام که می خوابی
سر که بر سینه ات می گذارم
خوشبخت ترینم...

چشمهایت را که باز می کنی
آرام که سکوت می کنی
دست که بر دستم می گذاری
می ترسم....

می ترسم از فرداهای بی تو
که مثل دیروزهای نبودنت باشد
جاودانه شو

خدا گونه
....

تا فردا را چه باشد !
 

marjan.h

عضو جدید
زندگی زد.آدم رقصید.
آدم رقصید.زندگی عرق کرد.
زندگی عرق کرد.آدم چایید.
آدم چایید.زندگی تب کرد.
زندگی تب کرد.آدم لرزید.
آدم لرزید.زندگی ترک برداشت.
زندگی ترک برداشت.هیچ کس درد آدم را نفهمید...
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز




سحر که آمدیم ما

بقیه فرشتگان ومن

به میهمانی زوال کودکان شب

به نخ کشیده سربه سر حباب دردها

من عشق را

گره زده به دردها

رها به آسمان،

به چهره طلای کهکشان و گیسوان نور کرده ام

امید من کنون تویی

بتاب، امید من

در این سیاه شام خسته جان و عقده های کوردل

کنون زمان عشق تو فرارسیده است

عزیز من نمانده روشنی

بتاب...



 

fonoon2

عضو جدید
هميشه انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهي به پشت سرت کن...! شايد کسي در پي تو مي دود و نامت را با صداي بي صدايي فرياد ميزند...! و تو... هيچ وقت او را نديده اي
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن تو آهنگی است
و تن من کلمه ای است
که در آن می نشیند
تا نغمه ای در وجود آید
سروده ای که تداوم را می تپد
در نگاهت همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه ی صداها
فریادی که بودن را تجربه می کند:gol::heart:
 

Artashez

عضو جدید
کیست مرا یاری کند؟

صدايت مي كنم امشب

من از عمق دلم بنگر

جوابم ده تو نجوا كن

شود حالم از اين بهتر

صدايت مي كنم بشنوكه من بي تو نمي مانم

بيا يارم تو خورشيدي

كه بي تو رنگ شب خوانم

صدايت مي كنم برگرد

كه تنها تو شدي يارم

بيا اي عشق نافرجام

به تو مديون بدهكارم

صدايت مي كنم شايدشوي يك لحظه مهمانم

در آن لحظه تو را گويم

چه اندازه پريشانم

صدايت مي كنم اما

چرا چيزي نمي گويي

از اين قلب پر از حسرت

چرا مهرم نمي جويي

صدايت مي كنم جانا

برس امشب به داد من

تمام خواستن ها را

تو از بر كن به ياد من

صدايت مي كنم از دل

تو هم امشب صدايم كن

تو مغروري غرورت را

فقط امشب فدايم كن

 

HESSAM58

کاربر فعال
:gol:من زنده بودم اما انگار مرده بودم
:gol:از بس که روزها را با شب شمرده بودم
:gol:یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
:gol:او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم
:gol:یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
:gol:از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
:gol:در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
:gol:گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
:gol:وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
:gol:کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

rindoghlu

عضو جدید
باغیشلا / نصرت کسمنلی

بیر سؤزومله اوره یینه توخوندوم
یالواردیغیم سؤزلریمه باغیشلا
ایسته ییرسن گل دیلیمدن آس آنجاق
سنی سئون گؤزلریمه باغیشلا
هارا گئتسه ، سیزه طرف یول آلان
یالنیز سنین آتشینه قالانان
ائوینیزه پروانه تک دولانان
ناخیش ناخیش ایزلریمه باغیشلا
..
اؤزون یازدین اوره ییمه آدینی
سن گؤستردین محببتین دادینی
اینجیک لیین آتشی نی اودونو
کوله دؤنموش گؤزلریمه باغیشلا
ترجمه:
ببخش
با سخنی دلت را آزردم
به التماس‌هایم ببخش
اگر می خواهی از زبان آویزانم کن
به چشمانی که عاشقت هستند ببخش
..
هر جا که رفته به سویت برگشته
تنها به آتش تو سوخته
دور خانه ات مثل پروانه گشته
به نقش و رد پایم ببخش
..
خودت اسمت را بر دلم نوشتی
لذت محبت را خودت نشانم دادی
آتش و شعله آزردگی را
به چشمان خاکسترشده ام ببخش

نقل ترجمه (با دخل و تصرف) ازسایت:www.shindokht.com
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق آرامش دلهاست اگر بگذارند
زندگی باتو چه زیباست اگر بگذارند
ای نگاه تو پرستوی پیام آور عشق
چشم تو چشمه ی رویاست اگر بگذارند
در هراس شب و تنهایی و بیهودگیم
با تو بودن شب یلداست اگر بگذارند
در عطش ماند کویر تنم و می دانم
عشق من، عشق تو دریاست اگر بگذارند
بلبل از شوق گل این نغمه ی مستانه سرود
عاشقی جلوه ی صحراست اگر بگذارند
در زمانی که ز گل خاطره ای بیش نماند
دل من مامن گلهاست اگر بگذارند
بی تو بودن غم و اندوه است و ملال است و سکوت
یاد تو داروی غم هاست اگر بگذارند...
 

shirin_yalda

عضو جدید
عشق هر جا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند دز آتش. دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا ببینی عشق را آیینه وار
آتشی از جان خاموشت بر آر
هر چه می خواهی به دنیا درنگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش میزند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشید وار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود
 

negin1313

عضو جدید
امروز خالی تر از همیشه ام
و فریادهایم بی صداتر از دیروز
امروز اشکهایم هز بلندای غرورم پرت میشوند.


(از خودم:redface:)
 

artemiss

عضو جدید
کاربر ممتاز
دفتر عمر مرا،
با وجود تو شکوهی دیگر،
رونقی دیگر هست...
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی...
-----------
حمید مصدق
 

Similar threads

بالا