اشعار و نوشته هاي عاشقانه

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
يعنی بالاخره می‌آيد
با همان آهنگ قديمی‌اش زير پنجره
آرام، آسمانی، صبور
سوت‌زنان از ماسوایِ اين حرف‌ها خواهد گذشت.

هر کاری دلتان می‌خواهد بکنيد
کلمات را کُتَک بزنيد
از کبوتر و بنفشه بد بگوييد
بنويسيد تلفظ طولانیِ اسم دريا دشوار است
بنويسيد دستمان به ستاره، به او، به آينه نمی‌رسد
انگار بر باد و مثل باد، اصلا ديده نمی‌شود
رفتن از ماهی و
باز آمدن از آواز آب آموخته است
هه ... من اينجا هستم برادران!
پرتگاهِ علاقه به آدمی
آسان است امتحانِ ترانه به وقت سکوت!
تازه من که چيزی از چراغِ اين کوچه نخواسته‌ام
من روشنم،
رازدار و دريا تبار، ترانه‌خوانِ بادهای دربدر،
غصه‌ی چه را می‌خوری؟
بی‌خيال هر چه که بود
يا هر چه پشتِ سر!
من، هَم‌اسمِ آينه، اصلا ...
تمام کتابِ سپيده را سطر به سطر از بَر دارم
می‌دانم بالای اين رودِ بی‌بازگشت
هميشه پلی برای باز آمدن هست
نيازی به گفتنِ شعر نيست
نيازی به سرودن سپيده نيست
من دارم با شما حرف می‌زنم
من خودم روشنم از رويای آدمی، از عشق!
باد را می‌شناسم از دوران کودکی
بابونه را می‌شناسم از دوران کودکی
بلوغِ بيد، هوایِ بوسه....
 

ghisoo_tala

عضو جدید
ای آتش های خفته در خاکستر
که هنوز از خاک مرده زبانه می کشید
این منم که از کویر دلتنگی
باز راهی شهر بی قراری شدم
حلقه های اتصال مرا در یابید
که چشم هایم بوسه گاه زلالی اشک شده است
می بینی چشم هایم خواب را ربوده است!
و اشک را در مانده کرده است
از آواز ستاره ها تا سکوت ستاره
منم و نور چشم هایت و لحظه های نجوای با تو
و بوسه گاه گریه به جای لب های تو
حلقه های گره خورده ی انتظار
در امتداد شب گمشده در پیچ و خم گیسو
مرا دریابید
آه چه می کنید...!؟
ای برگ ریزان یادها
ای هجوم خاطره های لحظه های دیدار
ای نجوای عاشقانه ی اشتیاق در نگاه
ای پروانه ی پر سوخته ی عشق در طواف شمع انتظار
امانم دهید...
امانم دهید تازه از راه رسیده ام
ببین...
می روم ولی ناتمام
می خوانم ولی بی صدا
می گریم ولی آرام و خموش
می شکنم مثل نفیری در گلو گاه بغض
می میرم مثل لحظه ی عاشقی پرستو
می میرم ... بی تو می میرم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر تو را شوری بود از سوی ماست
طاق نه محراب تو ابروی ماست
ما به جامت شربت جان ریختیم
ما به شعرت شور عرفان ریختیم
روشنی ها از چراغ عشق ماست
بر کسی تابد که داغ عشق ماست
دوستان این نور مهتاب از کجاست ؟
در تن من جان بیتاب از کجاست ؟

 

ghisoo_tala

عضو جدید
گرچه دل كندن از تو آسان نيست كه برايم به مرگ هم شايد


می روم گم شوم در انبوه خاطراتی كه بعد ِتو بايد


بعد از اين استکان زهرآلود ، چون پروانه به خواب خواهم رفت


جای قند و نبات، عزراييل بر سرم گرد مرگ می سايد


آرزوهای كوچكم را حيف می برم با خودم به گور اما


آرزو می كنم تو خوش باشی ، حسرتت بر غمم میافزايد


مجلس ختم من كه می آيی ، يك لباس سفيد بر تن كن


بارها گفته ام به تو عزيزم! رنگ مشكی به تو نمی آيد :gol:
 
