اشعار و نوشته هاي عاشقانه

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر زلفت به کناری‌ زن و رخسار گشا
تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی‌ فنا

به سر کوی‌ تو ای‌ قبله‌ی‌ دل! راهی‌ نیست
ورنه هرگز نشوم راهی‌ وادی‌ّ مِنا

از صفای‌ گل روی‌ تو هر آن کس برخورد
بَر کَنَدْ دل ز حریم و نکُند رو به صفا

طاق ابروی‌ تو محرابِ دل و جان من است
من کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟

ملحد و عارف و درویش و خراباتی‌ و مست
همه در امْرِ تو هستند و تو فرمانفرما

خرقه‌ی‌ صوفی‌ و، جامِ می‌ و، شمشیر جهاد
قبله‌گاهی‌ تو و، این جمله همه قبله‌نما

رَسَم آیا به وصالِ تو که در جان منی‌؟
هجر روی‌ تو که در جان منی‌، نیست روا!

ما همه موج و تو دریای‌ جمالی‌، ای‌ دوست!
موجْ دریاست، عجب آن که نباشد دریا

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مهر خوبان دل دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سهایش کشش لیلا برد
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا به کجا بود مگر دست که بود
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم
با بر افروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود

در تصرف چون نمی‌آورد حسنت ملک دل
این حشر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود

مشکلی دارم بپرسم از تو ، یا از یارتو
جلوهٔ خوبی چه و منع تماشایی چه بود

بود چون در کیش خوبی عیب عاشق داشتن
جرم چشم ما چه باشد عرض زیبایی چه بود

گشته بودم مستعد عشق ، تقصیر از تو شد
آنچه باشد کم مرا زاسباب رسوایی چه بود

از پی رم کرده آهویی که پنداری‌پرید
کس نمی‌پرسد مراکاین دشت پیمایی چه بود

گر مرا می‌کرد بدخو همنشینیهای خاص
وحشی اکنون حال من در کنج تنهایی چه بود
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اري اغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است

ناظرم در رخت به دیدهٔ دل

گرچه از چشم ظاهرم دور است

از شراب الست روز وصال

دل مستم هنوز مخمور است

دست ازین عاشقی نمی‌دارد

دایم از یار اگرچه مهجور است

حال آشفته بر رخش فاش است

شعله و نار پرتو نور است
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کفتم که بعداز اين
در جان نهان کنم همه شور و شتابها
آرام همچو بحر
توفان درون سينه جوشان فروکشم
پنهان کنم ز غير همه التهابها
بگذارم اين غمان
تا آب ها بيفتد از آسيابها
اما
با موج درد دوست
دريادلي کجا و دل تنگ من کجا ؟
چون اشک پرده در
مي شويدم ز ديده بيخواب خوابها
باز اين منم به جاي وهمان پيچ و تابها
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلم تنگه........
درد
کوچکی نیست تمام باور هایت را
در موضع گیسوان یک جنگل

با نعره ای قاطعانه
درحوصله ی خزان
خلاصه
کنند
اما من
باتمام بی دل بودنم
هنوزم هم

بی قرارم
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا اينگونه باور کن... کمي تنها، کمي بي کس، کمي از يادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده، خدا ديگر کجا رفته؟! نمي دانم مرا آيا گناهي هست؟
که شايد هم به جرم آن، غريبــي و جــدايـي هست؟
مرا اينگونه باور کن ... مرا اينگونه باور کن...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهرداد اوستا

مهرداد اوستا

هزار دلبر اگر جز تـو همنشين دارم ............ تو رهزن دل و دين مني يقين دارم
ز بند هـر چه پريچهــره آمدم آزاد ............ كه دل اسير بتي چون تو نازنين دارم
كجا به ديده من خواب آشيان بندد ............ كه رهزني چو خيال تو در كمين دارم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيا كه حادثه ي عشق را شروع كنيم
ز شرق زخمي دل ناگهان طلوع كنيم
براي تنگي دل حجم شب وسيع تر است
بيا شبانه به درگاه او خشوع كنيم
دو دست ابي از اين استين فرا ببريم
فروتنانه در ان استان خضوع كنيم
براي يافتن معني صريح حضور
به اصل نسخه ي قاموس خود رجوع كنيم