آخرین ویرایش:

kayhan

عضو جدید
کمال عشق

کمال عشق

نگه دگر به سوی من چه می کنی
چو در پی رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ، برو به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی ، او زمین ، من آسمان
به او بتاب زانکه من نشسته ام به ناز روی شانه ی ستارگان
به او بتاب زانکه گریه می کند در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه عشق تو به کس فاش نکردیم، ولی
کیست در شهر که او نشنود افسانه‌ی ما؟
خوب بسیار بود، لیک به شیرین دهنی
هیچ جانانه چنین نیست که جانانه‌ی ما
نازم این حور پریزاده که با طلعت اوست
رشک فردوس برین خانه و کاشانه‌ی ما
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوير » گل چشماتدرگذر از روزگار بي كسي
دلي داشتم دادمش دست كسي
بي هراس از غصه و دلواپسي
سرگذشتم در پي هم نفسي
گول چشماش و مي خوردم
واسه اون نگاش مي مردم
چون به معنا نرسيدم
اون به خدا سپردم
اون كسي كه زندگيم و
پاي بودنش گذاشتم
همه عاشقانه ها مو براي چشاش نوشتم
اوني كه قبله عشق و با نگاهم آشنا كرد
من و با يك دل عاشق
پس چرا تنها رها كرد
خبر از حال منه تنها نداشت

عشق و عاطفه براش معنا نداشت
عشق من حتي تو قلبش جا نداشت
عاقبت رفت و من و تنها گذاشت...
 

deansam

عضو جدید
مگه عشق چیه؟
جز یک تلقین دیوانه وار؟
آیا هیج تویی(غیر خدا) ارزش داره که اشک چشمهات بریزه؟
که اقکارت پریشون شه؟
این حرف ها همش مضحکه
 

maryam-p

عضو جدید
:gol:نمي‌‌دانم که دانست او دليل گريه هايم را
نمي‌دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را
و مي‌دانم که مي‌دانست ز عاشق بودنش مستم
وجود ساده اش بوده که من اينگونه دل بستم:gol:
 

ghisoo_tala

عضو جدید
عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایبانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پٌراز اندوه چشمان تواًم
آشنایی دل پریشان تواًم
آتش عشق تو درجان منست
عاشقی معنای ایمان من است
کِی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نُبَری
کِی مرا با خود از اینجا می بری؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آخر از جور تو عالم را خبر خواهيم کرد
خلق را از طره ات آشفته تر خواهيم كرد

اول از عشق جهانسوزت مدد خواهيم خواست
پس جهانى را ز شوقت پر شرر خواهيم كرد

جان اگر بايد، به كويت نقد جان خواهيم يافت

سر اگر بايد، به راهت ترک سر خواهيم کرد

هركسى كام دلى آورده در كويت به دست
ما هم آخر در غمت خاکي به سر خواهيم کرد

تا که ننشيند به دامانت غبار از خاک ما
روي گيتي را ز آب ديده تر خواهيم کرد

يا ز آه نيمشب، يا از دعا، يا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهيم کرد

لابه‌ها خواهيم کردن تا به ما رحم آوري
ور به بي‌رحمي زدي، فکر دگر خواهيم کرد

چون بهار از جان شيرين دست برخواهيم داشت
پس سر كوى تو را پرشور و شر خواهيم كرد
 
آخرین ویرایش:

ghisoo_tala

عضو جدید
به سوي تو مي آيم ، چراغي مي خواهم تا روشنايي راه تاريكم باشد و اميدي شعله وركه فروزان وجود تاريكترم. به سوي تو مي آيم... اي غريب ترين واژه ي ذهن آشفته ام ، به سوي تويي كه در هر لحظه ام عاشقانه نهفته و نبض دقايق خالي از حضور اميد مني ، تويي كه به وسعت يك قلب عاشقي و به اندازه ي پاكي واژه ها صبور، خواستني ترين اشتباه چشمانم و من مي خواهمت تا ابد.


:gol:
 
  • Like
واکنش ها: noom

noom

عضو جدید
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کجا ترک وی از طعنه‌ی اغیار کجا؟
بلبل زار کجا، صبر ز گلزار کجا؟
او مگر با غم جان چاره کند، ورنه مرا
دل کجا، دست کجا، چاره ی این کار کجا؟
گر تمنّای تو، دیوانه نمی‌کرد مرا
من کجا بودم و این کوچه و بازار کجا؟
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید

این که خفتست در این خاک منم
ایرجم ، ایرج شیرین سخنم

مدفن عشق جهانست اینجا
یک جهان عشق نهانست اینجا

عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من

آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش و طرب و مستی بود

هرکه را روی خوش و روی نکوست
مرده و زنده من عاشق ا وست

من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات

تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود

بعد چون رخت زدنیا بستم
باز در راه شما بنشستم

گرچه امروز به خاکم ماواست
چشم من باز به دنبال شماست

بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی

گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید!
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق
نبود ؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این
دایره ی کبود ، اگر عشق
نبود
از آینه ها
غبار خاموشی
را
عکس چه کسی زدود اگر
عشق
نبود ؟
در سینه ی هر
سنگدلی
در تپش است
از این همه
دل چه سود اگر عشق
نبود ؟
بی
عشق
دلم جز گرهی کور چه بود ؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق
نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف
دلم چه بود اگر عشق نبود
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنها نگاه بود و تبسم ميان ما
تنها نگاه بود و تبسم
اما نه
گاهي که از تب هيجان ها
بي تاب مي شديم
گاهي که قلبهامان
مي کوفت سهمگين
گاهي که سينه هامان
چون کوهره ميگداخت
دست تو بود و دست من اين دوستان پاک
کز شوق سر به دامن هم ميگذاشتند
وز اين پل بزرگ
پيوند دست ها
دلهاي ما به خلوت هم راه داشتند
يک بار نيز
يادت اگر باشد
وقتي تو راهي سفري بودي
يک لحظه واي تنها يک لحظه
سر روي شانه هاي هم آورديم
با هم گريستيم
تنها نگاه بود و تبسم ميان ما
ما پاک زيستيم
اي سرکشيده از صدف سالهاي پيش
اي بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزهاي خوب
تو آفتاب بودي
بخشنه پاک گرم
من مرغ صبح بودم
مست و ترانه گو
اما در آن غروب که از هم جدا شديم
شب را شناختيم
در جلگه غريب و غمآلود سرنوشت
زير سم سمند گريزان ماه و سال
چون باد تاختيم
در شعله شفق ها
غمگين گداختيم
جز ياد آن نگاه تبسم
مانند موج ذيخت بهم هرچه ساختيم
ما پاک سوختيم
ما پاک باختيم
اي سرکشيده از صدف سالهاي پيش
اي بازگشته اي خطا رفته
با من بگو حکايت خود تا بکوبمت
اکنون من و توايم و همان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه
آن دست هاي گرم
آن قلبهاي پاک
وان رازهاي مهر که بين من و تو بود
ماگرچه در کنار هم اينک نشسته ايم
بار ديگر به چهره همچشم بسته ايم
دوريم هر دو دور
با آتش نهفته به دلهاي بيگناه
تا جاودان صبور
اي آتش شکفته اگر او دوباره رفت
در سينه کدام محبت بجويمت
اي جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه
در چشمه کدام تبسم بشويمت
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد


در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پای بر بند چه سود


تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
 

ghisoo_tala

عضو جدید
گل سرخ و گل زرد
گل سرخی به او دادم، گل زردی به من داد ..!
برای یک لحظه ی ناتمام، قلبم از طپش افتاد..
با تعجب پرسیدم: مگر از من متنفری؟!
گفت: نه! باور کن، نه! ولی چون تو را واقعا
دوست دارم، نمیخواهم پس از آنکه کام از من
گرفتی، برای پیدا کردن گل زرد، زحمتی بخود
هموار کنی ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مستغنی است از همه عالم گدای عشق
ما و گدایی در دولتسرای عشق

عشق و اساس عشق نهادند بر دوام
یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق

آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند
گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق

گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم
آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق

پروانه محو کرد در آتش وجود خویش
یعنی که اتحاد بود انتهای عشق

اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه
زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق

وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار
یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق

 

Biomedical

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه دل از من، یه دل از تو، لرزه افتــــــــــاد تو دلامون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه صدا مــــــــــن، یه صدا تـــــو، بـاقی دلتنگیـــــامون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نگاه من، یه نگاه تو، چشــــــــمکای هـــر دوتامون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه گـــل از من، یه گل از تو، یادگــــــــار تو دفــترامون[/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غصــه بی هم، قصــه با هم، پــــا بــــه پــــا و دم به دم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می خونیم:"دوستت دارم من" داغ داغ و لبـــــ به لبـــــ![/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه نفس من، یه نفس تو، طعم نـــــــاز خـــــنده هامون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه لب از من، یه لب از تو، بوســــــــه های آروم آروم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه بغل من، یه بغل تو، داغــــــی و تب کــــــردنــــامون[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یه قدم من، یه قدم تو، جاش چه خــــالی شده بارون!![/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غصــه بی هم، قصــه با هم، پــــا بــــه پــــا و دم به دم[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]می خونیم:"دوستت دارم من" داغ داغ و لبـــــ به لبـــــ![/FONT]




...اردیبهشت 89 ..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم تو چرا دورتر از خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن
تو نقابی

فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی
مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر
خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی است که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماری است که در خواب کمین است
در هر قدمت خار هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار
چون همسفر عشق شدی
مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر
خطر باش
گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آّب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریا است
گفتم که در این راه کو نقطه آغاز
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز
چون همسفر عشق شدی
مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم
فکر خطر باش
 

Similar threads

بالا