قيصر امين پور
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برای رسیدن ، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم

به آیین دل سر سپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم

به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم

من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم

به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم

دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنفتم​
 

noom

عضو جدید
از آن همه دوستت دارم ها
حالا چه مانده جز
دوستش دارم ها...*****
با خودم گفتم:
"در میان دردهای این جهان پردرد
هیچ دردی بالاتر از این نیست
که دوستت دارمت
بشود:
دوستش دارم...
اما به یادم آمد
دردی بزرگ تر...
دوستم داردش
بشود:
دوستم داشت..."
 

noom

عضو جدید
از آن همه طپیدن های عاشقانه
نت هایی بیرون آمده ..
که تنها زار می زند
بی کسی اش را .....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مسعود آصفی

مسعود آصفی

توبه


بستيم دل به زلف تو اي سروِ خوشخرام
جان را فداي جان تو كرديم والسلام

ساقي بيا كه هر دو خرابيم و مست مست
زان نرگسي كه مستي او هست مستدام

داني كه ماه از چه رود زير بال ابر
شرم آيدش زمهر رخت اي مه تمام

خوردم قسم به حرمت احرار ساقيا
تنها به راه عشق نمائيم اهتمام

ماه صيام جام شكستم به توبه اي
عيد صيام توبه شكستم به پاي جام

در پيش قامتت به تواضع صنوبران
محشر خوششت گر قدم سروت كند قيام

شور است و عاشقي و جواني ورقص جام
ابر است و نوبهار و لعب لعل خوشكلام

بزم و معاشران صميمي و نيكخواه
دنيا به آنكه ذوق ندارد بود حرام

گر طالبي زظلمت دنيا رها شوي
بگشاي پاي خسته دلي از ميان دام

جائيكه شير پنجه بسايد به روي خاك
كي آهوي رميده برون آيد از كنام

هر چند غرق بحر گناهست آصفي
دارد اميد مرحمت از نرگسش مدام
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتــی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتـی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گـفتـــــی ز بخــــت بد اگر ناگه رقــــیب آید ز در

گفــتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم


گفتی که تلخی های مـــی، گــر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نــوش لبـــــم آن را گــــوارا می کنم

گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خـود را در او عریان تماشا می کنم


گفتـــی که از بـی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم کـــه با یغــــماگران بــــاری مدارا می کنم

گفتی که پیــوند تو را با نقد هــــستی می خرم

گفــتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم


گفــــــتی اگــر از کوی خود روزی تو را گویم برو

گفــتم که صد ســـال دگر امروز و فردا می کنم

گفتــی اگر از پای خــــود زنجیر عـشقت وا کنم

گفتــم ز تو دیــــوانه تر دانی که پیدا مــــی کنم


سيمين بهبهاني
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مهدي سهيلي

مهدي سهيلي

اشک مهتاب

تو ديروز،برچشم من،چشم بستي** به صد ناز،درديده ي من نشستي
مرا با دو چشمي که آتشفشان بود** نگه کردي و خنده بر لب شکستي

زچشم سيه مست ناز آفرينت** به جان وتنم،مستي خواب ميريخت
نگاهت چو ميتافت بر ديده ي من** به شام دلم موج مهتاب ميريخت

چو لبخند روي لبت موج ميزد-** دل من از آن موج، توفانسرا بود
چو نسرينه اندام تو ،تاب ميخورد **مرا حيرت از شاهکار خدا بود

پي نوشخندي چو لب ميگشودي** به دندان تو بود، لطف سپيده
ندانم که الماس دندان نما بود** و يا اشک مهتاب، بر گل چکيده؟

بسي رفت و بي مستي عشق بودم **به چشمت قسم،مستي از سر گرفتم
تو ديشب نبودي،خيالت گواه است** که او را به جاي تو در بر گرفتم

پس از اين، دلم بي تو چون گور سرد است** بيا بخت من شو،در آغوش من باش
مرو،بي تو شبهاي من بي ستاره است** تو پروين شبهاي خاموش من باش


 

rezanavabifard

عضو جدید
بي تو طوفان زده ي دشت جنونم

صيد افتاده به خونم

تو چه سان مي گذري غافل از اندوه درونم:heart::heart:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک شب خوب تو آسمون يک ستاره چشمک زنون خنديد و گفت : کنارتم تا آخرش تا پاي جون ....
ستاره ي قشنگي بود آروم و ناز و مهربون ....
ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون ....
اما زياد طول نکشيد عشق من و ستاره جون !!!
ماهه اومد ستاره رو دزديد و برد نا مهربون ....
ستاره رفت با رفتنش منم شدم بي همزبون ...!!!
حالا شبا به ياد اون چشم مي دوزم به آسمون


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از تو در شبان تيره و تار من
ديگر چگونه ماه اوازهاي طرح جاري نورش را تكرار مي كند
بعد از تو من چگونه اين اتش نهفته به جان را خاموش مي كنم
اين سينه سوز درد نهان را بعد از تو من چگونه فراموش مي كنم؟
من با اميد مهر تو پيوسته زيستم
بعد از تو؟ اين مباد كه بعد از تو نيستم
بعد از تو افتاب سياه است
ديگر مرا به خلوت خاص تو راه نيست
بعداز تو در اسمان زندگيم مهر وماه نيست
بعد از من اسمان ابي است

ابي مثل هميشه ابي



حميد مصدق
 

kayhan

عضو جدید
گهر عشق

گهر عشق

یا رب! از مادر گیتی به چه طالع زادم
که گهر عشق مرا هیچ منجم نشناخت
 

kayhan

عضو جدید
یا رب! این کهنه دل خسته نشین ، با نفس های که باید که نفس گیرد
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو ، دیوانه شو
اندر دل آتش درآ ، پزوانه شو ، پروانه شو
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
باران عاشقانه

باران عاشقانه

باران بهاری به سرم می ریزد
می دانم که فکرت چنین آسمان را دیوانه کرده

ندانم تا کی خواهد بارید ، ندانم
دانم که دل دارد و به یادت بارد

وای به روزی که دل از دست دهد
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
مجنون بی لیلی

مجنون بی لیلی

تا کی بشینم در هوای این غبار بی سوار ؟
گو لحظه ای دیگر به سر آید جانم
از درد و دنیا دل بریدم
وای بر دل دیوانه که چنین مجنون شد
دل، مجنونی بی لیلی شد
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
یادت

یادت

من و یادت چه عاشقانه هم عاقوشیم
بهتر نفس تو یادت است
که به هیچ غمم نه نگفت
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
یک نفس بیش تر

یک نفس بیش تر

با یادت ای نوبهار من
سر به گریبان گد
گذاشته ام
من بی تو یک نفس بیش زنده نتوانم بودن
وای به روزی که تو در من نباشی
 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
کجایی؟

کجایی؟

در التهاب بی نفسی
در کوچه های بی کسی
جای پای تو کدام است و جایت کو؟


 
  • Like
واکنش ها: noom

kayhan

عضو جدید
جام وجودم خالیست

جام وجودم خالیست

کجاست جای نگاهت؟ به کدام سمت است نگاهت؟
عاشقم کردی و دانستی که مجنونت شدم
بی خبری رفتی و دانستی که ویرانه شدم
در تنم جز نفست هیچ نماندست
وای بر آن لحظه که خارج شود از جام وجودم ، ای وای !
 
  • Like
واکنش ها: noom

Similar threads

بالا